خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هر هفته با یک کتاب این بار کتاب 1984 نوشته جرج اورول

سلام و درود خدمت هم محله ای های گرم و باصفا که این روزا به خاطر ویروس کرونا همه خونه نشین شدن!

امیدوارم حال دلتون خوب باشه و روزهای قرنطینه رو به خوبی سپری کنید.

راستش این روزا به همون اندازه ای که من از تو خونه نشستن خسته شدم فرصت کافی برای انجام کارهای عقب افتاده و مطالعه داشتم.

و از این بابت خیلی خوشحالم!

برای همین تصمیم گرفتم که تا جایی که بتونم کتابهایی رو که خوندم طی پستهای مستمر با شما به اشتراک بذارم.

امیدوارم که بتونم ذره ای جامعه کتاب نخون رو به خوندن یک کتاب ترغیب کنم.

و اما برای شروع در این پست قصد دارم یکی از شاهکارهای جرج اورول رو خدمتتون معرفی کنم.

کتابی که شاید بدون تردید یکی از بهترین رمانهایی هست که طی سالهای اخیر مطالعه کردم. و به نظر من ارزش چند بار خوندن رو هم داره!

رمان 1984، نویسنده: جرج اورول، مترجم:ژیلا سازگار.

از این کتاب چند ترجمه در دسترس هست که ترجمه فوق توسط مجتمع رودکی تهران گویا شده.

اورول این رمان را در سال 1949 نوشته است.

زمانی که جنگ جهانی دوم پایان یافته بود و دنیا خطر تسلیم شدن در برابر دیکتاتوری ظالم و خطرناک رو به شدت احساس می‌کرد.

به نظر میاد اورول این کتاب رو برای هشدار به جوامعی که تحت سلطه حکام کمونیست بودند نوشته ولی در حقیقت اورول 1984 رو برای هشدار به همه ملتهایی که تحت سلطه حکومت های استبدادی هستند به رشته تحریر در آورده.

چراکه جامعه ای که او در این کتاب به تصویر کشیده شباهتهای فراوانی به جوامع تحت سلطه حکومت های استبدادی کنونی که از ایدئولوژیهای کمونیستی فاصله گرفته اند داره.

داستان در سال 1984 یعنی 35 سال پس از نگارش رمان در لندن اتفاق می افته.

جنگ جهانی به تازگی پایان یافته، لندن محرومیتهای پس از جنگ را سپری می‌کنه و در این میان قدرتهای حاکم بر دنیا معتقدند که: اگه به همین شکل کشورها در حال افزایش ثروت باشند اختلاف طبقاتی از میان میره و ارکان قدرت به خطر می افته.

بنابر این، تنها راه جلوگیری از این امر را جنگ بیپایان می‌دونند.

چراکه هیچ حادثه ای به اندازه یک جنگ بیپایان نمی‌تونه ثروتهایی که تولید میشه رو نابود کنه!

در نیمه قرن بیستم و پس از یک جنگ هسته ای گسترده دنیا به 3 ابر قدرت اوشنیا اقیانوسیه (ایالات متحده)، اوراسیا (شوروی) و ایستاسیا (چین) تقسیم میشه.

این 3 ابر قدرت به طور مستمر در حال جنگ هستند و همواره ثروت تولید شده را از این طریق نابود می‌کنند.

و بدین شکل از خطر نابودی ارکان نظام طبقاتی جلوگیری می‌کنند.

هیچ یک از این ابر قدرتها نه توان نابودی دیگر رقبا را دارد و نه خواهان چنین چیزیست.

در واقع به نظر میرسه همه آنها از شرایط فعلی رضایت دارند.

چراکه نابودی هر یک از این ابر قدرتها ممکنه باعث اتمام این جنگ بیپایان شود!

جنگی که ضامن بقای قدرتهاست!

یک جنگ بی هدف که جز بدبختی و محرومیت برای مردم نتیجه ای نداره.

کشور اقیانوسیه که داستان در آن رخ میده توسط حزبی اداره میشه که به اصول اینگسوس (English Socialism) وفادارست.

جامعه به 3 طبقه تقسیم میشه: اعضای داخلی حزب، اعضای بیرونی حزب و کارگران که بیش از چهار پنجم جمعیت کشور رو تشکیل میدن.

اعضای داخلی حزب با ایجاد یک حکومت استبدادی قدرت مطلق رو در اختیار دارند، آنها با تغییر تاریخ به آن گونه که خودشون میخوان همواره مدعی هستند که وضعیت جامعه در حال بهبودی و رشد است.

در حالی که حقیقت جامعه چیز دیگری رو روایت میکنه!

طبقه کارگر زندگی فلاکت‌باری رو دارند، این در حالیست که اعضای بیرون حزب از شرایط بهتری نسبت به طبقه کارگر برخوردارند.

اینها سهمیه غذا دارند و جایی هر چند فرسوده برای خواب دارند.

حزب سهمیه نوعی مشروب، سیگار، تیغ صورت تراشی کفش و شکلات هم به آنها میده، گرچه از کیفیت مطلوبی برخوردار نیست.

اینها در خانه و در محل کارشون که یکی از وزارتخانه های چهار گانه است همواره توسط صفحه نمایش تحت کنترل هستند.

این صفحه ها هم اخبار دروغین حزب را منتشر می‌کنند و هم تمامی حرکات اعضای حزب را تحت نظر دارند و ثبت می‌کنند.

چنانچه کوچکترین حرکتی رو که نشان دهنده سرپیچی از فرامین حزب و عدم وفاداری به آرمانهای آن باشه مشاهده کنند فرد خاطی رو  سخت مجازات می‌کنند.

البته مردم جامعه عموما وفادار و مطیع هستند و در واقع به گونه ای در آرمانهای حزب حل شدند.

روابط جنسی ممنوعست و افراد در صورتی میتونن ازدواج کنند که برای حزب فرزندانی رو بیاورند!

این فرزندان از کودکی برای خدمت به حزب آموزش می‌بینند و  به جاسوسانی تبدیل میشن که در صورت لزوم حتی والدین خود رو به عنوان مجرم به حزب معرفی می‌کنند.

رهبر بزرگ شخصیتی ساختگیست که همیشه تصویرش از صفحه نمایشگر پخش شده و پسترش در سطح شهر وجود داره.

برادر بزرگ هرگز اشتباه نمی‌کنه، همیشه پیش‌بینی‌هایش درست از آب درمیاد و حتی بسیاری از اختراعات مانند هواپیما را حزب کار او میدونه.

قهرمان داستان شخصیست به نام وینستون اسمیت از اعضای بیرونی حزب.

داستان به 3 بخش تقسیم میشه: قسمت اول توصیف جهان، اوشنیا و توضیح افکار وینستون اسمیت، قسمت دوم آشنایی او با یکی دیگر اعضای بیرونی حزب به نام جولیا و رابطه عاشقانه این دو نفر و نهایتا بخش آخر کتاب نحوه دستگیری جولیا و وینستون است.

اورول در این اثر به درستی تونسته نمونه یک حکومت مستبد رو معرفی کنه.

نمونه ای که مشابه اون در حال حاضر در دنیا شاید بتوان از کره شمالی نام برد.

توصیفات او در خلال داستان من رو یاد نیکولا  چائوشسکو دیکتاتور رومانی، انور خوجه رهبر مستبد آلبانی، استالین و حکامی نظیر آن میندازه.

او به درستی و به طرزی ماهرانه تونسته یک حکومت مستبدی که به کمک  ایدئولوژیهای مشخص و از پیش تعریف شده بر جامعه حکومت میکنه رو به تصویر بکشه.

استفاده او از تکنولوژی هم به نوبه خود جالبه.

نمونه آن استفاده از صفحه های سخنگو برای تحت نظر گرفتن مردم و انجام تبلیغات است.

حزب یک زبان ساده و واحد ایجاد کرده، زبانی که بیانگر آرمانهای حزب است.

در این زبان کسی حق نداره از مفاهیمی مانند آزادی حرف بزنه یا اصلا اجازه نداره به آزادی فکر کنه.

کار دیگری که حزب انجام میده ایجاد دوگانه باوری است.

یعنی: باور به دو مفهوم متضاد در یک زمان.

برای مثال کسانی که مسئول ایجاد تغییر و تحریف در اسناد تاریخی هستند بر این عقیده باور دارند که اسناد تاریخی حزب معتبر و دقیقست.

و اما شعار حزب هم نمونه ای دیگر از تضاد در باورهاست، آزادی بردگیست، جنگ صلحست، جهالت قدرتست.

نام وزارتخانه های چهار گانه هم به گونه ای جالب به نظر میرسه!

وزارت صلح، مسئول رسیدگی به امور جنگست.

وزارت عشق، همون سازمان امنیت خودمون هست! همون ساواک حکومت پهلوی، همون سازمان امنیت نظام شوروی.

وزارت فراوانی، همون وزارت اقتصاد کنونی هست که تو این داستان مسئول قهتی و بدبختی مردم هست.

و در نهایت وزارت حقیقت، که وظیفش تحریف اسناد تاریخی، آموزش و پرورش، ترویج هنر و   تبلیغات برای حکومت هست.

کاری که  در حکام مستبد کنونی سازمانهای متعددی موظف به انجام آن هستند.

این وزارتخانه همون جاییست که وینستون اسمیت کار میکنه.

کار وینستون تغییر اسناد تاریخیست او همچنین نام اشخاصی رو که میمیرند از اسناد پاک میکنه.

او در درون خود علیه حزب شورش میکنه و در دفترچه یادداشتی روزانه مطالبی رو مینویسه. کاری که از نظر حزب جرمی بزرگ محسوب میشه.

او با اوبراین یکی از اعضای عالی رتبه حزب ارتباط نزدیکی برقرار میکنه و در نهایت همین شخص او را در اتاق 101 شکنجه میده.

شکنجه هایی سودمند که وینستون رو چنان دچار تحول درونی میکنه که او میپذیره 2 به اضافه 2 میشه 5!

بدون تردید رمان 1984 مهمترین رمان سیاسی در ادبیات دنیاست.

زیرا: اولا مفاهیمی که اورول در این اثر به کار برده هنوز هم با گذشت حدود 70 سال از انتشار آن مصداق عینی فراوانی داره و ثانیا پیشبینیهای او از نتایجی که استبداد و تسلط ایدئولوژی بر جوامع میتونه به بار بیاره

چنان دقیق، واقعی و درسته که بر خواننده کتاب تأثیر عمیقی میذاره.

پیام این اثر یک هشدار ابدی به همه جوامع دنیاست.

اینکه اگه  به قدرتها اجازه دهید هر گونه میتونن و میخوان بر جامعه مسلط بشن، دنیایی که در 1984 مشاهده می‌کنیم در این جوامع هم پدید خواهد آمد.

به گونه ای که امروزه در کشورهایی نظیر کره شمالی مشاهده می‌کنیم.

سخن رو کوتاه می‌کنم و به شما عزیزان توصیه می‌کنم در این روزها که همه ما ناگزیر به خونه نشینی هستیم و فرصت بیشتری برای مطالعه داریم حتما این شاهکار بی نظیر اورول رو بخونید.

 

۵ دیدگاه دربارهٔ «هر هفته با یک کتاب این بار کتاب 1984 نوشته جرج اورول»

درود بر خانم محمدی بزرگوار ضمن تبریک به مناسبت میلاد اباصالح المهدی این کار زیبای شما را به شدت تحسین می کنم امیدوارم روزی برسه که سرانه مطالعه کمی از حد فاجعه بالاتر بیاد این کتاب هم اثر بسیار ارزنده ای هست البته من آثار این نویسنده را بسیار دوست دارم به امید توفیق روز افزون شما

سلام خانم محمدی
از پست شما بسیار لذت بردم.من کتاب قلعه ی حیوانات از همین نویسنده رو مطالعه کردم و از کتاب ۱۹۸۴ بسیار شنیده ام شما کتاب رو بسیار عالی توصیف کردید واقعا عالی بود امیدوارم روزی بتونم بخونمش.خواهش می کنم این کارو ادامه بدید اگر هم امکان داره کتاب صوتی رو برای دانلود توی پست بذارید.

سلام.
کار با‌ارزشی انجام میدین؛ ولی به نظرم داستان رو کمتر بیان کنید که مخاطبتون راغب بشه اون رو بخونه چون الآن هر کس هم که این پست رو بخونه و کتاب رو چه بخونه و چه نخونه به نظرم فرقی براش نداره.
ابداً نمیخوام زحمت شما رو زیر سؤال ببرم اما نظرم اینی هست که خدمتتون گفتم.
من هم معرفی‌ای رو که از این کتاب در سایت و کانالم بعد از مطالعه‌اش نوشتم تقدیمتون می‌کنم.
رمان ۱۹۸۴ جورج اورول از وضعیت خاصی خبر می‌دهد که همانا هشداردهنده است. وضعیت به تصویر‌کشیده‌شده در این رمان، نا‌امیدی نسبت به آینده‌ی بشر است و به همگان هشدار می‌دهد که چنانچه روند تاریخ، تغییر نکند، انسان‌ها در سراسر گیتی بی‌آن‌که خود بدانند، خصلت‌های انسانیشان را از دست می‌دهند و به آدم‌هایی ماشینی و بی‌روح تبدیل می‌شوند.
جورج اورول، درست برخلاف نویسندگانی که برای مبارزه با بی‌عدالتی‌ها و بی‌خردی‌های موجود در جامعه، با نشان دادن کمال مطلوبشان در ناکجاآباد یا آرمان‌شهرها قصد دارند آینده‌ای را تصویر کنند که اگر بشر برای رسیدن به عدالت و انصاف و هرچه خوبیست تلاش کند به آن خواهد رسید؛ در کتاب ۱۹۸۴ دنیایی را پیش چشم مخاطب می‌آورد که اگر بشر در جهت تحقق عدالت و انسانیت برنیاید، گرفتار آن خواهد شد و از این نظر، ۱۹۸۴ نقطه‌ی مقابل آرمان‌شهرهاست.
اهمیت کتاب اورول دقیقاً در این است که همین وضعیت جدید درماندگی رایج عصر ما را بیان می‌کند؛ پیش از آن‌که این وضعیت، آشکارا پدیدار شود و مردم نسبت به آن به آگاهی برسند.
البته باید در نظر داشت که وضعیتی که در این کتاب به نمایش گذاشته می‌شود در نهایت اغراق بیان شده و قرار هم نیست تمامی وقایع در آینده اتفاق بیفتند؛ اما باید توجه کرد که پیش آمدن حتی اندکی از رویدادهای به‌تصویر‌کشیده‌شده در ۱۹۸۴ هم فاجعه‌ایست انسانی که حتی تصور آن هم مو را بر تن آدمی سیخ می‌کند.
با تمام این اوصاف یک سؤال، بی‌جواب باقی می‌ماند که:
آیا ممکن است طبیعت انسان به‌گونه‌ای تغییر کند که آمال و آرزوهایش را برای رسیدن به آزادی، شرافت، کمال و عشق به فراموشی بسپارد؟ یعنی ممکن است روزی فرا برسد که او انسان بودن خودش را از یاد ببرد؟ یا طبیعت انسانی از چنان پویایی‌ای برخوردار است که به این بی‌حرمتی‌های آشکار نسبت به نیازهای اساسی بشر واکنش نشان می‌دهد و می‌کوشد این جامعه‌ی غیر‌انسانی را به جامعه‌ای انسانی تبدیل کند؟
البته اورول در این کتاب معتقد است با شکنجه‌های فراوان و نامحدود می‌توان بر تمام ویژگی‌های خوب انسانی، غلبه کرد و به یک معنا، انسانیت را از انسان گرفت و او را به یک موجود رام و دست‌آموز تبدیل نمود؛ اما این‌که تا چه اندازه این پیشفرض درست باشد، دقیقاً مشخص نیست.
بی‌شک تصویر اورول بسیار نا‌امید‌کننده است؛ به خصوص اگر فرد دریابد که بنا به گفته‌ی خود اورول این کتاب نه تنها تصویر دشمن را نشان می‌دهد؛ بلکه سرنوشت کل بشریت را در پایان قرن بیستم به نمایش می‌گذارد.
انسان می‌تواند در برابر این تصویر، دو واکنش از خود نشان دهد:
یا بیش از پیش نا‌امید و تسلیم شود یا با پذیرفتن این‌که هنوز دیر نشده‌است، با شجاعت و شفافیت بیشتری با این قضیه برخورد کند.
کتاب‌هایی مثل ۱۹۸۴ هشدارهای شدیدی به شمار می‌روند و چه تلخ خواهد بود اگر خواننده از سر خودبینی، ۱۹۸۴ را صرفاً داستانی درباره‌ی خشونت‌های استالینیستی قلمداد کند و اشاره‌ی آن را به جوامع امروزی در‌نیابد.

دیدگاهتان را بنویسید