سلام به همه ی شما عزیزانی که رفیق راهید و مشتاق پیش رفتن و دیدن و شنیدن و دانستن. شماها رو نمی دونم ولی من خودم همیشه تصور می کنم برای کسی که می نویسه, قلم بخشی از وجود انسانه, و اونچه از سر قلمش به شکل کلمات تراوش می کنه و ثبت میشه خونِ روح نویسنده هست. و باز هم من تصور می کنم که خون چیز بسیار ارزشمندیِ به خصوص جوهر روح انسان. پس زمانی که یک نویسنده میگه آثارش رو قد فرزندانش دوست داره می تونم احساس کنم چه جور حسی داره.
و دوست من! به نظرت چه کلامی میشه گفت به کسی که با توجه به توصیفاتی که اون بالا نوشتم, میاد و بهت میگه این چندتا نوشته از آثار منه. می تونی هر مدلی که می دونی برای استفاده خودت و بقیه اون هایی که شبیه خودت می خوان بخونن و بدونن مناسبسازیش کنی؟

چند سال پیش من یک کتابی که منتشر شده بود و صوتی هم شده بود رو با توجه به اینکه می دیدم فایل صوتیش داخل کتابخونه های بچه های ما موجوده تبلیغ کردم و فایلش رو با توضیحاتی در مورد کتاب زدم داخل یک وبلاگ تا بچه های بیشتری از بین ما بخوننش. نویسنده پیدام کرد و اومد بهم معترض شد که واسه چی بی اجازه فایل صوتی اثرش رو در دسترس عموم گذاشتم و باید برش دارم. واسش توضیح دادم که خانم محترم من فقط فایل صوتی کتاب شما رو واسه اینکه دست افراد بیشتری از هم نوعهام بهش برسه زدم اینجا حتی صوتی کردنش هم کار خودم نبوده شما واسه چی باید موافقش نباشید؟ اون نویسنده محترم اما ابدا در هوای توضیحات من نبود و حتی تلویحا تهدیدم کرد که اگر برش نداری با ناشرم طرفی. عین کلامش این نبود ولی نوشت که ناشرم دنبال کارم هست و این رو برش دارید. فایله رو برداشتم و واقعیتش دیگه هم هرگز هیچ کدوم از آثار ایشون که اتفاقا صوتی هم شده بودن رو نخوندم.

اما الان که درست نقطه مقابل همچین چیزی رو دارم می بینم, حس می کنم عمیقا حیفه که یک تشکر بلندبالای از ته دل نگم به کسی که نه یکی, بلکه پنج تا از آثارش که اگر اشتباه نکرده باشم فایل صوتیش اصلا نیست رو بذاره وسط و بگه این جوهر روح من. بردارید هر طور شدنیه ازش استفاده کنید.
جناب آقای شیرمحمدی نویسنده ی محترمی هستن که حاصل ارزشمند قلمشون رو با ما به اشتراک گذاشتن. به لطف ایشون ما می تونیم برای ضبط و استفاده از آثارشون اقدام کنیم و من شخصا بعد از شنیدن این خبر بی نهایت خوشحال شدم و نسبت به این نویسنده ی بزرگوار عمیقا احساس قدردانی و سپاس کردم. چیزی که بعد از پرحرفی های من می خونید و می بینید حاصل یکی از این اقداماته. کاری مشترک از چندتا هم محلی که با همکاری هم یکی از کتاب های جناب آقای شیرمحمدی رو برای استفاده ی بچه های نابینا صوتی, تنظیم و آماده کردن. این رو من به عنوان یادگار مشترکی از آقای شیرمحمدی و دوست های هم محله ایم بر می دارم و به عنوان نشانه ی یک پیوند دلی بین یک دوست نویسنده و یک محله دوستش دارم. خیلی هم زیاد دوستش دارم.
و ای کاش کلماتی جز این چندتا که خودم بلدم داشتم که نشان سپاس به این دوست جدید محله بگم! من بلد نیستم و امیدوارم ایشون محدودیت کلامم رو به بزرگواری خودشون ببخشن. به زبون ساده ی خودم:
آقای شیرمحمدی عزیز! اونقدر این کار شما به نگاه من قشنگ و با ارزشه که حس می کنم اگر فقط بگم ممنونم کوتاهی کردم ولی واقعا بهترش رو بلد نیستم. من به عنوان یک نابینا, یک عضو از این مجموعه, یک نفر آدم مشتاق خوندن که کاغذ و سطرهای بینایی زیر دست های بریل خونش فقط سطحهای صاف هستن, به خاطر این اجازه ی ارزشمند و به خاطر این دست صمیمی که به میان دست های مشتاق ما گذاشتید, از طرف خودم و تمام محله ی نابینایان از شما بی نهایت متشکرم. امیدوارم همیشه باشید, شاد باشید و همچنان بنویسید.
و حالا بریم سراغ کتاب:

مشخصات کتاب صوتی قدر رویاهایت را بدان.

نویسندگان: حسین شیرمحمدی، مجید خزایی.
ناشر: انتشارات نوآوران سینا.
گوینده: مریم امینی.
تنظیم کننده: احمد حیدری.
این کتاب سرگذشتی از زندگی‌نامه داوود رضایی مدیر عامل برند بستنی نعمت میباشد.
کتاب قدر رویاهایت را بدان سرگذشت جوانی است که بدون پارتی و رابطه، بدون تحصیلات بالا توانست به قله‌های موفقیت در کسب‌و‌کار برسد.
داوود رضایی هم اکنون بیش از 130 شعبه فعال بستنی در ایران دارد و مالک کارخانجات بستنی نعمت است.
با خواندن این کتاب در میابید که ظرفیت‌های انسان چقدر بزرگ است.
برای تمامی کسانی که قصد دارند برای خودشان کار کنند، مسیر زندگی کاری ایشان بسیار آموزنده است.
این کتاب حاوی 5 فصل و در قالب یک فایل فشرده میباشد.
دانلود کتاب با حجم 134 مگابایت

تا زمانی دیگه و کلامی دیگه, بالهای پروازتون بلند, دستهاتون توانا, گامهاتون پویا و دلهاتون شاد از حال تا همیشه!