خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نباید چشمانم باز شوند نباید!

***
چشمانم را بستم.
خودم را به دست باد سپردم.
احساس سبکی میکردم!
یک حس قشنگ داشت پایش را روی تک تک سلولهایم میگذاشت!
از خود بیخود شده بودم.
داشتم اطرافم را میدیدم!
چه زیبا بود!
فقط تو را کم داشتم!
باید پیدایت میکردم!
رفتم و رفتم.
به یک پنجره ی بسته رسیدم.
باید بازش میکردم!
باز شد! خودت خواستی! خودت پنجره را باز کردی و مرا درون دریای دلت  پرتاب کردی!
دیدمت!
شنیدمت!
حست کردم!
خواستی مرا درون خودت غرق کنی!
خودم را به موجت سپردم!
برایم مهم نبود چه میشود!
میخواستم غرق عشقت شوم!
عاشقانه عاشقت بودم!
کاش همان موقع, زمان از حرکت می ایستاد.
کاش مرا غرق میکردی!
کاش پنجره ی عشقت را به رویم نمیبستی!
کاش به سرم شلیک میکردی! نه به قلبم!
کاش چشمانم باز نمیشد!
کاش… کاش…
کاش!
***
جای خالیت درد میکند.
خونریزی قلبم بند نمیآید.
سر نوشتم مرا چپ چپ نگاه میکند.
هیچ دارویی  روی قلبم اثر ندارد.
ذات عشق همین است!
عشق وقتی میآید, منطق به مرخصی میرود!
دکتر برایم داروی خواب تجویز کرده. آره!
خواب بسیار برایم خوب است!
باید بخوابم.
اگر بخوابم, به سرزمین آرزوها میروم.
میتوانم بغلت کنم!
میخوابم!
چشمانم را میبندم.
آهنگهای عاشقانه ای که شنیده ام را در ذهنم مرور میکنم.
دیگر قلبم درد نمیکند!
چشمانم نباید باز شوند نباید!
بغلت میکنم و چه حس فوق قشنگی!
هر دو در آغوش باد میرقصیم.
از هر دری با هم حرف میزنیم!
دنیا مال ماست!
خستگی برایمان, معنایی ندارد.

بیشتر چشمانم را روی هم میفشارم! نباید باز شوند نباید!
گلها, درختان, همه و همه,  برایمان دست میزنند!
خلاصه, همه چیز عالیست!
درست مثل حالت! که همیشه عالیست!
فقط نباید چشمانم باز شوند نباید!

۱۴ دیدگاه دربارهٔ «نباید چشمانم باز شوند نباید!»

دیدگاهتان را بنویسید