34 سال از زندگیم گذشت ولی پشیمون نیستم. چون وقتی صفحات این تاریخچه 34 ساله رو ورق میزنم، میبینم تعداد موفقیتها خیلی بیشتر از شکستها بوده. البته که تعریف آدمها از شکست و موفقیت یکسان نیست. ولی در کل رضایت از خود مهم هست که من به وضوح اونو تو خودم حس میکنم.
همین که این حس خوب رو دارم، همین که دلیلی برای زنده بودن دارم، همین که میخوام مصممتر از گذشته تو جاده زندگی به جلو برم، نشون میده آینده روشن هست. فقط باید اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم.
تاریخچه این 34 سال میگه:
نه اونقدر از اومدن آدمهای جدید به زندگیم خوشحال و نه از رفتن آدمهای قدیمی ناراحت میشم.
رفت و آمد آدمها تو زندگی یه چیز طبیعی هست.
مهم این هست که بدونی تو این جاده، هیچکی بهتر از خودت نمیتونه بهت کمک کنه.
سعی کردم در صورت ضرورت، مشت اول رو همیشه تو زندگی من بزنم. چون عقیده دارم مشت دوم ناشی از عقده گشایی و واکنش به کنش دیگران هست و دیگه ارزشی نداره.
تنهایی رو به بعضی از با هم بودنها ترجیح میدم.
نیازی به توضیح دادن همه چیز به همه کس نیست.
همیشه هم نیازی به داد زدن و قیل و قال کردن نیست.
بعضی وقتها چرخ روزگار جواب دشمن رو طوری میده که بمب هسته ای اون کارایی رو نداره. فقط به زمان، زمان بده. این باور قلبی من هست. چون به گوش و چشم جان تجربش کردم.
نیازی به وانمود کردن به دوست داشتن بعضیها نیست.
نیازی به تحمل کردن بعضیها هم نیست.
بعضیها تاریخ مصرف دارن، دقیقاً مثل دستمال کاغذی. شاید عمر مفیدشون از اونم کمتر باشه. این جور آدمها رو قبل از اینکه بهت آسیب بزنن، بدون در نظر گرفتن اینکه چه نسبتی باهات دارن، تو همون دستمال کاغذی بپیچون و بفرست جایی که شایستگیش رو دارن.
بعضیها هم فقط شایسته بودن در خوشیهای زودگذر شما هستن.
ولی انصافاً بعضیها تو زندگیت ماندگارن. شاید اختلاف سلیقه با اونا داشته باشی ولی همسو با خطوط فکری شما هستن. اینا ستونهای زندگی شما هستن. باید روشون برچسب گارانتی مادام العمر بزنی.
پس یه فیلتر بذار سر راه کسایی که قرار وارد زندگیت بشن و افرادی رو هم که قبلاً وارد زندگیت شدن رو یه الک ریز ولی درست و حسابی بزن.
دردام رو برای خودم نگه میدارم و خوشیهام رو با کسایی که شایستگیش رو دارن تقسیم میکنم. چون برملا کردن دردهات میشه یه نقطه ضعف برای کسایی که در آینده قصد عقده گشایی دارن.
از بچگی از تعریف و تمجیدهای الکی متنفر بودم.
تو زندگیم، نه تعریف و تمجید عزیزان و نه کینه توزیهای دشمنان نقشی در موفقیتها و یا حتی شکستهام نداشته. فقط سعی کردم از نصایح انسانهای به واقع انسان بهره ببرم.
مبارزه تن به تن رو ترجیح میدم به حمله های قبیله ای.
تو این 34 سال بهم ثابت شد، جمله “هر انسانی حد اقل یک بار ارزش اعتماد کردن رو داره.” یه دروغ محض هست. ببخشید بی ابدی میشه ولی یه خریت محض هست.
بخش ناچیزی از تجربیاتم تو این 34 سال بود. گفتم شب تولدم به اشتراک بذارم، شاید به درد کسی بخوره.
۱۴ دیدگاه دربارهٔ «دست نوشتی در شب تولدم»
سلام. تولدتون رو تبریک میگم. انشا الله کامیاب باشید و زندگیتون سرشار از رضایت
سلام، ممنون از محبت شما دوست عزیز. انشا الله خوشی و آرامش برای همه کسایی فراهم باشه که خوشی و آرامش رو میفهمن.
سلام جالب بود.
موفقتر باشی.
تولدت هم مبارک.
قربانت حمیدرضای عزیز
سلام آقا داوود. تولدت مبارک.
قربانت آقا هادی
سلام لعنتی دوستداشتنی.
جدی خاک تو سرت.
چون دیشب من هر کاری کردم خوابم نبرد. نگو بخاطر تولد تو بوده!
همیشه همینطور بوده، یک شهریوری خودساخته پرادعا و موفق.
آرزو میکنم راهی که در آن پیش میروی، هموار صاف و بدون دستانداز باشه.
عمرت به درازای جنگل آمازون بادا
برو خوشحال باش که از معدود کسانی هستم که دوستت دارم خخخخخ
عمو کامبیز به خدا دیوونتم، فراتر از آمازون. عشقی پسر عشق. ولی واقعاً همیشه سرم پایین بوده و ادعایی نداشتم. اگر هم داشتم در عمل مدعی بودنم رو نشون دادم. همیشه برام عزیزی و صد البته که افتخاری برای من که تو عاشقم هستی. عاشقا بزنید کنار که عمو کامبیز نصفتون میکنه.
سلام آقای چوبینی.
مطالب قابلتاملی بودند.
نه این که ندونیم ها؛ اکثرا اینها رو میدونیم اما بهشون توجه نداریم.
باید یه جایی نوشته بشن تا هرازگاهی بهشون سر بزنیم و مراعاتشون کنیم.
تولدتون هم مبارک.
عزیزی علی اکبر عزیز، خوشحال میشم اگر ذره ای از این تجربیات به درد کسی بخوره. مرسی از تبریکت
سلام تولدتون مبارک باشه.
امروز تولد من هم هست.
از صبح دلم میخواد یه جایی یه چیزی بنویسم.
تنها جایی که نوشتم، توی سررسید روی میز کارم بود.
فقط نوشتم امروز تولد من است. همین.
فرصت نشد برای خودم کار خاصی انجام بدم اما خودم رو به یک بستنی میهن که از میان انواع بستنیها خیلی قبولش دارم مهمون کردم.
واقعاً بستنی حال آدم رو خیلی بهتر میکنه.
تجربیات ارزشمند شما رو خوندم. ممنونم که با ما به اشتراک گذاشتید.
اون آینده روشن رو من هم براتون آرزو دارم.
شاد و پیروز باشید.
درود بر خانم جوادیان عزیز، بستنی، خیلی وقت هست تصمیم دارم بعد از تقریباً گذشت ۳ ۴ سال، یه مَگنُمَش رو بخورم. هیچ بستنی مثل مَگنُم بهم حال نمیده. البته کیک بستنی هم عالم خودش رو داره. تولد شما رو هم متقابلاً تبریک عرض میکنم. مطمئنم اگر خودخواهان بذارن، آینده شما روشنتر از هر وقت دیگه ای خواهد بود.
مرسی بابت همه چیز،
بستنی مَگنُم هم هدیه بدی، قبول میکنم. از طریق اسنپ هم قابل فرستادن هست.
شکلک از خنده غش کردن
سلام. خیلی خوبه خیلی عالیه خیلی امیدوار کنندهست! آفرین به این امید بیکران و بیکران و بیکران. من لفظ قلمم خوب نیست نمیدونم چطور احساسمو بیان کنم. واقعا اینجور افراد امیدوار و راضی از زندگی خیلی زیاد نیستن یا اگرم باشن توفعشون از زندگی چند روزه دنیا خیلی زیاده. تولدتون مبارک فقط کاش اسم اصلیتو بجای نام باگاههای خارجی عنوان میکردی! مگه اسامی ایرانی چه عیبی دارن که باید از باشگاههای اروپایی و چه میدونم از این جور اسامی استفاده بشه؟ دوست دارم اسم اصلیتونم بدونم اگه اشکالی نداشته باشه. همیشه راضی و خوشحال و قانع از زندگی بمونی.
درود بر جناب حاج نصیری عزیز،
ممنون از تبریک شما و مهمتر از همه متشکرم از ابراز محبت شما به خودم.
اگر نظریات دیگران رو خونده بودید، راحت به اسم و فامیل من میرسیدید. من هم اسم خودت هستم و فامیلیم هم چوبینی هست. مدیر زبان بیاموز،
و اما در مورد لقبی که تو سایت گذاشتم. از بچگی دیوونه منچستر یونایتد هستم. دلیل دیگه ای هم نداره.
تو فضای مجازی این چیزا طبیعی هست.
سخت نگیر.
من از تعصب به هرچیزی متنفرم.
مثلاً ادای ملی گراها رو در بیارم ولی پشت صحنه به هموطن خیانت کنم. این چه حسنی داره. دیوونه منچسترم و ابایی از گفتنش ندارم. خاک وطن رو هم میپرستم ولی در عمل و نه در گفتار.
مرسی که بودی