خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه تن‌آوا، شماره 7. چگونه لبخند زدن را به یک کودک نابینا بیاموزیم؟

گاهی با مواردی به ظاهر کوچک مواجهیم که اگر درشون عمیق بشیم می‌بینیم که بسیار بزرگن. مثلا یک فرد بینا هرگز با این پرسش مواجه نیست که «لبخند زدن» یعنی چه؟ چه طور اتفاق می‌افته و چه طور به کسی توضیح بدیم که چه جوری لبخند بزنه. این قبیل موارد در میان افراد بینا به طور خودکار از طریق مشاهده حل میشن و اصلا به حساب نمیان. اما آیا بدون مشاهده هم کار به همین سادگیه؟ تا حالا سعی کردیم برای یک کودک نابینا مفهوم لبخند‌رو توضیح بدیم؟

مربی یک کودک نابینا این تجربه عجیب و چالش‌برانگیز‌رو داشته و تصمیم گرفته که اون‌رو با دیگرانی که به مواردی از این قبیل متمرکز میشن به اشتراک بذاره. اگر جزو این دسته‌ای با ما همراه شو!

 

مشخصات نشریه:

 

  • نام مقاله: How do you teach a blind child to smile?
    چگونه لبخند زدن را به یک کودک نابینا بیاموزیم؟
  • نویسنده: مگدالین
  • مترجم: پریسا جهانشاهی
  • منبع: lookgoodfeelgood2012

 

 

یادداشت نویسنده:

 

دِیو علاوه بر دارا بودن معلولیت‌های مختلف نابینا نیز بود. 20 سال پیش او 5 سال داشت و من معلمش بودم. وی با وجود چالش‌هایش توانمندی‌های بسیاری داشت که توانایی بسیار عالی در صحبت کردن، آواز خواندن و توانایی پاسخ دادن به تحریکات موجود در اطرافش را شامل می‌شد. او اخمو بود و اغلب رفتاری کاملا منفی نسبت به دیگران داشت به خصوص زمانی که اوضاع بر وفق مرادش پیش نمی‌رفت.

یک روز تصمیم گرفتم از وی عکس بگیرم. هنگام عکسبرداری گفتم «لبخند بزن دِیو.». اما او هیچ واکنشی نشان نداد و بی‌حرکت آنجا ایستاد. گفتم «زود باش دِیو، لبخند بزن.». پس از لحظه‌ای تفکر، با صدایی آهسته پرسید: «لبخند یعنی چه؟ من باید چه کار کنم؟»

 

من برای لحظه‌ای مبهوت شدم. چگونه می‌توانستم مفهوم لبخند را برای کودکی نابینا توضیح دهم؟ این چیزیست که ما به طور خودکار از طریق مشاهده میاموزیم.

بدون تفکر گفتم: «لبخند، شبیه خندیدن است.». او با لحنی خشک پاسخ داد: «من دلیلی برای خندیدن ندارم.». چه چیز خنده دار است؟»

 

دوربین را کنار گذاشته و به او گفتم که بعدا سعی می‌کنم این مطلب را برایش توضیح دهم. نیاز داشتم درباره‌اش فکر کنم. گفتم: «بیا اینجا. بیا توپبازی کنیم.». او از غلتاندن توپ کف زمین و یافتن آن لذت می‌برد. هر بار که او توپ را یافته و آن را به سمت من می‌غلتاند چهره‌اش از شادی می‌درخشید.

گفتم: «دِیو تو داری لبخند می‌زنی! زمانی که توپ را قل می‌دهی لبخند می‌زنی.»

او گفت: «من مفهوم لبخند را نمی‌دانم. این چه کاریست که انجامش می‌دهم و شما آن را لبخند زدن می‌نامید؟»

 

کار داشت مشکل می‌شد. کوشیدم برایش توضیح دهم که چگونه مفاصل صورت و دهانش به منظور ایجاد لبخند حرکت می‌کنند اما او موضوع را درنمی‌یافت. وقتی به اینجا رسیدیم، چهره وی خشن و بی‌احساس شد. ما توپ را به جلو و عقب می‌غلتاندیم و او هرگاه که توپ را می‌یافت از شادی جیغ می‌کشید.

سپس من از او پرسیدم: «دِیو، وقتی توپ را پیدا می‌کنی چه احساسی داری؟»

او گفت: «احساس خوشحالی.»

پرسیدم: «زمانی که احساس خوشحالی می‌کنی چگونه این حس را نشان می‌دهی؟»

او بی‌توجه شانه بالا انداخت و گفت: «نمی‌دانم.»

گفتم: «دفعه بعد که توپ را برایت انداختم و تو آن را پیدا کردی، برایم بگو در صورتت چه احساسی می‌کنی؟»

او توپ را پیدا کرد و سپس گفت: «وقتی توپ را می‌گیرم احساس خوشحالی می‌کنم و فکر می‌کنم که چهره‌ام شاد می‌شود.». برای یک لحظه نقشی از ادراک بر چهره‌اش نشست.

«کدام بخش از صورتت شاد می‌شود دِیو؟»

او پاسخ داد: «حس می‌کنم دهان و چشمانم شاد می‌شوند.»

 

من هرگز این اظهار نظر را از یاد نبردم. با اینکه او نابینا بود، می‌توانستم درخشش را در چشمانش ببینم و این سخن وی که: «حس می‌کنم دهان و چشمانم شاد می‌شوند» کاملا درست بود. چشمان وی تبسم می‌کردند. این لحظه‌ای عمیق از آموزش دادن و آموختن برای من بود، زمانی که یک کودک نابینای 5 ساله پی برد که لبخند از طریق چشمان و دهانش ایجاد می‌شود. این نکته چقدر حقیقی و درست بود!

دِیو بر این باور تأکید کرد که اگر خوشحال نباشیم قادر به لبخند زدن نیستیم. زمانی که لب‌هایمان را تنها به حالتی که نمایانگر دندان‌هایمان باشد تغییر دهیم واقعا لبخند نمی‌زنیم. لبخند ما پاسخی خودکار به شادمانی‌ایست که احساس می‌کنیم. بعد از چهار سال کار و آموختن این امر به وی که چگونه از باقیمانده بیناییش استفاده کند، یک روز به من گفت: «خانم مکسوِل، می‌توانم ببینم که به من لبخند می‌زنی.». او به من نزدیکتر شد و با دست صورت و سپس لب‌هایم را لمس کرد. من تنها می‌توانم اینگونه تصور کنم که وی با استفاده از بینایی کمی که داشت می‌بایست چگونگی نگاهم به خود را دریافته باشد. به گمانم اینطور به نظر می‌رسیدم.

لبخند حقیقی، انعکاسی از احساس خوب درونیست که در چهره شما آشکار می‌شود.

 

با عشق،

مگدالین

 

یادداشت‌ها:

 

Dave:

Ms Maxwell:

Magdalene:

دیدگاهتان را بنویسید