جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه تناوا، شماره 15، پرورش مهارت‌های اجتماعی در کودکان نابینا یا کم‌بینا.

گاهی بخش‌های ساده‌ای از زندگی که برایمان عادی هستند، برای افرادی که به دلایلی از برخی توانایی‌ها محروم‌اند، تبدیل به چالشی پیچیده می‌شود. تصور کنید کودکانی که از دنیای رنگ‌ها و حرکات پیرامونشان محروم‌اند، چطور می‌توانند همان مهارت‌های اجتماعی را که هم‌سالان بینای‌شان از طریق مشاهده می‌آموزند، فرا بگیرند؟ چگونه می‌توانند لبخند، نگاه محبت‌آمیز، یا حتی یک رفتار دوستانه را درست درک و بیان کنند؟

پرورش مهارت‌های اجتماعی برای کودکان نابینا یا کم‌بینا، بیش از هر چیز، به توجه و دقت نیاز دارد. دکتر شارون ساکس، متخصصی شناخته‌شده در این زمینه، معتقد است که باید فضایی فراهم کنیم که این کودکان بتوانند در محیط‌هایی ساختارمند اما در عین حال پویا، بیاموزند و تجربه کنند. این مقاله با نگاهی دقیق به یافته‌های دکتر ساکس، رویکردهایی را برای آموزش و پرورش مهارت‌های اجتماعی به این کودکان ارائه می‌دهد و اهمیت تعاملات اجتماعی را از خانه تا مدرسه و جامعه نشان می‌دهد. چرا که تنها با ایجاد این بستر، می‌توان به آینده‌ای روشن برای آنها امید بست؛ آینده‌ای که در آن استقلال، موفقیت و احساس ارزشمندی بخشی از تجربه‌ی زندگی‌شان باشد.

 

مشخصات نشریه:

  • نام مقاله: Developing Social Skills in Children Who Are Blind or Visually Impaired.
  • پرورش مهارت‌های اجتماعی در کودکان نابینا یا کم‌بینا.
  • مترجم: میثم امینی.
  • منبع:

perkins.org

 

 

دکتر شارون ساکس به‌طور گسترده‌ای به‌خاطر کارش در زمینه پرورش مهارت‌های اجتماعی در کودکان نابینا یا کم‌بینا شناخته شده است. در این مقاله که در واقع متن وب‌کستی از ایشان است که ترجمه آن در قالب یک مقاله ارائه شده، بررسی اجمالی از اهمیت گنجاندن مهارت‌های اجتماعی در آموزش کودکان نابینا یا کم‌بینا ارائه داده شده است. در این مقاله دکتر ساکس در مورد اینکه چطور مهارت‌های اجتماعی به‌طور طبیعی در کودکان بینا از طریق مشاهده و یادگیری تصادفی پرورش پیدا می‌کند و نیاز به آموزش این مهارت‌ها به کودکان نابینا یا کم‌بینایی که این مهارت‌ها را با یادگیری تصادفی به‌دست نمی‌آورند، صحبت می‌کنند.

ایشان تعاملات اجتماعی که از خانه شروع می‌شود را توصیف می‌کنند و سپس اینکه چگونه دایره‌های اجتماعی کودکان با بزرگ‌تر شدنشان به‌تدریج گسترش پیدا می‌کند را به نمایش می‌گذارند. در نهایت هم ایشان در مورد نقش مهمی که این مهارت‌ها در موفقیت یک دانش‌آموز یا دانشجو در جامعه و محل کار ایفا می‌کند بحث می‌کنند.

 

مقدمه

بسیاری از چیزهایی که یاد می‌گیریم از طریق حس بینایی است. تقریبا ۸۰٪ دانشی که ما به دست می‌آوریم از طریق بینایی کسب می‌شود. اگر به این فکر کنید که چطور ما یاد می‌گیریم با دیگران تعامل داشته باشیم و چطور یاد می‌گیریم که در اجتماع شرکت کنیم، متوجه می‌شویم که ما این کار را با مشاهده دیگران انجام می‌دهیم.

کودکان بسیار کم سن و سال، مثلاً نوزادها با مشاهده اینکه مادرانشان چکار می‌کنند و با تعامل با آنها یاد می‌گیرند که لبخند بزنند. این رفتار متقابل که بین کودک و مادر رد و بدل می‌شود، این توجه مشترک که برای کودکان بسیار خردسال آنقدر حیاطی است، از طریق حس دیداری تجربه می‌شود.

بنابراین برای کودکان نابینا یا کم‌بینا، این مهارت‌های اجتماعی باید در سنین بسیار پایین به آنها آموزش داده شود. مهارت‌های اجتماعی باید الگوبرداری و تمرین شود.

بسیاری از افراد بر این باورند که دنیای اجتماعی باید پیش کودک نابینا یا کم‌بینا آورده شود. این افراد عقیده دارند که ما نمی‌توانیم صرفا فرض را بر این بگذاریم که یک کودک نابینا یا کم‌بینا خودش این مهارت‌ها را خواهد آموخت. بلکه باید به آنها کمک کنیم تا این مهارت‌ها را یاد بگیرند.

تحقیقاتی که من و دیگران انجام داده‌ایم نشان می‌دهد که مهارت‌های اجتماعی در حقیقت بنیانی است که مهارت‌های دیگر بر روی آن ساخته می‌شوند. بدون داشتن یک حضور اجتماعی، دانش‌آموزان و دانشجویان نابینا یا کم‌بینا ممکن است منزوی شوند، در روابط شخصی خود با دشواری رو‌به‌رو شوند و در پیدا کردن شغل و زندگی مستقل به‌عنوان افراد بزرگسال به مشکل بربخورند.

بنابراین مهارت‌های اجتماعی در حقیقت بخشی ضروری از آنچه به دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینا آموزش می‌دهیم است.

 

والدین و کودک، اولین تعامل اجتماعی

خانواده‌ها اولین و شاید مهم‌ترین معلمان هستند. اینکه خانواده، خواهران و برادران و آشنایان کودک نابینا یا کم‌بینا را در محیط خانواده شرکت دهند، بسیار مهم است. به عقیده من بسیار آسان است که خانواده، یک کودک نابینا یا کم‌بینا یا کودکی که معلولیت‌های دیگری هم دارد را در سکوت به حال خود رها کنند.

کاری که باید انجام دهید این است که این کودکان را در همه فعالیت‌های خانوادگی شرکت دهید. مثلا در مورد یک نوزاد معلول، می‌توانید او را در صندلی بچه یا شاید روی اوپن آشپزخانه بگذارید و با او حرف بزنید، به او نزدیکی اجتماعی بدهید و اگر کودک نابیناست ارتباط رو در رو را از طریق بازی‌های بین مادر و کودک و خانواده و کودک به او دهید. کودک را وادار کنید که به کسی که با او بازی می‌کند نگاه کند و آن رابطه متقابلی که زبان با آن شروع می‌شود را به کودک بدهید.

این بازی‌ها حتی می‌توانند فقط رد‌و‌بدل‌کردن صداهای بچه‌گانه‌ای مثل قاقا قوقو با کودک باشد، فقط این مهم است که نوع بازی تعاملی باشد. همچنین می‌توانید بازی‌های آگاهی از بدن را با کودک انجام دهید. مثلا من با بچه‌های خودم بازی‌هایی مثل به هم زدن کف پاها، وانمود کردن به خوردن انگشتان پا، قلقلک دادن شکم و وانمود کردن به بوق زدن با دماغ کودک را انجام می‌دادم. وقتی چنین بازی‌هایی با کودک انجام می‌دهید، کودک آگاهی بدنی را یاد می‌گیرد و همچنین از بازی لذت می‌برد. این باعث می‌شود کودک شروع به بازی کند و در تجربه‌های دنیای واقعی شرکت داشته باشد.

وقتی کودکان معلولتان شروع می‌کنند مهارت‌های حرکتی را به‌دست بیاورند یا حتی اگر هنوز این مهارت‌ها را ندارند، اجازه دهید در آشپزخانه بازی کنند. به آنها اشیای واقعی بدهید تا آنها را حس کنند، لمس کنند، تجربه کنند. زیرا با داشتن تجربه‌های دنیای واقعی، کودکان در مورد دنیای واقعی یاد می‌گیرند.

دورهمی‌های فامیلی و حضور فامیل بسیار مهم است. من همچنین فکر می‌کنم خواهران و برادران، معلمان فوق‌العاده‌ای هستند، زیرا خواهران و برادران به کودکان اجازه می‌دهند خود واقعیشان باشند. آنها به کودکان اجازه می‌دهند در بازی‌های خشن شرکت کنند و به این فکر نمی‌کنند که رفتاری محافظه‌کارانه نسبت به کودکان معلول داشته باشند.

خواهران و برادران با کودکی که معلول است، چه معلولیت بینایی باشد یا معلولیتی دیگر، مثل هر کودک دیگری رفتار می‌کنند و می‌خواهند که آن کودک جزئی از دار و دسته آنها باشد. من فکر می‌کنم کودکانی که خواهر یا برادر دارند، معمولا ریسک‌پذیرتر هستند و چیزی که ما برای کودکان نابینا یا کم‌بینا یا کودکانی  که دارای معلولیت‌های دیگری هم هستند می‌خواهیم این است که ریسک‌پذیر باشند و با دنیای اطرافشان درگیر شوند. این یک امر کلیدی است.

عنصر دیگری که من فکر می‌کنم واقعا ضروری است این است که خانواده‌ها و متخصصین انتظارات واقع‌گرایانه‌ای از دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینا داشته باشند. گاهی این انتظارات می‌تواند بسیار کم باشد و گاهی بسیار زیاد و من معتقدم که رسیدن به یک تعادل مناسب در این انتظارات و داشتن این انتظارات از کودک معلول در طول زندگی‌اش بسیار مهم است.

 

گسترش دایره‌های اجتماعی

مشارکت بین خانواده‌ها، معلمان و متخصصان واقعا حیاطی است. به نظر من موفق‌ترین این نوع رابطه‌ها، رابطه‌هایی هستند که در آنها طرف‌های مقابل برای هم احترام زیادی قائلند و در آنها خانواده‌ها و متخصصان به چیزی که خانواده‌ها برای کودکانشان نیاز دارند و می‌خواهند، گوش می‌دهند.

روابطی که در آنها تفاوت‌های فرهنگی کودکان و اینکه این کودکان چه نوع افرادی هستن پذیرفته می‌شود و سپس به حوزه معاشرت اجتماعی پرداخته می‌شود. این مشارکت می‌تواند در هر زمینه‌ای باشد، مثلا مهارت‌های اجتماعی و اینکه مهارت‌های اجتماعی چگونه ممکن است وقتی کودک وارد مدرسه می‌شود روی او تاثیر بگذارد.

بهترین محیط برای یاد دادن مهارت‌های اجتماعی به کودک در واقع از خانه و جامعه خود کودک شروع می‌شود. مثلا وقتی کودک توانایی واردشدن به دنیای خارج را پیدا می‌کند و در گروه‌های بازی با کودکانی که معلولیت‌های مشابهی دارند یا کودکان بینا شرکت می‌کند، مهارت‌های اجتماعی را یاد می‌گیرد.

از اوایل کودکی بعضی کارهای خانه را به کودک بسپارید. مثلاً بگویید چیزی را در سطل زباله بیاندازد، اسباب‌بازی‌هایش را جمع کند، جوراب‌ها یا لباس‌هایش را در سبد لباس‌های کثیف بیندازد یا شاید ظرف‌ها را به سینک آشپزخانه ببرد.

داشتن این نوع انتظارات و انتظارات برای رفتارهای اجتماعی مانند اینکه وسط یک فروشگاه بد‌اخلاقی کردن، درست نیست، انداختن غذا روی زمین درست نیست و وقتی کودک بزرگ‌تر می‌شود، اینکه نباید رفتارهای اجتماعی نامناسب را انجام دهد و باید بداند که انجام کارهایی که در جامعه ناپسند است مثل دست در چشم کردن، به عقب و جلو تکان خوردن یا رفتارهایی که ما به آنها رفتارهای خودتحریکی می‌گوییم، مانند خودارضایی یا دست در بینی کردن و موارد مشابه زمان و مکانی مناسب خود را دارد. اینطور کارها را می‌توان در خلوت انجام داد. بنابراین آموزش تفاوت بین خصوصی و عمومی به کودک باز بسیار مهم است.

 

یادگیری مهارت‌های اجتماعی در کلاس درس

در یک کلاس مدرسه ابتدایی، فرصت‌های زیادی برای دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینا یا دانش‌آموزانی که معلولیت‌های دیگر دارند، وجود دارد تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

این بسیار مهم است که معلم دانش‌آموز نابینا یا کم‌بینا یا متخصص تحرک و جهت‌یابی، از نزدیک با معلم کلاس عادی کار کند.

بهترین محیط، محیطی است که در آن دانش‌آموزان می‌توانند فرصت این را داشته باشند تا جزئی از فعالیت‌هایی باشند که در گروه‌های کوچک انجام می‌شود و کلاس درس به‌شکلی ساختار یافته است که کودک می‌داند هر چیز در کجای کلاس قرار دارد. بعضی کلاس‌های درس هر دو هفته تغییر می‌کنند یا موانع فیزیکی زیادی در کلاس قرار دارد یا کلاس بیش از حد تحریک کننده است. برای بسیاری از دانش‌آموزان ما، چنین محیطی برای دسترسی به فرصت‌های اجتماعی مناسب نیست.

بنابراین ما می‌خواهیم که کلاس‌های درس تا حدودی ساختار یافته باشند. ما می‌خواهیم معلمان عادی بر آموزش عاطفی یا شخصیتی در کلاس خود تاکید کنند. ما امیدواریم که معلمان با پرسنل آموزش و پرورش استثنایی همکاری کنند و فرصت‌هایی را برای همکاری کودکان با هم در گروه‌های کوچک ایجاد کنند.

فعالیت‌های یادگیری مشارکتی در کلاس درس که در آنها کودک نابینا یا کم‌بینا می‌تواند نقش مهمی را ایفا کند، نه فقط به‌عنوان یک عضو منفعل گروه، بلکه به‌عنوان یک عضو فعال.

مثلا اگر کودک نابینا یا کم‌بینا قادر به انجام این کار است، او می‌تواند کاتب یا منشی گروه باشد یا می‌تواند عضوی باشد که از طرف گروه امکان دسترسی به فناوری را دارد. شاید در یک فعالیت ساختنی کودک می‌تواند دستیار یا رهبر گروه باشد و فعالیت‌های گروه را تسهیل کند. البته این بسیار مهم است که معلم ویژه یا عادی، فعالیت را طوری طراحی کند تا کودک نابینا یا کم‌بینا واقعا با دیگران در کلاس درس یا گروه کوچک معاشرت داشته باشد.

اگر مقداری آموزش یا پرورش مهارت‌ها در زمینه مهارت‌های اجتماعی، خصوصا مهارت‌های مربوط به تعامل اجتماعی وجود نداشته باشد، احتمال یا خطر بیشتری برای انزوای اجتماعی وجود دارد، خصوصا وقتی دانش‌آموزان معلول بزرگ‌تر می‌شوند.

شما می‌توانید بیشتر شدن شکاف بین کودکان نابینا و کم‌بینا و سایر کودکان را به‌وضوح ببینید. وقتی کودکان کوچک‌تر هستند پذیرش آنها بیشتر است. هرچند کودکان در دوران قبل از مدرسه و اوایل دوران ابتدایی از تفاوت‌های اجتماعی آگاه هستند، اما می‌بینید که این شکاف با بزرگ‌تر شدن کودکان و رسیدنشان به سن راهنمایی ، دبیرستان و بلوغ بیشتر می‌شود.

 

پرورش یک خودآگاهی مناسب

همانطور که کودکان نابینا یا کم‌بینا بزرگ‌تر می‌شوند و به دوران نوجوانی می‌رسند، مهم است که درک کنیم این زمان برای همه افراد دوران دشواری است. اما من فکر می‌کنم این زمان برای دانش‌آموزانی که دارای معلولیت هستند به‌خصوص دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینا حتی دشوارتر است.

در این سن این نوجوانان سعی دارند هویت خود را ایجاد کنند و کشف کنند که چه افرادی هستند و سطوح شایستگی فردی را در زمینه‌های آکادمیک و شاید زمینه‌های استعداد دیگری مثل موسیقی یا فناوری، مکانیک یا هر چیز دیگری توسعه دهند و این موضوع برای یک دانش‌آموز نابینا یا کم‌بینا حتی بیشتر صدق می‌کند.

من فکر می‌کنم تفاوت در اینجاست که یک کودک یا یک بزرگسال جوان که دارای آسیب بینایی است یا شاید معلولیت‌های دیگری دارد، باید واقعا خودش را نشان دهد.

این باز به ریسک‌پذیری در بیرون رفتن، نمایاندن خود و تلاش سخت برای مشارکت کردن و جزئی از گروه بودن یا پیدا کردن گروهی که فرد ممکن است از مشارکت در آن احساس راحتی کند، برمی‌گردد.

من معتقدم که بین انزوای اجتماعی و احساس رفاه، خودپنداره و عزت نفس ارتباط وجود دارد. به‌طوری که اگر دانش‌آموز بتواند با دیگران معاشرت کند و از این معاشرت با دیگران لذت ببرد، از نظر اجتماعی شایستگی بیشتر و عزت نفس و خودپنداره بهتری را خواهد داشت. این دانش‌آموزان یک رفتار «من می‌توانم این کار را انجام دهم، من جزئی از گروه هستم» را خواهند داشت.

یکی از مسائلی که من فکر می‌کنم دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینا با آن رو‌به‌رو هستند، نوعی خودمحوری است. این فکر که دنیا حول محور من می‌چرخد، بنابراین من نیاز ندارم که بیرون بروم و انرژی زیادی را برای پرورش روابط اجتماعی صرف کنم و نیازی هم برای پرورش این روابط نمی‌بینم.

بنابراین باید به این دانش‌آموزان در به‌دست آوردن این درک که چرا معاشرت با دیگر افراد مهم است، چرا داشتن آداب معاشرت خوب مهم است و چرا پرورش رفتار اجتماعی مناسب در شرایط مختلف اهمیت دارد کمک کنیم. زیرا همه اینها باعث مشارکت در دنیای اطراف ما می‌شود. امید ما این است که دانش‌آموزان ما بخواهند جزئی از دنیا باشند، بخواهند در اجتماع شرکت داده شوند، بخواهند احساس مورد نیاز بودن را داشته باشند و بخواهند احساس کنند که پذیرفته شده‌اند.

 

دفاع از حقوق خود به‌عنوان یک مهارت اجتماعی

مهارت‌های دفاع از حقوق خود، مطمئنا بخشی از آموزش مهارت‌های اجتماعی به دانش‌آموزان است. دفاع از حقوق شخصی هم از اوایل کودکی شروع می‌شود، جایی که کودک انتخاب می‌کند و تصمیم می‌گیرد. این انتخاب و تصمیم‌گیری می‌تواند به سادگی انتخاب یک کراکر به‌جای بیسکویت باشد یا شاید برای کودکان بزرگ‌تر، انتخاب و تصمیم‌گیری این باشد که چه لباسی را برای رفتن به مدرسه بپوشند، حتی اگر این لباس‌ها به هم نیایند. آنها از حقوق خود، از اینکه چه چیزی را نیاز دارند و از اینکه چه چیزی را دوست دارند دفاع می‌کنند. بنابراین باید به دانش‌آموزان حق انتخاب و اجازه تصمیم‌گیری داد.

اغلب ما می‌بینیم که وقتی به کودکان نابینا یا کم‌بینا و به‌خصوص دانش‌آموزانی که معلولیت‌های دیگر هم دارند می‌رسد، بزرگسال‌ها بیش از حد برای آنها کارهای مختلف را انجام می‌دهند. در صورتی که باید بگذاریم این کودکان خودشان این انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌ها را انجام دهند.

بدون اینکه واقعا به آن فکر کنیم، شاید به کودک بگوییم که وارد کلاس شود، وسایلش را در کمد بگذارد، بنشیند یا نهارش را کنار بگذارد. به‌جای این کار، شاید باید به دانش‌آموز کمک کنیم تا یک برنامه روزانه را ایجاد کند که در آن خودش بیشتر این فعالیت‌ها را انجام می‌دهد.

مثلا شاید در کلاس یک تابلوی حاوی برنامه روزانه وجود داشته باشد تا دانش‌آموز وارد کلاس شود و بدون اینکه نیازی به گفتن معلم باشد بداند که کوله‌پشتی خود را در کمد بگذارد، به سرویس بهداشتی برود، شاید غذایش را در یخچال بگذارد و سپس بنشیند و ببیند که گام‌های بعدی در برنامه روزانه کلاس چه خواهد بود.

در مورد دانش‌آموزان بزرگ‌تر، دفاع از حقوق شخصی اطلاع دادن به دیگران در مورد این است که به چه چیزی نیاز دارند یا چه چیزی را می‌خواهند. مثلا اینکه دانش‌آموز نیاز دارد در جلو بنشیند زیرا دید او کم است یا اینکه او نیاز دارد که کسی منو را برایش بخواند، زیرا خودش نمی‌تواند از دور آن را بخواند.

به کودکان باید این فرصت داده شود که مشکل بینایی یا معلولیت‌های خود را توضیح دهند. مثلا اینکه کودک نمی‌تواند خوب ببیند چون نارس به دنیا آمده است یا اینکه نمی‌تواند خوب ببیند، آیا ممکن است که فرد منو را برایش بخواند؟

همه این فرصت‌ها به دانش‌آموزان درک بهتری از اینکه چه کسانی هستند می دهد و به آنها کمک می‌کند که از حقوق خودشان بهتر دفاع کنند. این موضوع به آنها فرصت بیشتری برای موفقیت و داشتن احساس بهتری نسبت به خودشان می‌دهد، زیرا آنها دارند کنترل زندگی خودشان را به دست می‌گیرند.

 

مهارت‌های اجتماعی و رضایت

تحقیقات نشان می‌دهد که یک دانش‌آموز نابینا یا کم‌بینا که مهارت‌های اجتماعی خوبی دارد توسط همسالان خود پذیرفته می‌شود، جزئی از گروه همسالانش حساب می‌شود، فرصت‌هایی را برای یافتن شغل و موفقیت در شغل خود دارد، می‌تواند مستقل زندگی کند، مجموعه‌ای از دوستان و گروه‌های دوستان را دارد و با دیگران در ارتباط است، احساس خوبی نسبت به خودش دارد و روی زندگی خود کنترل دارد. چنین فردی می‌تواند انتخاب کند و در آنچه که می‌تواند در زندگی خود انجام دهد گزینه‌های مختلفی دارد.

ما بارها و بارها دانش‌آموزان نابینا یا کم‌بینایی را دیده‌ایم که مهارت‌های آکادمیک خوبی دارند اما در حوزه معاشرت اجتماعی توانایی کمتری دارند و به این دلیل در یافتن شغل با دشواری بیشتری رو‌به‌رو هستند.

کارفرمایان به شما خواهند گفت که اگر لازم باشد آنها می‌توانند به یک فرد در هین کار آموزش دهند، می‌توانند به یک نفر مهارت‌های مخصوص شغلشان را یاد دهند، اما اگر فرد مهارت‌های اجتماعی ضعیفی داشته باشد، اگر نتواند با همکاران خود تعامل داشته باشد، اگر مهارت و آگاهی لازم را برای اینکه مدتی دست از کار بکشد و با همکاران خود معاشرت کند را نداشته باشد، اگر فرد نتواند نقش خود را ایفا کند یا درک کند که چطور با یک سرپرست کار کند، اگر فرد نتواند این کارها که همه جزو مهارت‌های اجتماعی هستند را انجام دهد در پیدا کردن شغل دشواری بیشتری خواهد داشت. از سوی دیگر، ما دانش‌آموزانی را مشاهده کرده‌ایم که شاید با مهارت‌های آکادمیک مشکلات زیادی داشته باشند، اما کارکنان فوق‌العاده‌ای هستند و یک نوع حضور اجتماعی دارند. این دانش‌آموزان ممکن است طیف وسیعی از معلولیت‌ها را داشته باشند، ممکن است دارای معلولیت‌های پیچیده باشند، اما اگر آنها بتوانند به همکارانشان لبخند بزنند، به همکاران خود نگاه کنند، خوش‌تیپ به نظر برسند و بدانند چطور به‌نوبت در مکالمات شرکت کنند می‌توانند در استخدام بسیار موفق باشند، زیرا آنها حضور اجتماعی دارند و دیگران می‌خواهند با آنها باشند و با آنها معاشرت کنند.

بنابراین مهارت‌های اجتماعی واقعاً بنیانی است که سایر حوزه‌های مهارتی بر آن بنا می‌شوند و بدون مهارت‌های اجتماعی دانش‌آموزان و بزرگسالان جوان بیشتر در خطر انزوای اجتماعی در زندگی آینده‌شان هستند.

دیدگاهتان را بنویسید