جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه تناوا، شماره 18: توسعۀ مهارت‌های اجتماعی در دانش‌آموزان نابینا.

در دنیای امروز، مهارت‌های اجتماعی برای موفقیت در زندگی به همان اندازه که به دانش علمی نیاز داریم، ضروری است. اما برای دانش‌آموزانی که با چالش‌های خاصی مانند نابینایی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، این مهارت‌ها می‌تواند جنبه‌ای متفاوت و پیچیده‌تری داشته باشد. این افراد نمی‌توانند به‌طور طبیعی و به‌وسیله مشاهده تعاملات اجتماعی اطرافیانشان، همان‌طور که برای افراد بینا پیش می‌آید، مهارت‌های اجتماعی را یاد بگیرند. به همین دلیل، باید به‌طور هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده این مهارت‌ها را به آنان آموخت.

در این شماره از تنآوا، به چگونگی گنجاندن این مهارت‌ها در آموزش‌های ویژه و چالش‌هایی که دانش‌آموزان نابینا در مسیر اجتماعی‌شدن با آن مواجه هستند، می‌پردازیم. این آموزش‌ها به دانش‌آموزان نابینا کمک می‌کند تا نه‌تنها در محیط مدرسه، بلکه در دنیای واقعی نیز بتوانند در تعاملات اجتماعی حضور مؤثر داشته باشند.

 

مشخصات نشریه:

 

  • نام مقاله: developing social skills in students who are blind.
  • توسعۀ مهارت‌های اجتماعی در دانش‌آموزان نابینا.
  • مترجم: سعید زرگریان.
  • منبع:

پرکینز

 

مهارت‌های اجتماعی را باید در برنامه آموزشی مخصوص دانش‌آموزان نابینا بگنجانیم و این مهارت‌ها را صراحتا به آن‌ها آموزش دهیم.

تصور کنید که وارد سالن غذاخوری شلوغی می‌شوید و دنبال صندلی می‌گردید. چشمتان به گروهی می‌افتد که تقریبا هم‌سن‌و‌سالتان هستند و شبیه شما لباس پوشیده‌اند. یکی از اعضای این گروه کلاه بیس‌بالی سرش گذاشته که نام تیم محبوبتان روی آن هک شده. می‌بینید که اعضای این گروه به‌طرف همدیگر خم می‌شوند و صحبت می‌کنند و لبخند می‌زنند. زبان بدنشان نشان می‌دهد که افرادی پذیرا و خوش‌برخوردند. بنابراین، کنارشان می‌نشینید و سر صحبت را باز می‌کنید.

حال تصور کنید که با چشمان بسته وارد همین موقعیت می‌شوید و شما را به‌طرف اولین صندلی خالی راهنمایی می‌کنند. در این وضعیت، از جنسیت یا سن‌و‌سال نفر کناردستی‌تان بی‌اطلاعید و برای پیداکردن وجوه مشترکتان با او و سایر افراد، نمی‌توانید از سرنخ‌های دیداری استفاده کنید.

افراد بینا برای توسعۀ مهارت‌های اجتماعی از مزیت یادگیری غیرفعال برخوردارند و همین‌طور که به‌صورت طبیعی اتفاقات دور‌و‌برشان و تعاملات اجتماعی دیگران را مشاهده می‌کنند، خودبه‌خود این مهارت‌ها را فرامی‌گیرند. اما در مورد افراد نابینا قضیه فرق می‌کند: باید مهارت‌های اجتماعی را در برنامۀ آموزشی مخصوص دانش‌آموزان نابینا بگنجانیم و این مهارت‌ها را صراحتا به آن‌ها آموزش دهیم.

افراد بینا هر‌روز سیلی از تصاویری را می‌بینند که مدام تقویت می‌شوند. تعامل اعضای خانواده‌شان را تماشا می‌کنند. طرز قرارگیری بدن، زبان بدن و فاصلۀ افراد از یکدیگر هنگام ایستادن را مشاهده می‌کنند. غذاخوردن دیگران را می‌بینند و یاد می‌گیرند که باید غذا را با دهان بسته بِجَوَند. متوجه می‌شوند که طرز لباس‌پوشیدن افراد در آب‌و‌هواهای مختلف و داخل و بیرون منزل فرق می‌کند. خلاصه اینکه از طریق این مشاهدات، رفتارهای موردپذیرش جامعه را یاد می‌گیرند و تقلید می‌کنند.

جِف میگْلیوتْزی در دبیرستان پرکینز به دانش‌آموزان، مهارت‌های اجتماعی و جنسی تدریس می‌کند. آقای میگْلیوتْزی که خودش از کودکی نابینا بوده، چالش‌های اجتماعی منحصر‌به‌فردی را که نوجوانان دچار آسیب‌بینایی با آن‌ها مواجه می‌شوند، درک می‌کند. وقتی معلم کلاس هشتمش به او گفت که افراد بینا در طول گفتگو به چشمان طرف مقابل نگاه می‌کنند، میگْلیوتْزی پرسید: «خب، مگه من کجا رو نگاه می‌کنم؟» معلم به او گفت که کمی پایین‌تر از دهان او را نگاه می‌کرده. میگْلیوتْزی این‌طور توضیح می‌دهد: «شانسم پنجاه‌پنجاه بود. به‌طرف جایی که صدا ازش می‌اومد نگاه می‌کردم، اما ممکن بود چشمم پایین‌تر یا بالاتر از جایی باشه که باید می‌بود. وقتی معلمم اون حرف رو بهم زد، روشم رو تغییر دادم.»

آن‌طور که تجربۀ آقای میگْلیوتْزی گواهی می‌دهد، باید مهارت‌های اجتماعی مورد نیاز دانش‌آموزان نابینا برای زندگی روزمره‌شان در مدرسه، خانه و اجتماع را به‌طور هدفمند به آن‌ها تدریس کنیم و در تمام جنبه‌های تحصیلشان بگنجانیم.

جِف میگْلیوتْزی می‌گوید: انجام رفتارهای خودتحریک‌کننده، مثل عقب‌و‌جلو‌رفتن روی صندلی، در میان افراد نابینا شایع است و به آن‌ها حس خوبی می‌دهد. تا وقتی به دانش‌آموز نابینا نگوییم که اطرافیانش چنین رفتاری نمی‌کنند و ممکن است با این کارش دیگران را ناراحت کند، شاید متوجه نشود که رفتارش نادرست است.

آقای میگْلیوتْزی که دلش نمی‌خواهد دانش‌آموزان از موقعیت‌های اجتماعی گریزان شوند، می‌گوید: مهم است دانش‌آموز نابینا بداند که در طول تعاملات اجتماعی، باید بده‌بِستان داشته باشد. او می‌گوید: گاهی دانش‌آموز عادت می‌کند که همیشه دیگران چیزها را برایش بیاورند، نیازهایش را پیش‌بینی کنند و برای گفتگو با او پیش‌قدم شوند.

در‌این‌باره، میگْلیوتْزی می‌گوید: «این اتفاق بهتون چی یاد می‌دِه؟ یادتون می‌دِه که آدم‌ها خودشون میان سراغم و هیچ‌کسی از من هیچ توقعی نداره.»

روزی، در پایان یکی از کلاس‌های آقای میگْلیوتْزی، یکی از دانش‌آموزانش در کلاس ماند. به‌محض اینکه شخص جدیدی وارد کلاس شد، این دانش‌آموز به‌طرف در چرخید و گفت: «سلام، کی هستی؟» جواب هرکدام از سؤال‌هایش را که می‌گرفت، بلافاصله سؤال دیگری می‌پرسید: «بینایی یا نابینا؟ اینجا چه‌کار داری؟ توی خوابگاه مدرسه زندگی می‌کنی؟» این دانش‌آموز، با به‌کاربردن جملاتی برای شروع گفتگو، داشت دربارۀ این شخص تازه‌وارد اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد، آن‌هم بدون اینکه از پیش‌فرض‌ها و سرنخ‌های دیداری استفاده کند.

آقای میگْلیوتْزی به شاگردانش یاد می‌دهد هنگام تعامل در اجتماع یا اینترنت —(که امروزه نوجوانان برای معاشرت در آن بیش از پیش وقت صرف می‌کنند‌) مراقب امنیتشان باشند و اقدامات احتیاطی را انجام دهند. میگْلیوتْزی به دانش‌آموزانش توصیه می‌کند اگر در محله‌ای گم شدند، به‌جای اینکه همین‌طوری در خیابان سراغ یک نفر بروند، وارد مغازه‌ای شوند و با کسی که پشت پیشخوان است و احتمالاً با آن محله آشنایی دارد، صحبت کنند.

جف میگْلیوتْزی به دانش‌آموزانش می‌گوید: «توی اینترنت، همه نابینان.» همۀ نوجوانان باید در ارتباطات اینترنتی حواسشان را جمع کنند، چون به‌هیچ‌وجه نمی‌توان از هویت واقعی کسی که با او چت می‌کنند مطلع شوند. اما دانش‌آموزان نابینا باید حتی بیشتر از دیگران احتیاط کنند، چون ممکن است طرف مقابل متوجه معلولیتشان بشود و بخواهد از این موضوع سوءاستفاده کند.

آقای میگْلیوتْزی می‌گوید: یکی از بخش‌های مهم برنامۀ آموزش مهارت‌های اجتماعی و جنسی این است که دانش‌آموزان را از خطرها آگاه کنیم و ابزارهای لازم را برای دفاع از خودشان در اختیار آن‌ها بگذاریم. در آموزش مسائل جنسی، باید برای دانش‌آموزان نابینا و همتایان بینایشان شرایط برابر ایجاد کنیم. باید برای دانش‌آموزان نابینا راجع‌به شیوه‌های مناسب احوال‌پرسی، بوسیدن دیگران و اینکه لمس طرف مقابل کجاها کار پسندیده‌ای است و کجاها پسندیده نیست، توضیح دهیم، چراکه خودشان نمی‌توانند این قبیل جزئیات را با تماشای رفتار دیگران یاد بگیرند.

تام میلِر، سرپرست سابق برنامۀ شراکت‌های آموزشی پرکینز که کارش ارائۀ مداخلات زودهنگام و خدمات مخصوص سنین تحصیل از بَدْو تولد تا 22سالگی است، این‌طور می‌گوید: «فراموش می‌کنیم که چقدر از تعاملات اجتماعی‌مون دیداریه.»

به‌گفتۀ آقای میلر، آموزش تدریجی مهارت‌های اجتماعی از رابطۀ خانواده و کودک آغاز می‌شود. کودک به‌طور طبیعی پیشرفت می‌کند، به این صورت که ابتدا تنهایی بازی می‌کند، سپس در کنار کس دیگری بازی می‌کند و بعد از آن، وارد بازی و تعامل با دیگران می‌شود. در ابتدای کار، بزرگ‌سالان باید فرایند اجتماعی‌شدن کودک را تسهیل کنند و برای او فرصت‌هایی را در‌جهت تعامل با دیگران به وجود آورند. اگر تعامل طبیعی بچه‌های نوپا را دیده باشید، متوجه شده‌اید که تمایل دارند اسباب‌بازی‌ها را به همدیگر بدهند و با همدیگر وقت بگذرانند. اما کودک نابینا را باید مستقیما مورد خطاب قرار دهند و در فعالیت دخیلش کنند. تجربه‌هایی که کودکان بینا از طریق دیدن کسب می‌کنند، باید به‌گونه‌ای تفسیر شود که کودک نابینا از آن‌ها سر دربیاورد و بتواند در رویدادها مشارکت کند.

به‌گفتۀ میلر، سرعت پیشرفت کودکان نابینا با همتایان بینایشان متفاوت است، چراکه کودکان نابینا از امکان یادگیری غیرفعال بی‌بهره‌اند. او اضافه می‌کند که با ورود کودک به مدرسه، والدین و آموزگاران می‌توانند به او کمک کنند تا از طریق شرکت در باشگاه‌های مختلف و مطالعۀ کتاب‌های پرطرف‌دار یا گوش‌دادن به آهنگ‌های محبوب، با همتایانش به زبان اجتماعی مشترکی برسد.

میلر این‌طور می‌گوید: «والدین، خود کودک و کادر مدرسه باید زحمت زیادی بکشن تا مطمئن بشن که دانش‌آموز نابینا می‌تونه نه‌تنها از تحصیل، بلکه از تمام ابعاد زندگی بهره ببره.»

یکی از معلمان سابق دورۀ مخصوص افراد با مشکلات بینایی و شنوایی پرکینز به‌نام برایان هِنِگان هم به ارزش تجربه‌های مشترک واقف است. هفته‌ای یک بار، آقای هِنِگان شاگردانش را از مدرسه بیرون می‌بَرَد تا در اجتماع کسب تجربه کنند، تجربه‌هایی از چیدن کدوتنبل گرفته تا رفتن به سینما.

آقای هِنِگان تأکید داشت که دانش‌آموزان دچار معلولیت باید در همان تجربه‌ها و رویدادهایی شرکت کنند که بچه‌های هم‌سن‌و‌سالشان در آن‌ها شرکت می‌کنند. یک سال، این معلم به‌همراه دانش‌آموزان سال آخری‌اش به کشور باهاما سفر کرد. او از مهارت‌های اجتماعی‌ای می‌گوید که دانش‌آموزان هنگام حضور در مراسم پایان تحصیل پرکینز تمرینشان می‌کنند، مهارت‌هایی از قبیل خرید کت‌شلوار، بیرون‌رفتن برای صرف شام، یادگیری طریقۀ مناسب جلب توجه دیگران و درخواست رقص.

آقای هِنِگان می‌گوید: «دانش‌آموزهای ما می‌خواهن توی فعالیت‌ها مشارکت کنن و ما فرصت این کار رو بهشون میدیم.»

هِنِگان، برای اینکه ابزارهای مورد نیاز دانش‌آموزان برای تعاملات اجتماعی موفق را در اختیارشان بگذارد، با استفاده از سناریو و مدل‌سازی با گروهی از بچه‌ها کار می‌کرد تا رفتارهای پذیرفته‌شده در اجتماع را یادشان دهد. برای اینکه دانش‌آموزان یاد بگیرند که نباید برای جلب توجه دیگران داد‌و‌فریاد کنند، کادر مدرسه با آن‌ها راجع‌به شیوه‌های مناسب‌تر جلب‌توجه صحبت می‌کردند: ابتدا باید به‌طرف شخص مدنظر نگاه کنید و منتظر پاسخ بمانید؛ اگر این روش جواب نداد، قدم بعدی می‌تواند این باشد که روی میز ضربه بزنید و منتظر شوید. در نهایت، می‌توانید آرام به شانۀ طرف مقابل بزنید تا توجه او را جلب کنید.

معلمان مدل رفتار مدنظر را ارائه می‌دادند و در نهایت، هِنِگان از دانش‌آموزان می‌خواست با یکدیگر تمرین کنند. در همۀ محیط‌هایی که ممکن است موقعیت مورد‌نظر به‌صورت طبیعی پیش آید (مثل کلاس درس و خوابگاه و اتاق کار) چارت‌هایی قرار داده شده که سناریو را ترسیم می‌کند. اگر دانش‌آموزی برای جلب‌توجه فریاد بزند، کادر مدرسه می‌توانند به او یادآوری کنند که طبق گام‌های مشخص‌شده روی چارت عمل کند.

آقای هِنِگان این‌طور توضیح می‌دهد: «دانش‌آموز یواش‌یواش رفتارها رو توی خودش نهادینه می‌کنه و تنهایی انجامشون میده.»

زمان صرف ناهار فرصت دیگری است تا دانش‌آموزان مهارت‌های اجتماعی را در محیط طبیعی تمرین کنند. به‌گفتۀ هِنِگان، دانش‌آموزان چند‌معلولیتی در «حباب ارتباطی» زندگی می‌کنند و از همین رو، باید مستقیما به آن‌ها بگوییم که دیگران چطور رفتار می‌کنند و چه رفتاری به‌لحاظ اجتماعی مورد‌پذیرش است. برای مثال، ممکن است دانش‌آموز نداند که موقع هُرت‌کشیدن رشته‌های سوپ، صدای بلندی ایجاد می‌کند یا نداند که دیگران چنین کاری نمی‌کنند.

به‌گفتۀ کِلی کُوت، وقتی دانش‌آموزان در برنامه‌های آخر هفته یا تعطیلات مرکز خدمات فوق برنامۀ پرکینز شرکت می‌کنند، او و دیگر اعضای کادر مدرسه، آن‌ها را از برداشت دیگران دربارۀ رفتارهایشان آگاه می‌کنند.

خانم کُوت می‌گوید: «ما باهاشون صادقیم و اضافه می‌کند که برای دانش‌آموزانی که عادت دارند روی صندلی قوز کنند یا سر‌و‌گردنشان را به جلو خم کنند، طرز قرارگیری بدن مسئلۀ مهمی است. «بهشون می‌فهمونیم که بقیه صاف می‌شینن و سرشون رو بالا می‌گیرن. براشون توضیح میدیم که “وقتی اون‌جوری می‌شینی، نمیشنویم چی میگی، در حالی که حرفی که می‌خوای بزنی مهمه.”»

خدمات فوق‌برنامه، در عین حال که فرصتی برای انجام فعالیت‌های لذت‌بخش ارائه می‌دهد، مهارت‌های اساسی زندگی را آموزش می‌دهد و برای دانش‌آموزان با آسیب‌بینایی فرصتی فراهم می‌کند تا با همتایانشان معاشرت کنند و تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند. این امر به‌ویژه برای دانش‌آموزانی اهمیت دارد که غیر از آن‌ها، هیچ دانش‌آموز دیگری در مدرسه دچار آسیب‌بینایی نیست.

به‌گفتۀ بِت کاروسو مدیر مرکز خدمات فوق‌برنامۀ پرکینز، والدین اغلب با این نگرانی به مرکز مراجعه می‌کنند که فرزندشان در مدرسه هیچ دوستی ندارد. وقتی والدین سعی می‌کنند فرزندانشان را وارد فعالیت‌های محلی کنند، گردانندگان این فعالیت‌ها شاید ندانند که چطور باید تغییراتی ایجاد کنند تا کودک نابینا هم بتواند در فعالیت‌ها شرکت کند. اعضای کادر مدرسه که فعالیت‌های فوق‌برنامه را اداره می‌کنند، تجربۀ کار با دانش‌آموزان دچار آسیب‌بینایی و ارتقای مهارت‌های اجتماعی این قبیل دانش‌آموزان را دارند.

برای شروع معاشرت و اجتماعی‌شدن دانش‌آموزان، کادر مدرسه به‌همراه گروهی از دانش‌‌آموزان دور میزی می‌نشینند و دانش‌آموز دیگری را دعوت می‌کنند تا کنارشان بنشیند و برایش تعریف می‌کنند که دیگران راجع‌به چه دارند حرف می‌زنند. اعضای کادر مدرسه از دانش‌آموزان می‌خواهند دربارۀ موضوعی شروع به صحبت کنند و به آن‌ها کمک می‌کنند تا وجوه مشترک خودشان را پیدا کنند. طولی نمی‌کشد که دانش‌آموزان خودشان به‌تنهایی و بدون دخالت کادر، با همدیگر تعامل می‌کنند و دوست می‌شوند و اعتماد‌به‌نفسشان را تقویت می‌کنند.

گاهی دانش‌آموزان عادت دارند بیشتر با بزرگ‌سالان معاشرت کنند و در نتیجه، شاید ندانند که بچه‌های هم‌سن‌و‌سالشان اکثرا به چه چیزهایی علاقه‌مندند. از همین رو، کاروسو می‌گوید: اقدام سودمندی خواهدبود که موضوع و سؤالی برای شروع گفتگو به دانش‌آموزان دهیم تا در صورت نیاز از آن استفاده کنند؛ مثلا: «از چه‌جور آهنگ‌هایی خوشت می‌آد؟»

در طول فعالیت‌های فوق‌برنامه، دانش‌آموزان مهارت‌های ارتباطی را فرامی‌گیرند؛ مثلا اینکه چطور با زبان بدنشان به کسی بفهمانند که دارند به او توجه می‌کنند. علاوه‌بر‌این، دانش‌آموزان وارد اجتماع می‌شوند، در رستوران غذا می‌خورند، از وسایل نقلیۀ عمومی استفاده می‌کنند، از خواربارفروشی خرید می‌کنند و به باشگاه‌های مردان مسیحی جوان می‌روند.

خانم کاروسو می‌گوید: «می‌ریم بیرون و توی موقعیت‌های واقعی شرکت می‌کنیم و می‌خوایم دانش‌آموزها بدونن چه رفتارهایی توی جامعه قابل‌قبوله.»

کاروسو و کُوت می‌گویند: با نزدیک‌شدن فصل تعطیلات، باید دانش‌آموزان با آسیب‌بینایی را در فعالیت‌هایی که دور‌و‌برشان جریان دارد دخیل کنیم. بچه‌ها، به‌جای اینکه تنهایی بازی کنند یا تلویزیون تماشا کنند، می‌توانند در چیدن میز کمک کنند. به‌گفتۀ کاروسو، اگر از قبل به بچه‌ها اطلاعات دهیم، می‌توانند از تجربۀ اجتماعی بیشترین بهره را ببرند. والدین می‌توانند دربارۀ این صحبت کنند که در تعطیلات چه‌کار می‌خواهند کنند، چه کسی قرار است به منزلشان بیاید و بچه‌های دیگر از چه بازی‌ها و اسباب‌بازی‌هایی ممکن است خوششان بیاید.

از آنجا که ما انسان‌ها زندگی اجتماعی داریم، کسانی که نتوانند با دیگران تعامل کنند، منزوی می‌شوند و فرصت‌هایی را که بر اثر ارتباط با دیگران نصیبشان می‌شود از دست می‌دهند.

خانم کاروسو می‌گوید: «هدف نهایی‌مون اینه که کمک کنیم تا دانش‌آموزها به افراد همه‌فن‌حریفی تبدیل بشن و یه عالمه مهارت و تجربۀ مختلف دارن که هر جا سرکار برن، توی دانشگاه و کلا توی زندگی، می‌تونن ازشون استفاده کنن.»

 

دیدگاهتان را بنویسید