جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت/به بهانه سالگرد پخش آخرین قسمت امید نشاط زندگی/رسانه تا کجا به وظایفش در قبال معلولان وفادار مانده است؟!

سلام. سال پیش همین موقعا بود… یعنی دقیقا هفتم بهمن 93. همه چیز خیلی سریع رخ داد… به اندازه یک چشم بستنو باز کردن به قصد رفع خستگی. با تعداد زیادی تماس بی پاسخ از طرف خانوم کیان مواجه شدم… وقتی تماس گرفتم با صدایی خسته گفت: “از طرف شبکه تماس گرفتند که دیگه برنامه امید نشاط زندگی رو تولید نکنید! چون مأموریت رادیو فصلی تموم شده و قرار رادیو فصلی با رادیو صبا ادغام بشه”. خیلی سریع اما دقیقا یادم نیست که اول به شهروز خبر دادم یا امیر و یا مسعود!. اما اینقدر ناگهانی بود که تو آخرین ضبطمون پایان راهمونو اعلام نکردیم و از مخاطبامون حلالیت
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

منو انتظار بارون،بوی کاهگل که روانیم کرد

سلام چطورین بچه ها میخوام یک خاطره چند لحظه ای بنویسم نظرتون چیه میگن فقط یک لحظه راست میگن حوالی دیشب بود که یکی از بچه های نبین از اونایی که راحت با موبایل کار میکنه پیشم بود خلاصه بهش گفتم بوی بارون میاد گفت بابا چی میگی اصلا امکان نداره گفتم برو بیرون از عمق وجودت بو بکش نم باران نوازش میکنه دماغت را رفت برگشت و گفت بابا ستاره ها پیدا هستن گذشت و شب رفت خونشون و من هم رفتم لالا صبح بیدار که شدم چشم که باز کردم سرحال بودم کوک کوک ساعت ۶،۳۰ دقیقه صبح بود اول حدس زدم که امروز هوا متفاوت هست
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حکایت این روزهای من ….

سلام حکایت این روزهای ما! نمیدونم باید از کجا شروع کنم؟ از پیگیری برای خرید خونه که تابستون براش اقدام کردم و اون موقع به ما گفتند بیا بهزیستی ثبت نام کن و هرچی ما گفتیم چقدر باید بدیم و چیزی نگفتند فقط گفتند بیا داریم خونه میدیم. ما هم از همه جا بیخبر رفتیم و بدون پرداخت هزینه ای ما رو ثبت نام کردند گفتند 2 ماه دیگه خبرت میکنیم 2 ماه شد 7 ماه و خبر ندادند تا اینکه امروز بالاخره خودم زنگ زدم و در کمال ناباوری بهم گفتند: اگر پول دادی که ثبت نام کردی اگر نه که اصلاً شما ثبت نام نکردی بهشون گفتم:
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت اول

توجه: تمام رخدادهای این مجموعه، زاده ی تخیل نویسنده بوده، و در عالم واقع اتفاق نیفتاده است. سلام. حالتون چه طوره؟ خب بذارید خیلی زود بریم سر اصل مطلب. قضیه از جایی شروع شد که خیلی اتفاقی متوجه شدم که نزدیک خونمون یه انجمن ویژه ی نابینایان راه اندازی شده. طبق تماس تلفنی که داشتم، کسی که پشت خط بود گفت که این انجمن به همه ی امور نابینایان رسیدگی میکنه و از مسکن بگیر تا ازدواج و اشتغالو استقلال و ارتحال همه در شرح وظایف انجمن هست. البته در مورد ارتحالم پرسیدم که گفتن خدماتی در زمینه ی کفن و دفن نابیناها بعد از مرگشون ارائه میدن. خلاصه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چندتا جوک

سلام خوبید؟ وقتتون بخیره الآن میگید ای بابا هر روز باید این پست بزنه چه بیکاره ها (شکلک لبخند) بله دیگه بیکارم. امروز واسه اینکه حال و هوای محله عوض بشه چندتا جوک از سایت اس ام اس خور اینجا میزارم حالا نمی دونم شنیدید یا نه اگر تکراری بود ببخشید دیگه خب بریم سراغ جوکا دوست بابام اومده خونمون میگه ماشالله پسرتون چقدر بزرگ شده چند سالشه؟… بابامم میگه نمیدونم خیلی وقته داریمش ! منو میگفـت میفهمـی؟؟؟! خیلی وقته دارنم …………………… میخوام روزی 5 تا چیپس بخرم نه بخاطر چیپسش به عشق هوای پاک توش ………………………. آیا میدانستید دلستر رو برعکس کنی چی میشه؟؟؟ خب معلومه میریزه جدی
دسته‌ها
مقاله

بیستُ هشتمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، نابینایی و جامعه از منظر قرآن و روایات

درود یاران، خب با هم رسیدیم به مقالۀ 28، که با مقالات قبلی تفاوت زیادی داره، این از آن دست مقالاتی بود که هم ویرایشش  خسته‌کننده بود و هم محتوایش. من انتقاداتی را به چنین مقالات و مطالبی را وارد می‌دانم که اگر آمدید و خواستید در کامنتها با هم صحبت میکنیم. خب پس طبق معمول و معهود دانلود کنید متن را   و به آخر مقاله حتما سر بزنید که پس از مطالعۀ یک مطلب خسته کننده میطلبَد که به یک آهنگ شاد شاد گوش جان بسپاریم که آهنگ این بار را تقدیم میکنم به مهربان بانوان پری‌رویان، سیمین‌‌بَران و گلُعذاران مهربون و دوست‌داشتنی و بزرگوار ایرانی. راستی