سلام هم محلیاای خوووب خودم! چطوریایین؟ خب! اینم شعر من! دارم سر پست میسرایمش! یا مدیر عیدی بده. برامون اردو بده. بگین زود بریم کجا؟ مدیرو کنیم دعا. مدیر نازنیینم، عیدی بده ببینم! مدیر خوب و نازنین، شیطونترین روی زمین! بده برامون کادو، ترطیب کن یه اردو! عیدی به حساب مدیر، برین تو صف تا نباشه میر! مدیر به ما عیدی بده، ترطیب یه اردو بده! مدیر ما میخوایم یه عیدی، کوچولو نه! بزرگ خیلی! کیه که اردو نخواد! مدیرو عیدی نخواد! مدیر افتاده توی گیر، تو گیره یه عیدی بگیر! فکر میکنه چیکار کنه؟ باید فقط یه کار کنه! عیدی بده به اعضاش، بعدم بگه: «اِی کااااااش»! مدیر
Day: اسفند 28, 1395
صدایی لطیف به گوش میرسد لالا لالایی این نوای مادر است همان موجودی که شب تا صبح کنارم بیدار میماند تا من آرام بخوابم همان صدایی که هنوز هم در خاطرم مانده و گاهی دلم میخواهد لالاییت را دوباره بشنوم. میگویند بهشت زیر پای توست اما من میگویم حتی بهشت هم برای زیر پای تو کم است.این تو بودی که راه رفتن را یادم دادی دستم را گرفتی تا زمین نخورم حرف زدن را یادم دادی تو بهترین هدیه ی خدا برای من هستی من از تو نفس میگیرم هر روزی که میگذرد این وجود توست که باعث میشود من جانی تازه بگیرم تا همیشه سایه ام باش بانوی
دانلود آموزش درس 17 با حجم 10 مگابایت
دستهها
برسد به دست بهار!
یک نفس مانده که زمین ریه هایش را از هوای بودنت لبریز کند… قلب جهان دارد از دلشوره ی شیرین وصال به معشوقه اش میکوبد، همه چیز مهیاست برای آمدنت، از آواز شاد و رقص قناریها در آسمان، تا فرشی از گل و سبزه به زیر پایت. تا تن لطیفت را سرما نیازارد خورشید عطر حضورش را به سر تا سر زمین یخ بسته میپاشد… و حالا این تویی! این تویی که آرام آرام میرسی از کوچه های تاریک و سرد زمستان و با هر قدم نزدیکتر شدنت جهان را هوایی تر میکنی… و اینک، تنها یک قدم مانده که جهان مست شود و لمس کند تن لطیف معشوقه
بسم الله الرحمن الرحیم سلام. سلامی با بوی بهار. سلامی با بوی گلهای یاس و مریم. شاید هم گلهای میخک و همیشه بهار فصلها می آیند و می روند اما برای همه لحظاتی بهاری آرزومندم. غم و شادی, تلخ و شیرین روزگار می گذرد و این ما و نحوه نگاه ما به زندگی است که به آن لحظات معنا میدهیم. هفته اول بهمن ماه وارد این محله شدم. لحظات خاصی را در آن گذراندم. از کلمه لحظات خوب و بد استفاده نمی کنم و به جای آن کلمه خاص را میبرم. پست های گوناگونی منتشر کردم. دوستان نظرات لطفشان را نثارم نمودند. دوستان بسیاری هم پستهای گوناگون زیادی منتشر
سلام دوستان، تولد انسانها بهانه ایست تا به مقامش احترام گذاشته شود. رضا وزینی از همنوعان عزیز، قلبی پاک اما پردرد از روزگار دارد. امیدواریم غمهاش بعد از این جشن تولد نابود شود و همیشه شاد باشد. اگر در انتخاب کادو تردید دارید، بر آن غلبه کنید زیرا کادویی بهتر از تقدیم مهر و محبت به یک دوست نیست. بیایم رضا که از جنس خودمان است را با تبریکاتمان شاد کنیم. گاهی اوقات همین کلمات ساده، آنقدر معجزه میکند که هزار کتاب ادبیات هم نمیتواند تاثیری چنین داشته باشد بشتابید که وقت میگذرد. ببخشید من در خواب این را نوشتم، اگر ادبی نبود ولی از دل بود. مهم شاد
نشر چشمه. چاپ نخست 1376. 172 صفحه. 1 ساعت و 55 دقیقه. 26 مگابایت. از لنا خانم عزیز بابت وقتی که گذاشته و زحمتی که کشیده اند خیلی ممنونم. امیدوارم همکاریشان را با ما ادامه بدهند و البته بعد از این دستمزدشان را هم قبول کنند. لینک دانلود با ما در تماس باشید. 03133373136 Frz.ketab@gmail.com
صبح روز ۲8 اسفند. ساعت ۶ از خواب پا میشم، و بعد از خوردن صبحانه واتساپم رو باز میکنم. مطابق معمول هر روز میرم سراغ گروه دور همی کوچولویی که همیشه واسم سرشار از انرژی بوده و هست. وای! ویس ۲دقیقه ای محمد میر قاسمی! چه عجب! راه گم کرده آقا! آخه غیر فعالترین عضو گروهه. خب! خدا رو شکر! موجبات خنده و شوخی سر صبحمون فراهم شد! ویس رو پخش کردم! وای! خدای من! این سال لعنتی توی واپسین نفساشم دست از سرم بر نمیداره! توی ویس ۲دقیقه ای محمد، نه خبری از شوخی بود و نه خبر از بگو بخند. محمد از روی تخت بیمارستان این ویس
سلام بچه ها! حالتون چه طوره؟! چه خبرا!؟ چی کارا میکنید!؟ راستش یه خورده با خودم فکر کردم، هرچی به ذهنم فشار آوردم، یادم نیومد که آخرین باری که با هم حرف زدیم و درد دل کردیم کی بود. خیلی وقت بود که دور هم جمع نشدیم. یه دور همی که بتونیم توش حرفهای خودمونی به هم بزنیم. از غمهامون، شادیهامون، دوستیهامون و حتی دلخوریهامون بگیم و بشنویم. خیلی وقت بود که از هم دور شده بودیم. یه جایی، یه دور همی، یه جمع خودمونی نداشتیم که خیلی چیزها رو به هم بگیم. هدفم از این پست یه دور همی بود. منظورم چت نیستهاااا! یه وقت چت نکنید نامش
سلام. امیدوارم که حالتون حسابی خوب باشه… بهتر هست یه راست برم سر اصل مطلب تا پست زیاد طولانی نشه و شما دوستان را هم خسته نکنم.. راستش امروز خیلی خیلی خوشحالم. امروز تولده یکی از عزیزترین دوستام هست. میشه گفت که یک سال و یک ماه کمتر یا بیشتر از دوستیمون می گذره اما بی نهایت از آشنایی با دوست عزیزی مثل این عزیز خوشحالم.. من بلد نیستم خیلی ادبی بنویسم یا خیلی جمله سازی کنم اما تنها کاری که برای این عزیز از دستم بر میاد که امیدوارم خوشحالش کنه همین هست. یادم نمیره هیچ وقت که دوستیمون از مبحث روشن فکری شروع شد. بهش ایمیل دادم