سلاااااااااااام بچه ها. حالتون چطوره؟ حال مادیتون چجوره؟ حال معنویتون چجوره؟ والا از خدا که پنهون نیست، اما از شما چه پنهون، من امروز بدجوری خوشحالم. میدونید چرا؟ نمیدونید؟ میخوایید بدونید حالا؟ آقا امروز تولد یکی از اعضای توپ و همچین باحال و پر انرژی محله س. آره خودشه. همون تیتر پست منم هست. درست حدس زدید! خودِ خودِ خودشه… امروز میخوایم محله رو براش بترکونیم… ببینم واسش چیکار میکنینا….. میخوام براش کامنت دونی رو بترکونیم و منفجر کنیم و به نابودی بکشیم… نه، خداییش مگه سالی چند بار تولدش میشه؟ اصلاٌ به همین خاطره که میگم براش حسابی سنگ تموم بذارید. جششششششنِ از راه دور… بزرگمهر! هزار تبریک
نویسنده: حمیدرضا
سلام. حمیدرضا هستم از تهران. متولد بیستم خرداد. بچه خوبی نباشم ولی بدم نیستم اینو راست میگم. یکی از فندق ترین و کوچکولو ترین اعضای محله. نیمه بینا هستم. یه پرسپولیسی شیش آتیشه. راه های ارتباطی با من:
شماره تلفن همراه من:09109818192، ایمیل من:hamidreza@gmail.com
خب به نظرم اگه اشتباه نکنم طبق معلول، نه ببخشید طبق مسئول نه طبق مجهول نه مسعود، محمود، مهدی! ای بابا گیر دادین ها. منظورم طبق رواله دیگه حالا شما اسمشو هرچی میذارید دیگه من بیخبرم ازش!!خخخخ آره داشتم عرض میکردم که طبق روال اگه اشتباه نکنم باید اول سلامی باهاتون داشته باشم و بعد شروع کنم به تعریف خاطره و بعد در نهایت نتیجه گیری. پس: سلاااااااااام به تک تک دوستای گلم حتی شما دوست عزیز.خخخخخ خوبید؟ چه خبر؟ با کرونا چه میکنید؟ ای بابا دس رو دلم نذارید. من که تا یه جایی تو بیمارستان بودم و از یه جایی به بعدم مجبورم بمونم خونه و محکومم
دوستان عزیز و نازنینم سلاااااام!!!! یه سلام از جنس بهشت و عطر یاس و طعم عسل به تک تک دوستای گلم که میدونم همه اینایی که گفتم دارید… یعنی همون جنس بهشت و عطر یاس و طعم عسل… شاید باورتون نشه ولی اینننققققدددددررررر دلم براتون لک زده که نگو… واقعا تک تکتون… مثلا پریسای محله، بهار، رععد بزرررگ محله، رهگذر، بی ادعا، سارا، علی پنجه ای مون، مهدی عابدی، بانوی محله، علی اکبر خویی، خانوم کاظمیان عزیز و کلا همتون که خب شاید بعضیاتون اسمشون یادم رفته باشه… زیادید دیگه، چی کارتون کنم!!! بعدشم که خداییش القابتون منو درکل به فکر شدید فرو میبره… فکر کنم الان خیلی زود
مادرم همیشه عادت داشت گاهی اوقات به همراه تغذیه من، برای همکلاسی های مدرسه مان هم خوراکی بفرستد تا هیچ وقت شرمنده ی آن ها نشود. بارها این کار تکرار شده بود. روز سه شنبه هم مثل همیشه مادرم به تعداد دانش آموزان کلاس و خانم معلم برای آن ها کیک یزدی آماده کرد و در یک ظرف یکبار مصرف گذاشت و به دستم داد تا آنرا به خانم معلمم بدهم و در زنگ تفریح از آنها استفاده کنیم چه قدر هم تأکید کرد که خیلی مراقب باشم و فقط به دست خانم معلم برسانم. راستی یادم رفت بگویم من درکلاس ششم ابتدایی درس می خوانم و هر روز
حتما شما هم شعر معروف «یه توپ دارم قل قلیه» رو بلد هستید. کمتر بچه ایه که این شعر لوس و بی مزه رو تو بچگی، چند بار توی بغل عمه و خاله و دایی و عمو نخونده باشه و با خواندن اون هنرمندی خودشو ثابت نکرده باشه. این شعر باشکوه که معلوم نیست شاعر اون کیه و مربوط به کدوم قرن هجریِ قمری یا شمسی یا میلادیه،واقعا اوج هنر شاعریه و از اون شعرهای ناب و لطیفه که هرچی خونده شه کهنه نمی شه و از مُد نمی افته. بعضیا معتقدن که این شعر مربوط به دوران بچگیِ خواجه حافظ شیرازی بوده و بعضی دیگه اونو به بچگی
دستهها
ماجراهای مو از ماست!قسمت اول
به هیچ کس تا حالا نگفتم ولی به شما میگم؛من یکی از هنرام اینه که خیلی خوب بلدم مو رو از ماست بکشم بیرون. من دلم می خواد چندتا کلمه ی جدید تو فرهنگستان پارسی بچپونم که هیشکی تا حالا بهش فک نکرده؛می خوام هم باعث سرفرازی شما بشم و هم آبرومو خودم با دست های خودم-ببخشید با حرفای خودم-ببرم.حالا کلمه ها از این قراره.دلم می خواد از این به بعد: نگیم تلفن، بگیم بگومگو. نگیم کلاس بگیم شاگردانه. نگیم لاستیک یا تایر بگیم هوادار، نگیم تیوپ بگیم هواخواه، نگیم بگیم تن خواه، نگیم حمام بگیم پاکستان، نگیم عینک بگیم جهان بین، نگیم سینما بگیم جهان نما، نگیم تلویزیون
سلام و درود بر شما دوستان گوشکنی خودم. بعد از تسلیت فوت پدر مرحوم پادشاه سایت گوشکن،می خوام قسمت دوم آرامش از کجا یا همون بیایید آرامش را به زندگیمان بیفزاییم شروع کنم. پس این شما و این هم پست جدید من: 1-به خود فرصت دهید. جای آرامی پیدا کنید،پشت سر هم و با صدای بلند بگویید:«من به خودم فرصت می دهم که 5 دقیقه آرام و راحت باشم.»این عبارت را بار ها پیش خود تکرار کنید تا شاهد تحقق آرامش باشید. 2-تنها نگران مسائل بزرگ باشید. اگر بتوانید به مسائل کوچک زندگی اهمیت ندهید و فکرتان را تنها روی مسائل مهم متمرکز کنید، خیلی زود به آرامش نزدیک
درود دوستان. امروز هم اومدم که سر یه چی با هم دیگه بحث کنیم. حالا موضوع چیه؟ اینه: دقت کردین هم اشیای بی جان هم جانداران از کلمات خارجی استفاده می کنن؟ باورتون نمیشه؟ هم از جاندار هم از بی جان یه مورد نگه داشتم براتون. اگه یادم بیاد بیشترش می کنم. جانداران:هر وقت یکی آواز می خونه فقط میگه:لالالالالالالالالالاللالالالالالالا!خب این لا خودش تو عربی به معنی نه هستش. هر وقت مادر به بچهش شیر میده میگه بگو اَم اَم اَم. و بازم اَم در انگلیسی به معنی هستم و در عربی به معنی یا و آیا هستش. نتیجه گیری جالب:هر وقت کسی آواز خوند فقط داره می گه:نه
به به سلام می بینم که جمعتون بدون من حسابی جمعه فقط یه حمید کم بود که اونم تازه رسید. خب چه خبر؟چه می کنید با کار و بار!وضعتون خوبه؟عیدتون مبارکه؟حسابی بخور بخور می کنید؟ خدا رو شکر شما که وضعتون خوبه برای منم دعا کنید خخخخخ. دارم سفره ی 20 سین می چینم هر کی خواست یه سین دیگه بهش اضافه کنه. و اما سینای سفره ی هفت سین،سینا نه ها سین ها: سیب،سرکه،سوباسا،سمنو،سینی،سبزه،سنبل،سنجد،سکه،سوب جو،سس کچاپ،سماق، ساندیس،سه تا میخ،سُنگ ماهی،ساینه،سمعدونی،سخم مرغ،سَنگ ماهی،ساندویچ،سمبوسه، سهیل،سینا،سمیه،سمانه،سحر،سولماز،سپهر،ساجده،امیر سرمدی،سوسن،سیلاب،سینا،سام درخشانی،سامان جلیلی،سیامک انصاری،سیاوش مفیدی،سانیار خانوم،سبزی پلو با ماهی، سرنگ،سرم،سفیکسین،سیتریزین،سر موش،سوارز،سیستم کامپیوتر،سوسک،سارینا،سارا، سهراب و سنگ چیه؟می خواستید به جای سُنگ ماهی و سخم مرغ و
سلاااام.خوبید؟چه خبر؟رو به راه؟رو به رشت؟هه چی رو به راه؟عالی؟سرحال؟ انقد این سلام و احوال پرسی کشش می دم تا پاره بشه!خخخخخخ! خب دوستان!امروز هم خدمت رسیدم برای جشن تولد یه خواننده!یکی که فک کنم بشناسینش!مهدی احمدوند!مهدی احمدوند آهنگ یار من رو با حامد برادران،آهنگ کار چشات رو با سامان جلیلی،آهنگ خاطره هارو با مجید بخشفر،آهنگ ازت چیزی نمی پرسم رو با راوین علیزاده و آهنگ آغوش رو با امیر ذوالفقاری،آهنگ با تو هرگز رو با امیر پیشه ور،اهنگ به جای تو رو با مرتضی پاشایی و آهنگ من که باورم نمی شه رو با مهیار خوندن.خونده!ایشون اصالتا همدانی هستن و متولد 29/11/1370 در شهر کرج و بزرگ شده
با سلام و ادب و حالی و احوالی و بعدش بکشون قالی و بنداز زمین تا بزنیم فالی و با چایی و با قند و نباتی ز خراسون کمی پولکی عالی اصفون و کمی سوغات قم سوهون اعلا و دو پر زیره ی کرمون و بزن کاکس شیراز و رطب از دل اهواز و ورش دار بیارش توی ایوون بزنیم کپ بکنیم صحبت از امسالی و پارسالی و خب دیره بدو دل بده پا شو. شرمنده!دیگه دو خط همین یه کلمه سلام شد. خب چه خبر؟همه چی خوب می گذره؟روزگارتون بر وفق مراده؟ راستشو بخواید من روزگارم بر وفق مراد نیست،بلکه بر وفق هوشنگ مرادی کرمانیه،خخخ! البته تو پرانتز
سلاااااام. حال؟احوال؟چه جوریاس؟روبه راه؟رو به رشت؟حسابی بخور بخور می کنین؟اگه می کنین به جای منم بخورین.خخخ! خدارو شکر.ایشالله همیشه این جوری باشه. یه سوال،می دونم که همه ی ما به خاطر بعضی از اتفاقای روزمره تو زندگیمون عصبانی می شیم. حالا سوال من اینه که شما در یک شبانه روز چند بار عصبانی می شید؟ حالا اینا رو بی خیال یا به قول خودمون بی خیل!امروز بغد چند روز دلتنگی اومدم تا آرامش رو بهتون هدیه بدم.چه جوری؟این جوری:یه سری چیز آوردم براتون که اگه بهشون عمل کنین حتما همه چی حله!چون می دونین من معتقدم آدم وقتی تو جوونی کم حوصله بشه تو پیری دیگه حسابی قاطی می
سلاااااام!مجتبی، میثم، سعید، امیر، بابا مدیرای سایت قدرتشون بیشتره،منو نجات بدین!کمک!کمک!من نمی خوام امتحان بدم! خدایا!استرس شدیدی تموم وجودم رو گرفته تو خودش! من موندم این کلمه ی امتحانو کدوم آدم بوووووووووووقی ساخته که من این جوری باید به خاطرش باید جون خودمو بدم!آقا چرا مسئولین رسیدگی نمی کنن به این موضوع؟ من از این امتحانا خاطرات بسیار بدی دارم!بسیار بد!بسیار بسیار بد!به خصوص ریاضی!آدم قاطی می کنه!نظرتون چیه؟ راستی جواب این سوال رو صادقانه بدین!نظرتون راجع بهش چیه!دارم دیوونه می شم کمممممممممممممممممممممممممک!!!!!!!
سلامی چو بوی خوش آشنایی رفیقم کجایی دقیقا کجایی خوشتون اومد؟حال کردین؟این یه شعر ترکیبی بود.خودم ساختمش.خدارو شکر میگنم که امروز هم زنده موندم و تونستم یه پست توپ براتون بذارم.خب میریم سر پست.راستش چی بگم؟چه جوری بگم؟از چه کسی بگم؟اصلا چی می خواستم بگم؟این ذهن خلاق من که همتون میگید خلاقه الان این خلاقیت لعنتی اش از بین رفته.یادم رفت چی می خواستم بگم.آهان!فهمیدم!شما فیلم غمگین دوست دارین یا جنگی یا کمدی؟سبک ترانه ای که گوش می دید دوست دارید سنتی باشه،پاپ باشه،کلاسیک باشه،رپ باشه،راک باشه،چی باشه؟حالا این ترانه دوست دارین غمگین باشه یا شاد باشه؟مطمئنم الان دارید از خودتون میپرسید چرا خودش نظرش رو نمیگه؟ در مورد
سلاااااام.خوبین؟ چه خبر؟همه وقتی امتحاناشون تموم می شه پست می ذارن من تازه ب ی بسم الله هستم ولی پشت سر هم دارم پست می دم. اگه گفتید چرا زمین و زمان رو بهتون هدیه میدم.خب معلومه چون:ا-عاشقتونم.2-میخوام تلافی اون یک سال رو که هیچی نگفتم و به قول بعضیا چراغ خاموش تو محله قدم میزدم در بیارم. الان دقیقا ساعت 11:15 دقیقه هست امشب براتون چند تا جوک در نظر گرفتم که امیدوارم خوشتون بیاد: به دوستم می گم برو ببین رمز کامپیوتر معلممون چنده بعد پنج دقیقه برگشته بهم می گه 4 تا ستاره یعنی شما بگید من در جواب این دوست عزیزمون چی باید بگم؟ بچه
سلاااااااااااااااااااام و درووووووووووووووووووووود به همتون. باز هم اومدم برای پست میخوام باهاتون حرف بزنم دلم می خواد تا آخر بیاین.یه پست کوتاهه.می دونید چیه احساس می کنم همه با من لجن(البته به جز شما)همه منو حرص میدم(بهجز شما)همه ی دوستای صمیمی امو از دست دادم و حسابی تنها شدم.(به جز شما)تو هیچ کاری موفق نبودم یا بهتر بگم: بد شانسی پشت بد شانسی از تو قلب همه رفتم از چشم همه افتادم دلم غم داره ! این پستو خلاصه می نویسم که زیاد ناراحت نشید!ولی دوست داشتم همه چیزم با شما قسمت کنم!هیشکی درکم نمی کنه احساس می کنم در اسرع وقت خودمو باید به پزشکی روان پزشکی چیزی
سلام.حالتون چه جوره؟خیلی خوش حالم.چون یک ساله توی این سرزمین نابینایانم ولی یک بار هم پست نذاشتم و این اولین پست منه.اگر اشتباهی تو نوشتنم اتفاق افتاد منو ببخشید.چون پست اولمه و انگشتامم حسابی می لرزن.دیگه بیش از این مقدمه چینی نمی کنم چون حسابی مقدمه چینی کردم.و اما سوالات خنده دار و جالب من.راستی هرکی جواباشو می دونه تو کامنتا بهم بگه منم باخبر بشم: چرا سوزن داریم ولی سومرد نداریم؟ چرا شهروز داریم ولی شهماه و شهسال نداریم؟ چرا کره داریم،کوره داریم،لاله هم داریم ولی چلاقه و شله و پله نداریم؟ چرا K1 (کیوان) داریم اما K2 نداریم؟ چرا ماه واره داریم ولی خورشید واره نداریم؟ چرا
دستهها
اولین پست من
سلام و درود خدمت آقای خادمی و آقای حسینی و همه ی دوستان گوشکنی خوب خودم.خدا رو هزار بار شکر من حمیدرضا فلاح نژاد برای اولین بارم در روز بیست و هشتم مرداد نود و پنج توانستم بلاخره یک پست توپ براتون بفرستم.لطفاً به آقا شهروز سلام من رو برسونید و به ایشون از طرف من بگید که ماجرا های من و آقای مسئول 2 رو هم توی پست هاشون بذارند اگه امکانش هست.من شخصاً طرفدارش شدم.جدی می گم.خداییش خیلی باحال بود.واقعاً چه تخیلی!راستی آقای خادمی به نظر من شما صمیمی ترین دوست با آقا شهروز هستید.بهش بگید از طرف من که تخیلی بالا داره.همین.ببخشید دیگه سرتون رو درد