دسته‌ها
صوتی کتاب مذهبی

دانلود کتاب شهاب قَبَس و هیچکس بمن نگفت

سلام و صد سلام و مثلاً من خیلی پر انرژی ام هزاااااار تا سلام اینقد حالم از گرما بده که حس گندیدگی میکنم و اصلاً حوصله ندارم سلامامو پس بدین پشیمون شدم. آهای آقا پسر شما سلاممو بذا رو میز. شما دختر جون دیدم گذاشتیش تو جیبت یالی رد کن بیاد. اعصاب معصاب ندارما یهو دیدی زدم همه تونا خورد خاکشیر کردم با شربت آبلیمو میچسبه ها. به به. تنها نوشیدنی که از گلو آدم پایین میره این روزا. و اما طبق معمول من اومدم با دو تا کتاب این بار از نوع مذهبیش. این کتابها را دوست عزیزی سفارش دادند و بعد ازم خواستن که بذارمش تو محله
دسته‌ها
صحبت های خودمونی صوتی کتاب کتاب صوتی

دانلود کتابهای باغ فاخته، وقت مکاشفه، وردست و نامه نویس

سلام سلام دوستای عزیز و کتاب خون، رهگذر به فداتون کجایید خبری ازتون نیس؟ منم که هم هستم و هم نیستم این روزا. اهل محل فدات شن رهگذر کجایی؟ خخخخخخخخخخ و اما از اتفاقای این چن ماهه بگم. اولندش که بابام بشدت کمر درد گرفتن و پرستاری از ایشون افتاد گردن منِ منِ کله گنده. دومندش از عالم گویندگی تقریباً خارج شدم و وارد فضای نقاشی خودم شدم. سومندش چن تا از دوستای گل محله رو دیدم که خیلی بدلم چسبید و شاد شدم. که از همه بهتر و عالیتر مامان بزرگمهر بودن که سورپرایز فوق العاده ای بودن برام. چه خانم نازنین و با کلاس و بین خودمون
دسته‌ها
اطلاع رسانی صوتی کتاب کتاب صوتی مسابقه

خونه دار و بچه دار زنبیلا وردار و بیار. مسابقه کتابخوانی روز جهانی زن

عمو ویکتور هوگو خدا بیامرز او وقتا که زنده بود یه بار در گوش من گف. چی گف؟ تو پنج دری گف. چی گف؟ یواش یواش گف. چی گف؟ به اینوری گف. چی گف؟ به اون وری گف. چی گف؟ گف زن عطار نشیا. کاری که عطار میکنه عالما خبردار میکنه. بعد در ادامه عرایض حکیمانه شون فرمودند: دخترم خوشبخت کسی است که به یکی از این سه چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند یا رهگذرانی داشته باشند که هی براشون کتاب بخونه دم بدقه. خب عرض سلام خدمت دوستای عزیزم عزیز جانها دوستای اهل کتاب توجه توجه. یک مسابقه کتابخوانی در راهه
دسته‌ها
کتاب کتاب صوتی

معرفی کتاب ماه و خورشید فلک

ای مَه من ای بُت چین ای صَنَم لاله رُخا زهره جبین ای صَنَم تا بتو دادم لینک کتاب ای صَنَم بر همه کس گشته یقین ای صَنَم من زتو دوری نتوانم دیگر جانم از تو صبوری نتوانم دیگر بیا حبیبم بیا طبیبم بیا حبیبم بیا طبیبم! خب دوستان بنده خانوم دکتر رهگذر امروز در خدمت شما هستم با کتابی تحت عنوان ماه و خورشید فلک از محمد ابراهیم باستانی پاریزی. این کتاب به همت کتابخانه برلین و بخش نابینایان کتابخانه ثامن الائمه آبادان گویا شده. توصیه میکنم بخونیدش تا آخر هفته و بیاندیشید. نیندیشیدیم بمن چه. بذارید براتون بگم که این کتاب مجموعه مقالاتیه که اون خدا بیامرز
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

برگی از دفتر خاطرات…

یه زن دیوونه ای داریم تو شهرمون بیچاره ظاهرش خوبه ها. ولی دهنشو که واز میکنه آرزو میکنی کاش واز نمیکرد. یعنی هر چی نه بدتر آدما میاره جلو چشاش. هر چی که هیچ آدمیزاد و حیوونی روش نمیشه بگه رو این با صدای بلند میگه. خلاصش جونم براتون بگه که این خانم عزیز صدای بسیار بسیار زیبایی هم داره و وقتی بزنه زیر آواز مات و مبهوت و شگفت زده غرق در صدای این زن از عالم و آدم جدا میشی و به آسمونا صعود میکنی. شغلش هم گدایی هست یعنی ایسگا اول سوار میشه تا ایسگا آخر اتوبوس و ملت بش پول میدن و اینم آواز میخونه
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

حالا میگن همه راس میگن همه… دربدرم کردی تو کردی…

سامُ علیکوم. بنده سرما خوردم زندگیم تعطیل رفته. نه میتونم بخونم. نه میتونم بیشینم نه راه برم، نه میتونم نقاشی کنم. افقی چَپه شدم گفتم بذ یه پست بزنیم اقلکم مشغول شم. جونم براد بگه ننه که چن وق پیش با بچا رفدیم مشهد. جادون خالی خیلی با صفا و با حال و مشتی بودن. یه شب تصمیم گرفتن مدیران که شام رو جم کونیم بار و بندیل ببندیم بریم پارک ملت: حالا نمیشه همین جا شام بخوریم؟ نه نمیشه اومدین مشهد میخوایم ببریم بگردونیمدون. باس خوش بگذرونیمتون. آقای صمدی پارک ملت خیلی دوره؟ نِه همین نزدیکه. یه خیابون اون طرفتره. چادور چاقچور کردیم و خسته و مُرده و
دسته‌ها
کتاب کتاب صوتی

کتاب در گرگ و میش راه, تقدیم به دخترای محله.

خالقا پروردگارا مرحبا ای بهترین که تو محله مام صلح و صفا و آشتی کنون شد. هالای لالای لالای لالالی لای هالای لالای لالای لالای لای خالقا پروردگارا مرحبا ای بهترین چیطوری باس شکر گزارت باشم که دختر خلق شدم؟ ای خدایا دل فدا و جان فدا و این فدا و اون فدا همه مردا فدات که دخترت شدم. هاهاههاهاهاهاهاهاها خالقا پروردگارا مرحبا ای بهترین. هالای لالای لالای لالای لااااای دخترای ابرو کمون خوشگل خودم وخسید که برادون کادو آوردم. هم واس خاطر شکرگزاری آشتی کنون رفقای عزیزمون. هم واس خاطر روز دخترای خوشگلمون. کتاب در گرگ و میش راه، زندگی خود نوشت یه دختر گل و گلاب اهل
دسته‌ها
صحبت های خودمونی صوتی

خدا خیلی مهربونه…

سلام رفیق مِفیقا. چه خبر؟ ما حسابی با کله رفدیم تو خونه تکونی. بو وایتکس و ریکا و گاز پاک کن و شیشه پاک کن میدیم. مردامون؟ تکیه دادن و نیشستن به هندونه خوردن. نمیدونم سر سیاه زمستون هندونه از کوجا میجورن؟ خخخخخخخخخخخخ خب بگذریم. دوستای خوبم یه شب یکی از بچه ها یکی از نوشته هاشو برام فرستاد و خواست که براش بخونم. و بعدم بذارمش تو محله و اسمی هم ازش نیارم. این متن اونقد از دل بر اومده بود که رف نیشس تو کنج دلم. چند روزی سکوت بودم و نمیتونستم بخونم. یعنی میتونم از پَسِ این همه احساس بربیام؟ یعنی میشه اینهمه احساس رو منتقل
دسته‌ها
صحبت های خودمونی طنز

رعد بارونی،ملقب به شانس الله تولدت مبارک دادا.

دیمبل دیشدن دیمبل دیشدن دیمبل دیشدن هالالالای لالای لالالای لای هالالالای لالای لالالای لای وخسین وخسین لباس گُلدار بپوشین تولد داداشیمه. به قول شاعر: پیرهن صورتی دل منو بردی، رفتی و منو غممو نخوردی پارسال از داداشیم اجازه خواستم براش تولد بزنم، صداشو بر سرم غُروند که نعععععععع، نیمیخوام بدنیا بیام. امسال بی اجازه و صاب سَلار میخوام براش تولد بیگیرم . نهایتش اینه که با عصاش میکوفه تو ملاجم دیگه. مام که عادت داریم . از بچگی هر چی این داداشی شیطونی میکرد مینداختن گردنی منی گردن شیکسته و کُتکاشو من میخوردم. اینم روش. میگم رعد! خره وخی بیا برامون از لحظه ی ورود به دنیا بوگو. بوگو
دسته‌ها
اجتماعی خاطره صحبت های خودمونی

میثم ناشنوا دف میزنه

الان در حالی دارم این پستو مینویسم که چار تا بچه کف زندگیم دارن کله معلق میزنن. یکیشون میکروفون من بدبختو ورداشته و ها بدو. بقیه ام مث آپاچیا دنبال اون یکی. یکیشون جیغ میزنه یکی دیگه شون عر میزنه یکیشونم هوار میکشه. خخخخخخخخخخخخخخخخخ. ننه باباهاشونم نیشسن قربونی بچاشون میرن که الهی قربون دس و پا بلوریت برم که اینقده زرنگی. بیگیرش مامانم. خخخخخخخخخخخ یکی بیاد پستو دس بیگیره تا من برم میکروفونا نجاتش بدم از دس این قوم تاتار. یکیتون که خوب بلده بحرفه. رعد؟ نه. مواظب باش نبین و بوبونا ته صف شیطونی نکونن. روشن؟ نه شوما کار با کیبورد بلت نیسی تنبیهی. بانوام که قاتل سر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی صوتی کتاب کتاب صوتی

کتاب آوردم براتون…

سلام بر نبین و ببین و ببون و نبون و نبینک و نبینچه و نبونچه و ببینچه و ببینک ببینچی و نبینچی و ببینه سادات و نبینه بیگم و حج نبین و مش ببین. « اقتباس از بیانات رعد بارانی علیها السلامتُ و العافیه » احوالاتتون چیطوریاس؟ جونم برادون بگه که چن وق پیش بود که نخودی آمنه بانوی محله شانسش زد و یه جایزه ای برد کف محله. چون این بچه مون خیلی عشق امام رضاس دلش میخواس جایزه ش رو که به اسم امام رضا بود با همه عالم و آدم و در و همساده و مستأجر و صابخونه و بقال سر کوچه و خوار شوهر همساده
دسته‌ها
خاطره داستان و حکایت صحبت های خودمونی طنز

خاطرات یک رهگذرِ کج…

مامان و بابام چن سال پیش رفتن کربلا. قبل رفتنشون کلی اشک ریختیم، مامانم فک میکرد حالا همچین که پاشونا گذاشتن اون وَرِ مرز حتمی منفجرشون میکنن و شهید برمیگردن. هی به داداشم میگف: محمد این دخترا رو به تو میسپُرم و اشک بود که گولی گولی از چشاش میریخت. محمد گریه میکرد مامانم آبغوره میگرف. مامانم گریه میکرد بابام زجه میزد. بابام زجه میزد، ما زار میزدیم. خلاصه رفتن و هر چی تلاش کردن کسی بُمب جاییشون کار نذاشت و سُر و مُر و گنده چاقتر از قبل قرار شد برگردن خونه! زنگ زدن و فرمودن کسی نیاد استقبالمون خودمون دوتایی میایم خونه. فک و فامیل از اقصی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی صوتی

شب به خیر 3…

سلام بر و بچ کوجاین؟ چیطورین؟ من؟ خوبم. گرفتاری که همیشه هست. درگیری و غم و غصه و گرفتاری و خوشی و شادی و پیروزی و شکست در هم تنیده شدن تو زندگی و روزامو پر کردن. چن وق پیش لنا اس داد که رهگذر وخی شب بخیر سه رو بنویس که شالله بیمیری.. از بیرون محله ام انگار یکی دو نفری طرفدار پیدا کرده… هاها… دیمبل دیشدن دیمبل دیشدن… کی فکرشا میکرد؟ از متنای دره پیتی منم ملت خوششون بیاد… یوههاهاهاهاه خو بذارید خودم بعنوان صاحبنظر بیشینم بالا مجلس و خودمو نقد کونم… این متن با دو تا قبلی زمین تا آسمون فرق داره، چون قبلیا پر بود
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

درد و دلهای یک گوینده ی لاغرِ بی اعصاب

بعضی وقتا همه چی بر وفق مراده.. سکوتِ محض… ساندفورجِ مطیع… حنجره ی آماده و صدای خوب و انرژی زیاد و حس و حال کتاب خوندن.. همه چی میشینه کنار هم که تو چند فصل کتاب بخونی بی دغدغه و فکر و نگرانی و همه چی تموم و عالی.. بعضی وقتا اما مث امروز از صُب که وخسادی همه چی دس بدست هم داده تا تو روزت سگی بشه… صدا: عینهو خر… ساندفورج خرتر… آرامش خونه از خر اون ور تر… انرژی و حس و حال کتاب خونی یه چی به خر بدهکار… میکروفون: یه خر کمشه.. بگو یه طویله خر… هاهاهاهاهاهاه… امروز صدام واز نمیشد… ساندفورج نمیدونم چرا
دسته‌ها
English stuff آموزش آموزش های رایگان خاطره رستوران محله نابینایان صحبت های خودمونی صوتی طنز موسیقی

تربچه و شکلات و پشمک و دکتر

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شنوندگان عزیز. امروز ما اومدیم با یک برنامه ی آشپزی و سفره آرایی و غذاپزی و آشپزون و نون پزون و شوکولات بُرون و سبزی خورون مخصوص و خاص شما نابینایان عزیز و روزه دار… شالله طاعات و عباداتتون هی قبول درگاه الهی باشه و هی از خدا میخوام که هیشکدوم وزن کم نکنین تو این ماه عزیز و به همین وخت و ساعتم خدا را قسم میدیم که همین امروز فردا هلال ماه شوال رؤیت بشه که بدجور دلمون هوای عید فطر کرده… خدا شاهده بخاطر نماز عیدش میگمااااااااااا…خخخخخخخخخ…. خو همکار عزیز هم لطف بفرمان سلام کنن تا من شروع
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

برگی از دفتر خاطراتم… من و آزمون ارشد

ماه رمضون پارسال خوب بودماااااااااا… بعد از ماه رمضون یه هو کَج شدم افتادم… تا خودِ پاییز کجیم ادامه داشت… پاییز یوخده باد خورد به کله م و بارون زد به مغزم،یه کم رو براه شدم و نشستم تا پایاننومه ای که ترم گذشتش باید دفاع میکردم و استاد راهنمام با اینکه خیلی با هم دوست بودیم تهدیدم کرده بود که رهگذر اِخراجت میکونیما، کاملش کنم… هاهاهاهاهاههاها… دیگه نیمیشد تعلل کرد وخسادم نیشسم به کااااااااار… روز و شب.. شب و روز تا اینکه بالاخره روز دفاع رسید و بگذریم که هر کی ما رو میکِشید یه طرف که باس روزی دفاغ کنی که من تو دانشگا باشم و آخرش
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

آقای راننده سرت سلامت، یالا بزن تو دنده تولدت مبارک

– آهااااااای خانوم وایسا تو صف… – یکی یکی.. هول ندین لطفاً.. – آقا شوما وسطی خانوما چیکار داری یعنی؟ بفرما از در جلو سوار شو… – خانوووووم.. فک نکون حواسم نیس.. شوما.. بعله.. همون چادور گل گلیه، کارتتا بزن بعد بیشین… جییییییییییغ… آقا درا بِزن… دَسَم موندِس لا در… جیییغیییییر بغوووووور… جییییییییغ… آق زنبیلم جا موند…. حجی نیگر داااااااااار… خانوم شوما دستت تو کیفی من چیکار داره اون وق؟ پول میخوای خو به خودم بوگو خیرندیده …خخخخخخخخخخ… حج خانوم.. بعله شوما که دو تُن وزنتونِس.. یوخده هیکلا تکون بده برو جلوتر تا ملت سوار شن… عجباااااااااااا… حجی نَیمِدی نَیمِدی حالام که اومِدی، تا کله ت پر کردی از
دسته‌ها
اجتماعی صحبت های خودمونی صوتی طنز موسیقی

شب نشینی شانزدهم محله. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 250

هاهاههاهاهااا.. آخه منو چه به پست شب نشینی زدن؟ دوره آخرالزمون شدس… خداااااا.. دیگه وقتشس ظهور کونی… هی بچا آدما تو شب نشینی چیکار میکونن؟ ما شب نشینیامون اینطوریه که میریم خونه یکی.. بعد اون یکی تلویزیونشو روشن میکونه.. بعد همه میشینیم یه سریال آبکی میبینیم… بعدم وخمیسیم میایم خونه هامون… حرفم نیمیزنیم باهم… فقط گاهی وقتا یه شَبَح رد میشه و چایی و میوه و خوردنی میذاره جلومون… خو تو دنیای مجازی که تیلویزیون نداریم… پس چی روشن کونم برادون؟ موضوع از کوجا بجورم شومام دلدون خوشه… پذیرایی ام نداریم، هر کی یه لقمه نون پنیر بذاره تو کیفش بیاره… برا منم بیارین هر چی واس خوددون میارین…
دسته‌ها
اجتماعی خاطره شعر صحبت های خودمونی طنز

دفتر خاطرات من… رفیقم کجایی؟دقیقاً کجایی؟

دیدم پریسا یه پست گذاش عالیییی… رعد یه پست گذاش عالیییی… بانوام پست گذاش عالیییی… خب یعنی چی؟ منم حسودِ بدبخ… دوییدم یه پست بذارم که کم نیاورده باشم…هاهاهاهاهاهاهاهاها… چرا من از خاطراتم با نابیناها ننوشتم تا حالا؟ من که هر روز خونه هاشونم.. باهم پارک و سینما و پیاده روی و خریدیم دم به ساعت. بذارید یه خاطره از خانوم کاظمیان بگم… هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاه خانوم کاظمیان زنگ زدن بمن که رهگذر میای بریم پل خواجو؟ -آره چرا که نه!!! بیگیر منو اومِدم… دو دِقِه دیگه اونجام… دوستان توجه کنید که من خیییییلی زرنگم…خخخخخخخ….. ماشالله ماشالله کردم این قَدا پیدا کردم.. یکی بزنه به تخدِه.. یکی بپره اسفند بیریزه رو
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی صوتی طنز

روز دانشجو مبارک…

وااااااااااای که چه سرده هوا… امروز بسکی سرد و گرم شدیم… ترک خوردیم…خخخخخ… یه سر رفتم دانشگاه صبح… دیدم رو در و دیوار زدن روز دانشجو مبارک… کلی خاطره برام زنده شد… شیطنتامون، استرسهای شب امتحان و ژوژمانامون… کنفرانسا و مقاله هامون و سلف و ناهارای دسته جمعی، گردشا و اذیت کردنای استادا… حسابی فکری بودم امروز… اومدم زنگیدم به مدیریت که مدیر خان شما بیا و واسه روز دانشجو یه پست بذار و منم  یکی از نوشته هامو میفرستم واست لینکش کن که مدیر یه پای مرغش افتاد و وایساد رو همون یه دونه پاش و گف: یا خودت پستشا میزنی یا زنگ میزنم به خانوم کاظمیان… این