خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من از زندگیم لذت میبرم چون هستم!

همیشه نمیشود از غمهایی که مثل آوار سرت خراب میشوند بنویسی. گاهی وقتها باید از خوش هایی که به تو میگذرند هم بنویسی. باید اگر ازبدی ها و ناراحتی ها و آشفتگی ها مینویسی، از لذت ها و کیف ها و عشق ها و حال ها نیز بنویسی. من نیز مینویسم. از چند روز پیشم که با وجود موبایل خاموشم، با وجود درسهای زیادم، با وجود اینکه به عنوان یک دانشجوی کارمند، بد جور پر مشغله شده ام ولی گردش و تفریح و عشق و حال با دوستانم را هنوز از یاد نبرده ام. هنوز یادم هست چطور میتوانی دستت را در دست دوستت حلقه کنی و در خیابان
دسته‌ها
روانشناسی

نخستین همایش ازدواج و خانواده با محوریت نابینایان

دورود بر شما خوبان این جانب به اطلاع می رسانم. انجمن جوانان روشنبین اصفهان در جهت افزایش کیفیت زندگی نابینایان اقدام به برگذاری سلسله همایشها متناسب با نابینایان نموده است. اولین جلسه از این همایش با عنوان سلولهای بنیادی و مباحث مربوط به ژنتیک با حضور متخصصان مربوطه از آزمایشگاه رویان و چشم پزشکان مجرب برگذار ش دومین جلسه این همایش با عنوان ازدواج و خانواده با محوریت نابینایان برگذار می گردد. زمان پنجشنبه 21 آذر ساعت 3 بعد از ظهر مکان سالن بهزیستی. پل خاجو جنب بانک خون این همایش با حضور خانم دکتر نیل فروشان از اساتید مجرب مشاوره و ازدواج از دانشگاه اصفهان برگذار خواهد شد.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من از تو شرمنده ام. هرچند تقصیر من هم نبود.

من از تو شرمنده ام هرچند من تقصیر کار نبودم. یادم هست آن وقتها چقدر سر خوش بودی. خیلی خیلی زیاد. یادم هست آن وقتها کلی برای خودت این وور و آن وور می رفتی. هی مرا دعوت می کردی که بیا خانه مان بریم با هم بگردیم شام بخوریم. یادم هست که با چه شوق و زوقی از ازدواج حرف می زدی. یادم هست که گزینه های ازدواجت را برایم بر می شمردی و کلی برای خودت حال می کردی. یادم هست که به هر بهانه ای پول در می آوردی. یادم هست که خیلی خیلی اجتماعی بودی. یادم هست که کلی آرزو داشتم در بعضی موارد مثل
دسته‌ها
ویژه نابینایان

مشاوره پیش از ازدواج. لینک اصلاح شده

دورود خوب پست قبلی را که لینکش یا آدرسش کار نمی کرد را حذف کردم نمی دونم کار می کرد چرا یک دفعه از دست رفت ولی این یکی حتما کار می کند اگه حال کردی گوشش بده https://dl.dropboxusercontent.com/u/95353727/Sounds/Cheshmak/Moshavereh%20pish%20az%20ezdevaj.ogg من که دیگه چل شدم برای درست کردن این مشاوره. آخه یکی نیست بگه تو بیکاری می نشینی این کارها را می کنی همه را هم به زحمت می اندازی. ولی خوب بعضی وقتها آدم یک کارهایی می کند دیگه دست خودش نیست. به هر حال اگه این یکی کار کرد که دانلود کنید شاید دیگه نباشد ها. راستی دوستان اگه بعضی وقتها توی این سایت با هم حرفی بحثی
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دختری بینا که حاضر به ازدواج با من شد

سلام من دو سه تا دوست صمیمی بیشتر ندارم یکی از این دوستانم که دوستیمان به حدود 14 سال پیش میرسد امروز صبح به من زنگ زد و در مورد ازدواجی ازدواج که نه موردی که بهش پیشنهاد شده بود باهام صحبت کرد یک دختر بینا پیدا شده بود که حاضر شده بود با او ازدواج کند ولی قضایای دیگری هم همراهش بود که بهتر است در متنی که از زبان خودش میآورم بخوانید ببینید چه به ذهنتان میرسد دوستم فردیست از خانواده تغریبن پولدار البته نه از آن دسته پولدارهایی که نه درس خوانده باشد و نه بلد باشد تا در خانه اش را تنهایی برود کارهایی بلد
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ازدواج نابینایان

یکی از دوستانم در مهد کودک کار می کرد. او تعریف میکرد: وقتی به مهد رفتم کلاسی را به من دادند که مملو از بچه های پر شور و نشاط بود. مسئول مهد, کودکی را به من نشان داد و گفت وقتی میخواهی برای والدین بچه ها یادداشتی بنویسی به خاطر داشته باش که به جای یادداشت به خانواده این کودک از دفتر مهد تلفن بزنی و موارد مورد نیاز را به ایشان اطلاع دهی. در ابتدا به ذهنم نرسید که علتش را بپرسم شاید هم رسید ولی ضرورتی برای پرسیدن آن ندیدم. این بود که تشکر کردم و به کارم پرداختم. در طول کار بنا به اقتضای شرایط
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 18 شهریور 91: ازدواج نابینایان

درود.

الان دقیقا ساعت یک و سی و هشت دقیقه بامداد هجده شهریوره که این یادداشتو مینویسم.

از خیلی چیز ها میخواستم بنویسم. از خودم, درونیاتم, حرف هام, هر چی تو ذهنم تلنبار شده ولی این حافظه لامسب من دیگه انگار جواب گو نیست. خیلی زود تر از اونی که میخوام همه چیز از ذهنم محو میشه. یه مطلبو میخونم تا میام دربارهش بنویسم میبینم پریده رفته به ناکجا آباد ضمیر ناخودآگاهم. حوصله ام از این موضوع خیلی سر میره. ی جورایی حالم گرفته میشه ولی کاریش نمیشه کرد باید باهاش ساخت و برطرفش کرد. باید بیشتر از ذهنم کار بکشم خصوصا که مترجمی خوندن یعنی لغت حفظ کردن.

امشب بین من و یکی از دوستان بحثی در گرفت در مورد ازدواج نابینا ها. طرف خودش از اون مورد های خاص و نادری بود که کم پیدا میشه. توی ایران کم پیدا میشه. توی روزنامه ایران سپید هم ی بحثایی راجع به همین موارد نایاب در گرفته. این آقا از اون مورد ها بود که میگم. توی روزنامه این بحث را راه انداختند که نظرتون راجع به ازدواج نابینا با نابینا چیه؟ بعد یک سری توی قسمت نظرات گفته بودند که این جای بحث داره. یک سری از دختر های نابینا گفته بودند که پسر های نابینا زن نمیگیرند و در واقع نوکر و پرستار میگیرند که تا دندون هاشون را هم براشون مسواک کنند. یک سری از پسر های نابینا هم نوشته بودند که دختر های نابینا از پس کار های اولیه خونه از جمله غذا درست کردن, تشخیص لک های روی لباس, خوندن تابلو های خیابون و غیره بر نمیاند. توی این هیریویری ها من کسی را گیر آوردم که خودش نابینای مطلق هست و با یک نابینای مطلق هم ازدواج کرده. هضم این مسئله واسه یکی مثل من که خیلی سخت بود هست و خواهد بود ولی اتفاقی هست که رخ داده و حالا باید نتیجهش رو دید. اون آقای نابینا واسم گفت که از طرف خانواده ها تردید هایی در مورد نابینا بودن دو طرف بوده ولی با مشکلات کنار اومدند.

دسته‌ها
روانشناسی

چگونه ازدواج خوبم را خراب کنم؟!

هشدار: عمل به مطالبی که در ادامه می خوانید به هیچ وجه پیشنهاد نمی شود و مسئولیت استفاده ناصحیح از این نکات به عهده شخص خواننده یا شنونده این مطلب می باشد.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نتیجه وبگردی من.

سلام به همه دوستای خوبم که در هر حالی میشه از طریق این وبگاه باهاشون در ارطباط بود. سه شنبه شب وقتی نتیجه دکتری را تو نت دیدم، وقتی دیدم فقط چند نفر با آخرین نفر مجاز فاصله داشتم، بعد از این که یک دل سیر غصه خوردم، بی هدف، بی حوصله با یک دنیا کلافگی الکی برای خودم تو نت پرسه میزدم و به هر سایت و وبلاگی که دستم میرسید سرک کشیدم. تا ناگهان یک وبلاگی دیدم که خیلی برام عجیب و جالب بود. موضوع این وبلاگ ازدواج نابینایان و کمبینایان بود، تا حالا سمینار و مقاله و نشست واز این جور چیزا زیاد دیده بودم اما