شما شنونده پادکست رودررو هستید! پادکستی که قراره به طرح و حل مسائل و مواردی بپردازه که میتونن نقش بزرگی در چگونگی ارتباط بهتر نابینایان با اجتماع اطراف، دستیابی به موفقیت بیشتر، احساس بهتر در زندگی فردی و اجتماعی این افراد، و همچنین آگاهیبخشی به جامعه در نوع ارتباطگیری با نابینایان ایفا کنن. در رودرروی این بار هم مثل همیشه همراه ما باشید! مشخصات پادکست: موضوع پادکست شماره 8: تحرک و جهتیابی، بخش دوم راوی: دانا غفاری مترجم: میثم امینی نویسنده متن پادکست: فائزه شکریزاده تدوین: بهنام نصیری منبع: Future Reflections انتشار از وب سایت محله نابینایان Gooshkon.ir باکس دانلود پادکست رودررو شماره 8 همراه با
Tag: انگیزه
سلامی گرم و روشن به عزیزان همراه و همراهان عزیز محله نابینایان! امید که وجود نازنینتون مالامال از گرمای عشق و نور امید باشه! با یکی دیگه از سفرهای محله به جهان آزاد که آخرین بخش از سیر طولانی این ماهمون هم هست همراه شماییم و امیدواریم از همراهی ما خسته نشده باشید! در بخشهای پیشین گذری داشتیم به چگونگی آموزش جهتیابی و حرکت به افرادی که علاوه بر نابینایی دارای معلولیتهای متعددی هستن که راه استقلال و ارتباطات و تعاملات اجتماعیشونرو در مراحل و موقعیتهای گوناگون با چالشهای مختلفی رودررو میکنه و سعی کردیم با استفاده از تجربیات صاحبنظران در این راه توشهای برای خودمون برداریم.
سلام به همه دوستان ما و محله نابینایان. امید که در قلب پاییز، دلهاتون به گرمای خورشید تابستون باشن! دفعه پیش سفری طولانی در جهان آزادرو شروع کردیم و از افراد مجرب نکاتی در مورد آموزش تحرک و جهتیابی به نابینایان چندمعلولیتی یاد گرفتیم. امروز به ادامه سفرمون میپردازیم تا دفتر نکتههامونرو با آموزههای بیشتر حجیمتر کنیم. از اونجایی که گشت امروزمون ادامه سفر دفعه پیشه، مقدمه چینیهای مربوطه در بخش اول به عمل اومده و تکرار لازم نیست و در نتیجه بد نیست که بیهیچ توضیح اضافهای وارد ادامه ماجرا بشیم! مشخصات نشریه: نام مقاله: Teaching Orientation & Mobility to Students with Visual Impairments
زدم بیرون از خونه و رفتم به اون کترینگ که مثلا یه غذا با قیمت ارزون واسه خودم خریده باشم و بتونم وقتمو بجای آشپزی به پولپزی بگذرونم. بچههای شهرک به شدت شاد و شولوغ به گرگم به هوا و فوتبال مشغول بودند و واسشون مهم نبود که ساعت از ده شب گذشته. پسربچهی شش هفت سالهی صاحب کترینگ دستمو گرفت که تا مغازه پدرش راهنماییم کنه. از شانس بدم، غذاها محدود میشد به چلو با کوبیدهی مرغ، چلو ماهی تیلاپیلا، و چلو خورش قیمه بادمجان. ارزونترین و در عین حال خوشمزهترینشون همون آخری بود. به قیمت فقط پنج هزار تومان صاحب یکیش شدم. تا که برمیگشتم خونه، یه
این دو روزه که اینترنت نیومدم حالم خعلی بهتره. انگاری که یه وبایی سرطانی باشه این اینترنت. یه جور هایی یه دوست نابابه که آدمو از راه به در میکنه. من دوست دارم حتی با رفیقهای راه دور هم ارتباط خوبی داشته باشم ولی نه از طریق اینترنت بلکه از طریق تلفن مثلا. یا حتی بشه گاهی هم دیگه رو توی شهرِ رفیقم یا شهرِ من ببینیم. چهارشنبه و پنجشنبه شب از شبهای استثنایی بودند که از اینترنت به دلیلِ اینکه بچه ها خیلی خودمونی جمع بودند توی تیمتاک و خاطره بازی کردیم کمی خوشم اومد وگرنه که از فضای مجازی زیاد خوشم نمیاد. هیچ وقت با اینترنت ازدواج
درود یاران ضمن تقدیم مقالۀ78 که از قضا به موضوعات مهمی پرداخته است و دعوت به مطالعۀ آن، منتظر نظرات و دیدگاهها شما در آدرس h.movahedzadeh@gmail.com هستم. لطفا مقاله را از اینجا دانلود بفرمایید. عوامل موثر بر سلامت روانی و عزت نفس نابینایان فاطمه میرزایی علی آبادی1 علی یزد خواستی2 چکیده یکی از عوامل موثر برسلامت روانی افراد، معلولیت های جسمی آنهاست و از جمله این معلولیتها، نابینایی افراد است که بر کاهش روحیه و انگیزه و اعتماد به نفس افراد تاثیر دارد که در این مقاله از این منظر به مسئله نابینایی افراد و به خصوص کودکان توجه شده است و تاثیر اختلال بینایی در
سلام دوستان عزیز این پست به خودی خود. نکته جدیدی ندارد. من در این پست فقط به دنبال یادآوری هستم. یادآوری منابع آموزشی موجود در این سایت. منابعی که با صرف وقت و زمان بسیار زیاد آماده شده و بسیاری از دوستان به راحتی از کنارِ آن می گذرند.ابتدا نکاتی را که به ذهنم میرسد را مینویسم. در پایان هم تعدادی لینک مفید را در اختیار شما قرار خواهم داد. لطفا در پایان به این سوال هم پاسخ دهید که کدام منبع موجود در این سایت را دانلود کرده و استفاده کرده اید؟ لطفا اگر، قصدی برای خواندن زبان ندارید این پست را نخوانید و عمر گران بهای خود
سلام بچهها! چطورید خوبید؟ یادتونه که من پارسال از شرایط کاریم و همکارام و خودم شاکی بودم. الان سعی کردم با وجود این که شرایط همونه که هست، خودمو تغییر بدم و سعی کنم تو این شرایط نامناسب مفید باشم و بود و نبودم تو اون مدرسه با هم فرق داشته باشه. من عاشق تدریسم. همیشه بزرگترین آرزوم این بود که معلم بشم. برای این آرزوم دلایل زیادی هست. اگرچه معمولا برای آرزوهامون دلیل خاصی نداریم. یکی از دلایلش اینه که وقتی تو موقعیت معلم قرار میگیریم، خودمون رو تست میکنیم و تواناییهای خودمون رو بهتر میشناسیم و خوبیها و بدیها، نقاط ضعف و قوت خودمون رو محک میزنیم.
دستهها
لبه ی پرتگاه
آدم خودش نمیدونه چرا این تیپیه، شایدم چرا این تیریپیه. همین درسته که میگن ی روز شادی، ی روز غم. ی روز زیاد و ی روز کم. انگار که این دنیا، این زندگی، همیشه باید بالا پایین داشته باشه تا بتونه بچرخه. همینه که از این دنیا هم خعلی خوشم مییاد و هم خعلی متنفرم. دیگه باید به پارادوکسیکال بودن نوشته های من عادت کرده باشید. از کی و از چی بگم. نمیدونم. قاتم. شاد و غمگین. سرگردون و کثیف و دیوونه. اولندش که اینقدر کار سرم ریخته که پنج روز میشه حمام نرفتم، صورتمو اصلاح نکردم و مو های بد مسبم که هر روزه چرب میشن رو شامپو