درود روزنامه جونم. امیدوارم حالتون خوب باشه. عمهها و عموها و داییها و خالهها سلام میرسونن و جویای احوالتون هستن. و اما بعد: غلطهای تایپی بسیار فراوونتون من رو وادار کرده هر شب خدا خدا کنم با این وضعیت غلطهایی که از پیش داشتید و اخیرا شدیدتر هم شده، کاش نسخه بریلتون کلا جمع بشه روانه بشه توی دیوار؛ چون دسترسی به نسخهای که توی دیوار باشه، طبیعتا سخته و دشواریِ اینکه من دستمو فورو بکنم توی دیوار و بعد از زخم شدنِ دستم نسخهای از شما رو بیرون بکشم، مَنو مجبور میکنه بیخیالتون بشم. اونقدر غلط دارید، که بجای قویتر کردنِ املای مردم، باعث میشید طرف اگه قبلا
برچسب: ایران سپید
سلام دوستان عزیز. اگر اشتباه نکنم چند روز دیگر چندمین سالروز انتشار روزنامه ایران سپید است. تاریخ های دقیقش یادم نیست و شما می توانید بجای این دوتا “چند” هر چه خواستید بگذارید، تغییری در اصل بحث نمی دهد. اصل بحث این است که در یکی از همین سالروز ها آقای سهیل معینی، همنوع فرهیخته ما و سردبیر روزنامه، نوشتند (و درست هم نوشتند) که ایران سپید یکی از سرمایه های جامعه نابینایان است. پس من که عضوی از همین جامعه ام، به نوعی یکی از صاحبان این سرمایه به حساب میآیم. تا اینجا درست؟ خب حالا قضیه این است که در خصوص چگونگی بکارگیری این سرمایه شبهات و
سلام سلام. حالتون که خووووبهههه!؟ کیفتووون که کوووکههه!؟ جوابتووون که مُُُُثبََتهههه!؟ خبر دارین که مجتبی خادمی رو به عنوان مهمان افتخاری دعوت کردن پارک آبیی؟ ببین مدیرخان! روا نیست تنهاخوری! میدونم که قراره گوش کنیهارو هم ببری! مگه نه؟ ….. از شوخی که بگذریم وقتی با خبرهای پیگیری مواجه میشم کلی کیف میکنم که بلاخره نتیجه بخش بوده و ایشالا در ادامه هم خواهد بود. شاید از اینکه هر کدوممون باید دوتا همراه داشته باشیم خوشمون نیاد ولی همین که بدونیم اتحاد و هماهنگی و ارادهی قوی همیشه در هر زمینه ای کارسازه، همین کافیه. پس بیایین با اتحاد بیشتر راههای پیشِ رو رو هموارتر کنیم. از ایرانسپید و
سلام سلام سلام به همه ی هم محلی های عزیزم. خب سال که نو شد گفتم یهویی و بی خبر بیام ببینم محله چه خبره. به کوچه پس کوچه های محله دوست داشتنی خودم سر می زدم و مرور خاطرات شیرین. توی پست های جدید و پست ها و کامنت های قدیمی می رفتم. واااااااای که چقدر من لحظات شیرینی اینجا داشتم. بی صدا توی محله می گشتم و دوستای نازنین و خوبمو می دیدم. چقدر دلم به همگی شما تنگ شده بود و چقدر بغض و دلتنگی بود که گونه هامو با نم نمش نوازش می کرد. توی محله می چرخیدم و چند روزی گرد وخاک عجیبی توی
جدول کلاسیک: برای پیدا کردن رمز ۱۶ حرفی ما باید به ۱۶ سؤال پاسخ دهید و حروف اول پاسخها را پشت هم بچینید. سؤالات: ۱. پویا نمایی (هفت) ۲. سنگ قیمتی سبز رنگ (سه) ۳. حشره آواز خوان (هفت) ۴. نوعی گل که به وسیله پیازش تکثیر میشود (چهار) ۵. شتر بی کوهان بومی آمریکای جنوبی (شش) ۶. مایعی که با آب مخلوط نمیشود (چهار) ۷. ابزار صیاد (سه) ۸. دومین مرحله از فرآیند زراعت (چهار) ۹. پایتخت کشور نیوزلند (هشت) ۱۰. چاشنی کباب (چهار) ۱۱. ماه دهم از ماههای رومی (چهار) ۱۲. سنگی که از دگرگونی سنگ آهک به وجود میآید (چهار) ۱۳. اداره حفظ امنیت شهر (پنج)
28 آبان، سالروز تأسیس ایران سپید است از جمعی که روزنامه را پایه گذاشته و منتشر کردند، متأسفانه فقط من در جمع ایران سپیدیان امروز هستم. اگر بخواهیم بگویم انگار همین دیروز بود که روزنامه منتشر شد. شاید بیش از حقیقت یک کلیشه باشد. زیرا 20 سال عمری است که اگر ایران سپید انسان بود اکنون جوانی برومند و 20 ساله بود. پس 20 سال عمر کمی نیست. بویژه در عرصه رسانه های مکتوب کشور.اگر بخواهم از گذشته یاد کنم. دو هدف بیشتر نمیتوانم داشته باشم. یادی از عزیزانی که ایران سپید را به امروز آن رساندند و دوم کارکرد روزنامه در این مدت و آینده پیش رو. اگر
فایل صوتی و مشروح این جلسه را می توانید در پایان همین گزارش دانلود کنید. همان سرزندگی و شادی که از او انتظار میرود را با خود آورده بود. گویی همیشه با خود دارد؛ گریه ها و خنده های دختری نوجوان و سرکش، ناز پروردگی دختری جوان و عاشق، جدیت یک پزشک و پرستار و چندین حالت از چندین شخصیت را همیشه در خورجینش دارد و با خود میبرد و میآورد. نسلهای زیادی با صدایش بزرگ شده، رشد کرده و به عرصه رسیده اند، اما او با 65 سال سن، همچنان جوان صدا باقی مانده است. زمانی که قرار شد «زهره شکوفنده» دوبلر نامآشنا و پیشکسوت را به جلسه
با سلام خدمت شما خوانندگان عزیز که همواره با پیشنهادها و انتقادهای خود به دستهایم نیروی بیشتری میبخشید. در ابتدای این قسمت لازم میبینم از شما دوستان سپاسگزاری کنم. از دوستانی که به نوعی از ستون خانه داری به سبک نابینایی روزنامه ایران سپید انتقاد دارند نیز ممنونم که لطف کرده، این قسمت را میخوانند. اما پاسخ به پرسشهای شما: 1. راجع به پاک کردن حبوبات پرسیده بودید. باید گفت روشهایی مانند سر ریز کردن (حبوبات را در ظرفی بریزیم و مجدداً ظرفش را عوض کنیم تا سنگهایش ته ظرف دیگر بماند) یا شستن آنها را برای جدا کردن ناخالصیهایشان، توصیه نمیکنم. زیرا با شستن تنها چوبها یا جوهای
درباره محتوا و محورهای صفحه تجربه های روزنامه ایران سپید، قرار بر این شده است که یک هفته به تجارب شغلی نابینایان موفق در آن شغل خاص و یک هفته به تجربه های افراد دارای آسیب بینایی در حوزه مهارتهای اجتماعی پرداخته شود. شاید نفر بعدی ما در هر یک از این محورها، شما باشید. این هفته با کسی گفتگو میکنیم که صحبتهای جالبی در خصوص تجربه های شغلیش دارد؛ شغلی که پیش از او نابینای دیگری به آن نپرداخته بود و به عبارت دیگر، او نخستین نابینایی به شمار میرود که وارد دنیای این شغل و مشاغل وابسته یا هم عرض آن شده است. جواد سلامی، جوان نابینایی
مقدمه: خواننده ی گرامی، نیت من از مطالبی که در ذیل می آورم، فقط و فقط ارتقای سطح کیفی روزنامه ایست که متعلق به خود ماست و ما با تمام معایب و مزایایش، دوستش داریم و گاه، اخبار واقعا مفیدی از این روزنامه به دست می آوریم. همیشه اشتباه های املایی، دستوری و علامتگذاری زیادی در روزنامه ی ایران سپید دیده ام و برای اینکه خدایی ناکرده سوء ظنی در میان نباشد، نسخه های پراشتباهتر را بررسی نکردم و از همین امروز تا چهار روز پیش را بررسی کردم تا بیطرف و منصفانه عمل کرده باشم. لحن طنزگونه ی مرا بگذارید به پای نمک نقد و نه ریگ کفش.
من به روزنامه ايران سپيد اصلا رأي نمي دهم چون تاريخ مصرفش سر آمده است. من به روزنامه ايران سپيد اصلا رأي نمي دهم چون ادامه كارش در قالب كنوني يك ويترين نمايشي بيشتر نيست تا براي خارجي ها پز بدهند كه در اين مملكت گل و بلبل براي نابيناها روزنامه مخصوص در ميآوريم. به ياد دارم يك وقتي خود ايران سپيد نوشته بود كه در يك همايش بين المللي (فكر كنم در تهران) يكي از همين از ما بهتران (كه انگار از كشور هاي عرب خاور ميانه هم آمده بوده) شماره اي از روزنامه را سر دست مي گيرد و عالم و آدم را خبردار مي كند كه