دستهها
بازم تابستون اومد
بازم تابستون گرم و پر از خاطره سوار بر قطار فصلها از راه رسید و با اومدنش منو برد به اون سالا. اون سالایی که اگرچه خیلی دور نیستن و خیلی از رفتنشون نگذشته، ولی مثل برق و باد گذشتن. اون سالایی که رابطه ها توی فضای واقعی پر از مهر و صفا بود نه توی فضای خشک و بیروح مجازی. سالایی که احوالپرسیا رو در رو بود نه از دور. اون روزایی که به دلیل تعطیلی مدارس ما نوه ها بیشتر خونه پدربزرگم دور هم جمع می شدیم و بازی می کردیم، تو سر و کله هم می زدیم و به قول معروف از دیوار راست بالا می