در دو شماره پیشین از اهمیت و چگونگی ایجاد هرچه بیشتر سازگاری اجتماعی صحبت کردیم و راههای دستیابی به تناسب خود با جامعه اطرافمون به منظور ارتباطات اجتماعی بهتر و موفقتر رو مورد بررسی قرار دادیم. به این نکته پرداختیم که گاهی مسائلی به ظاهر کوچیک و پیش پا افتاده چقدر میتونن در هدایت این ارتباطات در جهت منفی یا مثبت تعیینکننده باشن و چقدر لازمه که به این موارد به ظاهر کوچیک اهمیت داده بشه. به دنبال ورودیهای مناسب به جمعهای فامیلی، دوستانه و روابط کاری گشتیم و به جاهای خوبی هم رسیدیم. در این شماره سومین و آخرین بخش از این مقاله رو به اتفاق هم میخونیم،
Tag: ترحم
از همان زمانی که کودکی بودم, پر هیاهو, پر از شیطنتهای گاه خطرناک, کم کم دریافتم با همسالان و اطرافیانم فرقی دارم, به مرور دریافتم, تفاوت من با آنها, در این است که کمتر می بینم, همین مسأله هم باعث می شود, گاه نتوانم همپای دیگران در بعضی بازیها همراهی کنم, بعضی کارها را انجام دهم و البته توجهی نمی کردم, انرژی مضاعف سبب شده بود به این تفاوت, توجهی نکنم, در مدرسه ویژه معلولین بینایی در مقطع ابتدایی و راهنمایی درس خواندم, نمی خواستم بپذیرم, کم دیدن, فاصله ای به اندازه وسعت بی انتها, میان من و سایرین ایجاد کرده است, بسیاری از کارها, مثلا آشپزی, شیرینی پزی,
دستهها
زنگ انشا
موضوع انشا: ترحم نعمت خداست آورین جانآورین پاک را، آنکه کرد اندر سر ما خاک را. امروز که یکشنبه است به روال هر دوشنبه که آخرینش حدود شش ماه پیش بود، یک انشای دیگر از ما ساطع شد که امیدواریم عمرتان به خواندنش کفاف ندهد. امروزه با پیشرفت علم و فناوری، ترحم در حق معلولان و به ویژه نابینایان زیاد شده است. اما متأسفانه هنوز هستند، معلولنمایانی که فرهنگ استفاده صحیح از این نعمت خدادادی را ندارند و با کردار و گفتارشان میکوشند با طرح مزخرفاتی مانند استقلال، خودباوری، بینیازی از دلسوزی دیگران و موارد مشابه، خود و سایر معلولان را از برکات و حسنات این سنت خجسته محروم
روزگاری سهراب نوشت: چشمها را باید شست جور دیگر باید دید. از آن پس همه خواندند و نوشتند، گفتند و شنیدند که سهراب گفته است “چشمها را باید شست جور دیگر باید دید”. اما چه کسی جور دیگر دید؟ از خانه میروم بیرون، وارد کوچه و خیابان میشوم، به اینجا میگویند: جامعه. جامعه که من را میبیند، گویی با یک موجود عجیب و متفاوت روبرو میشود، یادش میآید، دیدن من چقدر دردناک است. ولی من که نماد دردهای او نیستم. معلولیت، من را به محدودیتهایی میرساند، گاهی سرعت کاری را نسبت به دیگران کندتر میکند یا سختتر، اما غیر ممکن نه؛ و دیگران این کندی عمل من را به
درود بر نبین ها و ببین های عزیز محله. حالتون چه طوره؟ خوبین؟ خوشین؟ چه خبرا؟ من که خیلی توپم. چرا؟ چون کنکور رو عالی دادم و فکر کنم عربی روزانه قبول شم، آخه تستهای عربی هم عمومی و هم تخصصی رو بالای 80 درصد زدم فک کنم. کنکور خیلی امسال آسون گرفته شده بود، البته سؤالات عربی و ادبیاتش رو میگم. امیدم به خداست. خب این براعت استهلال پست من بود، همون مقدمه چینی خودمون رو میگم. ادبیاتی ها بهتر می دونن براعت استهلال چیه! اما بریم سر اصل مطلب. هفته ی قبل واسه داداش بزرگم که ایشون هم مثل من کم بینای شدیده یه اتفاق بسیار عجیب
بله درست متوجه شدید واحد اندازه گیری ترحم کشف شد با محاسبات دقیق و با استفاده از فورمولهای پیشرفته توانستیم واحد اندازه گیری ترحم را کشف کنیم نابینا واحد اندازه گیری ترحم . . . . . . من نه کارشناسم نه استادم نه در حرفه ای تخصص دارم من ی فرد عادی هستم ی نابینا خب این چه ربطی به ترحم داشت الآن میگم نزنید من نظر خودم رو میگم شما هم نظر خودتون رو بگین میخوام بدونم این ترحم که میگن چی هست گیر ما هم میاد یا نه اصلاً اقساطی هست یا نقد؟ ضامن میخواد یا نه این ترحم که میگن کجاها میشه پیدا کرد من