ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- سریال «پوست شیر،» به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت ششم از فصل 2 اضافه شد!
- سریال «سقوط»، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت چهارم اضافه شد!
- سریال جیران، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت سی و پنجم اضافه شد.
- محله نابینایان برگزار میکند: دوره آموزش کامل دستور زبان انگلیسی. ثبت نام تا 20 بهمن
- نشریه جهان آزاد، شماره 61. آموزش از راه دور: شیوهای که واقعاً میتواند برای دانشآموزان نابینا مؤثر باشد
بایگانی برچسب: s
ماهِ من، مهتاب. شماره 6.
پیشی. زمانی من یه گربه داشتم. یه گربهی رنگی. چندتا رنگ رو با هم داشت و ترکیبش قشنگ بود. بهش میگفتم پیشی. نمیخواستم اسم روش بذارم. پیشی اتفاقی و به مرور اسمش شده بود. از بس که روی هوا اینطوری … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی
برچسبشده از گاه نوشت های پریسا, باز هم پریسا و خاطراتش در گوش کن, پیشی, حسرت, خاطره, خشم, خودمونیهای من در محله, در کوچه باغ خاطرات, شماره 6, صحبت خودمونی در محله نابینایان, قصه پیشی, کمی از دل, کمی از دیروز, کمی حرف قلم, کمی خاطره, کمی قصه, کمی ناگفته, گربه, گفتنیهای ناگفته در محله نابینایان, گوش کن, گوش کن محله ای برای همه, گوش کن محله نابینایان, ماه من, محله, محله نابینایان, محله نابینایان محله من محله ما, من و گوش کن, من و مهتاب, مهتاب, همقدم با پیشی, یک تجربه سخت, یک خاطره و چندینتا درس, یک داستان کوتاه
2 دیدگاه
پستوی خاطرات (۴): قسمت آخر از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! چند هفته پیش شنیدن صدای هیاهوی دانشآموزا حسابی دلمو هوایی کرد. یه مدرسه نزدیک خونه ماست که اگه پنجره یا در بالکن باز باشه، صدای دانشآموزا بهویژه موقع اجرای مراسم صف صبحگاهی به … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده امتحانات خرداد, امید فردا, اول دبستان, ایام مدرسه, پستوی خاطرات, پنجم دبستان, تابستان, تلاش گروهی, حسرت, حسرت دیروز, خاطرات کودکی, خاطرات مدرسه, خرداد, خستگی, دانشآموزی, دبستان, درس خواندن گروهی, دهه هفتاد, دوران دانش آموزی, دوران دبستان, شاگرد اول, شهریور, غرور, فصل امتحانات, مدرسه, مطالعه آزاد, مغرور
20 دیدگاه
خدایا ممنونم، به خاطر همه چی!
سلام به همه. من خوبم، حسابی هم خوبم، فقط یه کم دلتنگی هست که اونم نمک حال لحظهم هست. دلتنگی که با گوش دادن به یه آهنگ قدیمی بهت دست میده، دلتنگی که با دیدن چندتا عکس و فیلم قدیمی … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده احساس, تلخ, حسرت, خاطره, خدایا ممنونم, سفر, شیرین, عصبانی
20 دیدگاه
خاطراتی از جنس شب! بخش پنجم
شب های تنهایی, سخت نیست. سرد است!. مثل شب های زمستان, اگر بی پناه باشی! … سلامی به گرمی قلب عشاق, به شما هم محله ای های همراه … امشب با قسمت پنجم خاطراتم در خدمت شما هستم. با نا … ادامهی خواندن
شب است و…
شب است و بی حضور تو پر است آسمان من ز غیبت ستاره ها، شب است و عطر خاطرت نشسته توی خاطرم… دوباره خلوت و سکوت دوباره اشک بی صدا دوباره ضجه های درد و حسرت گذشته ها، دوباره… بعد … ادامهی خواندن
درد و دلهای امروز من!
سلام. نمیدانم الآن کجای این کره ی خاکی هستی، اصلا نمیدانم هرگز این نوشته را خواهی خواند یا نه. فقط امروز بعد از سالها، عجیب دلتنگت شدم و خواستم ساده و خودمانیتر از همیشه با تو حرف بزنم. آری! تو! … ادامهی خواندن
یعنی واقعا هیچ راهی نیست!؟
بیست و چند سال پیش. بچه بودم. راه انگار خیال تموم شدن نداشت. چنان عجله داشتم برای رسیدن که وسط راه اگر مادرم نبود2دفعه محکم خورده بودم زمین. آخرش کفرش در اومد و دادش رفت هوا. -بابا چته الان می … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی
برچسبشده حسرت, داستان زندگی, دیروز, گذشته, یادش به خیر.
54 دیدگاه
حسرت میخورم, وقتی که.
بعله.حسرت میخورم وقتی که. دیگر چیزی برای خوردن نیست. به چه میخندی. باور کن. حسرت خوردن که ربطی به این ماه ندارد. وقتی که همه چیز دست به دست هم داده که من حسرت بخورم چرا نه. نوش جانم. گوارای … ادامهی خواندن