جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تو را قدم خواهم زد

آخیش از این هفت خان رستم گذشتم مرحله خطیر پست گذاشتن رو میگم خدا خیر بده به زهره عزیز منو نجات داد سلام بر همه دوستان خب شما نمیگید دوتا تازه وارد میان تو محله باید دستشون رو بگیری چاله چوله ها رو نشونشون بدید که با مخ نرن تو آغوش موانع ؟ بگذریم اول یه خسته نباشید جانانه به همه خودمون دانشجو ها راستی ماه رمضونتون مبارکا بعد از این هم مزاحم شدم بگم بازم قلم روحم روی کاغذ وجدانم یه خط خطیهایی کرد که گفتم با شما به اشتراک بذارم بچه ها این اولین دست نویس اجتماعی من هست سعی کردم مشکلاتی که تو جامعه به نظر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نذر بازگشت

سلام خدمت همه هم محله ای ها این اولین پست من هست . درسته که به جذابیت شما با سابقه ها نمینویسم ولیکن شما اگه روحیه بدید ما تازه کارها هم راه می افتیم امروز وقتی از دانشگاه اومدم نمیدونم چرا ولی گفتم یه پستی باید بذارم خلاصه کلی لپتابم رو ,بالا پایین کردم تا به یه دست نویسم رسیدم گفتم شاید مناسب باشه برای خونده شدن تو محله راستی اگه افتخار دادید و خوندید نظر بدید خوشحال میشم خب بریم واسه خوندن . . . یادت هست روزی که چشمانم را نذر بازگشتت به قربانگه ندیدن بردم ؟نمی دانم حال قلبم را میپرسی یا حال روزگارم را راستش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

طعم خوش لحظه ها

توجه: نوشته ای که در زیر میخوانید تماما زاییده تخیل نویسنده بوده و به هیچ وجه بیانگر هیچگونه اتفاق واقعی در دنیای بیرون نمیباشد. هرگونه شباهت احتمالی اسامی یا وقایع و مکان های موجود در این نوشته با هر شخص خاص یا هر اتفاق یا هر مکانی کاملا تصادفی بوده و خارج از قصد و نیت نویسنده میباشد.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

24 مهر روز جهانی نابینایان تشکر از دانشگاه اصفهان گلایه از بهزیستی

دوباره یک سایت گوشکن و یک 23 مهر دیگر. دلم گرفته. دلم خیلی خیلی گرفته. هر بار به سرم میزند آن نامه سرگشاده ای که یکی از همنوعان سال 88 قبل از انتخابات به آقای احمدی نژاد نوشته را توی محله منتشرش کنم بل کم چهار نفر بخوانند و بینشان یک مسئول دلسوز پیدا بشود و کاری بکند. حیف که از مسدود شدن آدرس این جا میترسم و حیف که این جا یک منبع و ماخذ و مرجع و پناهگاه برای دوستان خسته مثل خودم شده. اگر کسی از هم محلی های ما اعتراض نمیکرد و اگر خودم این همه زحمت برای این درخت 10 14 ماهه نکشیده بودم,
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

حال امروز من

در حال گوش کردن به آهنگی از شادمهر هستم با این متن: *** خیلیا دوس دارن شبیه تو باشن ببیننت از دور یا با تو تنها شن ای کاش وقتی چشاتو رو هم میذاری آهنگی باشم که تو خیلی دوس داری وقتی که بیداری آرومی انگاری وقتی خوابی پیرهن من روته مهم نیس چی میگن راجع به تو با من دوست دارم به خودم مربوطه نه خودم نه خدا کی میدونه کجا تو رو از تو میخوام با تموم وجودم از صدا از سکوت تو شب برهوت دنیا داغون شد باز حواسم به تو بود وقتی که بیداری آرومی انگاری وقتی خوابی پیرهن من روته مهم نیس چی میگن
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادش به خیر: روز هایی که تازه از آسمان آمده بودی

ببخش اگر به خاطر تو از تو میگذرم و این جمله کلیشه ای را بهانه جدایی می کنم. عزیزکم: به اقیانوسی میمانی که اسیدی شده باشد. دیگر وقتی در تو شنا میکنم نفسم میگیرد. آب اقیانوست اسیدی شده, بد طعمی میدهد. به دریایی میمانی که ماهی های مهربانت را صید می کنند, میکشند و میخورند. به یک پیتزای خوشمزه میمانی که تمام سس هات را با مکش سرنگ از سطحت برداشته باشند تا دیگر خوشمزه نباشی. عزیزکم: خشک شده ای مثل شاخه خشک پیچک تنهایی که حتی سیاوش هم از حالت خبر دارد. آب میخواهی. آب. من از گلدانی که در آنی دور افتاده ام. اگر بودم تشنه نبودی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شما میدانید چرا؟

پس چرا؟ چرا دوباره وقتی شادی می کنم, دوباره وقتی می دوم, دوباره وقتی دوش آب گرم می گیرم, دوباره وقتی گرمم می شود کله ام میخارد. خارشی شدید اللحن. خارشی از جنس خشونت. خارشی با یک خ که این خ را به اندازه صد هزار برابر فشرده کرده باشی. خ. خ. خارش. همه این چرت و پرت ها بر می گردد به موضوعی که پیش از این در این پست دوی مهر ماه مطرح کرده بودم. آری. مطرح کرده بودم و دریغ از یک نظر. دریغ از یک انسان که بفهمد چه بر سر من میرود از هر پاییز تا تابستان. 9 ماه انزوا. 9 ماه خودکشی عمدی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 9 شهریور 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

و اما بنویسم از درونیاتم!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی از دوریت شلخته می شوم

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تورو خدا اینو نخونین, آخه اگه بخونین من باید دیه تونا بدم!

انگشتامو خودمونیو خاکی کورمال کورمال رو صفحه کلید میکشمو هرچی نوشته بشه و هرچی تو ذهنتون رسم کنه با خودشه با خودمه با خودتونه با محیطه با صفحه خوانه با هر چیزیه که روی خوندنتون تاثیر میذاره. این قد خودمونی دس میکشم رو این کلیدا که تصویر رسم شدش تو ذهنتونم خودمونی بشه و البته با تاثیراتی که گفتم کیا میتونن رو کیفیت این تصویر بذارند. ی تصویر جالبو سردرگمو در عین حال معنی دار. ایمان هم منو نمیشناسه. حتما منم نمیشناسمش دیگه. چون اگه اون هم منو نشناسه یعنی اول من نشناختمش که بعد اون هم منو نمیشناسه هان؟ یعنی اگه اون هم منو میشناخت, حتما اول من
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چرا من آن نرمالم؟

حس عجیبیه. ی حس خیلی بد. ی حس خسته کننده. از اون حس هاست که منو به خودکشی میرسونه. هر وقت یکی توی رابطه بهم نارو میزنه, هر وقت می فهمم یکی اونی که میخوام نیست, هر وقت با یکی بد میشم, هر وقت ی اتفاق بد توی زندگیم میفته, این حس میاد سراغم. الان دقیقاً توی ی چنین حسی پیچیده شدم. همه وجودم توی این آشوب دست و پا میزنه. اگه بخوام این حس رو به صورت فیزیکی و ملموس توضیح بدم این طوری میشه که توی سینهم یعنی بالا تر از شکم و به مواظات قلبم بین بطن چپ و راستم داره غلغلک میشه که به خارش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه فایده داره این زندگی؟!

وقتی تو از دستم ناراحت باشی! وقتی نتونم درون تو باشم و درکت کنم اون طور که میخوای! وقتی اشک میریزی توی تنهایی خودت و مروارید هات از سدف چشمای خوشگلت رو گونه هات می پاشن و توی هوا میترکند! وقتی نه منو میتونی محرم رازت کنی نه کس دیگه ای رو! وقتی میام ی رفتارو توی تو اصلاح کنم و بدتر ی زخم به زخم های روحت اضافه می کنم! وقتی بی تجربگی هام کار دستمون میده! وقتی منِ احساساتی میخوام خودمو واست به آب و آتش بزنم و داشته باشمت اما نمیشه! وقتی تمام دنیا توی ی تیم یک طرف واستادن و منو تو هم یک طرف!
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت پانزدهم مهرماه 90

درود و صد درود. از چی بنویسم که خوشتون بیاد؟ از چی بنویسم که رشته هاش توی توربین گردان ذهنتون گیر کنه و پاره بشه و در آخر هم رشته های افکارم توی همون توربین ذهنتون با هم ترکیب بشه و چیزی از جنس یک فکر پنبه ای در شما ایجاد کنه. فکر نمی کنم با این زندگی پر پیچ و خم و چمی که من در حال تجربش هستم بشه چنین کاری کنم! اصلاً این رشته های من و اینم توربین ذهن شما. خودتون هر کاریش خواستید بکنید. رستوران مخصوص آقایان دانشگاه اصفهان در تابستان تصمیم به مسافرت گرفت. شاید هم خواست کوچ کند و چه کوچ بدی.