ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- دریافت آخرین نسخه NVDA Remote
- تجسم یک رویای دوردست، قسمت نهم.
- سریال جیران، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت هشتم اضافه شد.
- سینما محله، شماره 17: فیلم سینمایی گشت و گذار در جنگل، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان
- سریال بازی مرکب، Squid Game, به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت چهارم اضافه شد!
بایگانی برچسب: s
تجسم یک رویای دوردست، قسمت ششم.
دست های قاب. زیباتر از ماه و گیسوان آفتاب، قدری بیا. در جانِ بی نورِ من بتاب. هر لحظه غرق می شوم در چشم های تو. چون ماه، که غرق می شود در چشم های آب. من بی تو از … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, پادکست, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده تجسم یک رؤیای دوردست, تجسم یک رؤیای دوردست، قسمت ششم, دستهای قاب, دلنوشته, دلنوشته دستهای قاب از مهشید حسنی, قسمت ششم
2 دیدگاه
تجسم یک رویای دوردست، قسمت پنجم
عاشق ترین حضور. من تو را می بینم. حتی اگر جهان پس از شنیدن این جمله به بهتی عمیق دچار شود که تا روز رستاخیز به طول بیانجامد ! من تو را میان تاریکی های ناگزیر لحظه هایم به روشنی … ادامهی خواندن
منتشرشده در پادکست, شعر, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده تجسم یک رویای دوردست،, تجسم یک رویای دوردست، قسمت پنجم, دل نوشت, دلنوشته, شاعر نابینا, شعر, عاشقترین حضور،, قسمت پنجم،, متن ادبی, محله, محله نابینایان, مهشید, مهشید حسنی, نابینا, نویسنده مهشید حسنی, نویسنده نابینا
دیدگاهتان را بنویسید:
تجسم یک رویای دوردست، قسمت چهارم
عطر مریم. لحظه هایم بارانی اند. حتی با حضورِ آفتابِ خندانِ صبح دم! نفس هایم طوفانی اند. حتی در زمانِ نوازشِ آرامترین نت های موسیقی شب که پروانه ی کوچک و خسته از پیله تنیدن را هم به عمیق ترین … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, پادکست, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده دلنوشته, دلنوشته ای از مهشید حسنی, عطر مریم, قسمت چهارم تجسم یک رؤیای دوردست
دیدگاهتان را بنویسید:
چه اندوه نزدیکی، با قلم جمال مبارکی و اجرای فاطمه جوادیان.
چه اندوه نزدیکی، تمام من را در بر گرفته است دنیایی !!! که دورهای دور با کودکیم دور است دیوهایی که «یک نفرند» و شکست ناپذیرند گویا در اکنون ما آه آه! ای «یک نفرهای» دنیای ما که می کُشید … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, پادکست, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده اجرا, جمال مبارکی, چه اندوه نزدیکی, دکلمه, دلنوشته, دلنوشته چه اندوه نزدیکی از جمال مبارکی, فاطمه جوادیان, محله, محله نابینایان, نابینایان
3 دیدگاه
یلدا
بنام آفرینش امروز کودکم می پرسد یلدا کیست؟ و چرا باید خوشحال بود؟ و من خیلی خوشحالم که یلدا دارم. و می خندد و شوقی دارد از جنس آگاهی !!! یلدا این قصه سبز، در شبی طولانی آمد و این … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده دلنوشته, شب یلدا, متنی از جمال مبارکی, یلدا
2 دیدگاه
بوی ماه مهر
باز هم شهریور و فصل تابستان رو به پایان است و بوی ماه مدرسه کم کم به مشام میرسد. سازت را بردار و با سر انگشتانت آهنگی زیبا و دلانگیز برای خوشآمدگویی به ماه مهر بنواز. با همان سر انگشتانی … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی, کودکان و نونهالان
برچسبشده تشکر, تشکر از معلم مهربان, دلنوشته, معلم
12 دیدگاه
در هیاهوی بنبست قسمت 3
حالا دقیقا حوصله ام سر رفته است. هیچ صدایی نیست مگر فرفر پنکه و چند گنجشک از بیرون. نزدیک غروب است. چند روزیست که اصلا حوصله بیرون رفتن از حیاط خانه را ندارم. می مانم توی خانه و اصلا نمی … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده خاطرات, در هیاهوی بنبست, دلنوشته, قسمت سوم, قسمت سوم در هیاهوی بنبست
2 دیدگاه
یادداشتی برای دختر ایرونی
سلام و عرض صمیمانه ترین تبریکات به تو دختر نجیب و مهربون ایرونی سلام به تو که به قول پروین اعتصامی شاعر بزرگ کشورمون همیشه دختر امروزی و مادر فردایی. سلام به تو که پدر و مادر انسی خاص و … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده دلنوشته, دلنوشته به مناسبت روز دختر, روز دختر, روز دختر مبارک
10 دیدگاه
در هیاهوی بنبست. قسمت 1
فعلا سکوت کرده ام تا فکر کنم و ببینم چه بنویسم بهتر است؟ دارم یک به یک زندگی را مرور می کنم. نمی دانم از کجایش صحبت کنم خوب است. اولش فکر کردم به قولی که دادم عمل کنم و … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده بنبست, در هیاهوی بنبست, دلنوشته, هیاهو
12 دیدگاه
بهار گم شده
کودک که بودم، همیشه تابستان ها را دوست داشتم. خورشید همچون یاری قدیمی که مدتهاست محبوبش را ندیده، گیسوان طلاییش را دور زمین قلاب می کرد. او را سخت در آغوش می گرفت؛ و زمین را با گرمای عشق آتشینش … ادامهی خواندن
بنام پدر
سلام ای زیباترین گل زندگیم. سلام استوارترین تکیهگاهم در سختیها و نا ملایمتی های زندگیم. سلام به تو که هیچ گرمایی نمیتونه جای گرمی دستها و آغوشتو بگیره. درسته که من سالهای زیادی از کودکیم میگزره و دیگه اون روزها … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده پدر, دلنوشته, دلنوشته به مناسبت روز پدر, روز پدر
6 دیدگاه
اولین پست من
میخواهم کمی خودمانی بنویسم. من یک نابینا هستم . کسی که علاوه بر نابینا بودن سختیهای زیادی را تحمل کرده اما باز هم امیدوار به آینده ای روشن است . آینده ای که خودم برای آن نقشه میکشم. می دانی؟ … ادامهی خواندن
نامه به خود چهارده ساله
اوایل صبح بود که متوجه شدم در آن اتاق پذیرایی قدیمی و رو به روی آن اُرگ کوچک نشسته ام. فهمیدم به سالها قبل برگشته ام. رها از تمام ناراحتی ها و درگیری ها و قید و بند های دست … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده چهارده ساله, دلنوشته, نامه, نامه ای به خود چهارده ساله
7 دیدگاه
غمگینهای با کلاس
همیشه فکر میکردم، وقتی غمگین شوم با کلاس میشوم! شبیه همانها که هر چقدر با آنها صحبت میکنی، نمیشنوند و باید تکانشان بدهی تا به خودشان بیایند! وقتی میگفتند دیگر خنده ی فلانی را ندیدیم، با خودم فکر میکردم اصلا … ادامهی خواندن
منتشرشده در روانشناسی, صحبت های خودمونی
برچسبشده با کلاس, تلخ, حال نوشت, خبر تلخ, دلنوشته, غمگین, غمگین با کلاس
46 دیدگاه
اثبات حضور, تبریک و قدرشناسی.
به نامِ خداوندِ بخشنده ی مهربان. سبحان الله. هرچه که میشناختم آن نبود و هر چه که بود من نشناختم. سلام و درود به یکایک شما هممحله ای های با صفای گرامی. حال و احوالتون چطوره؟ امیدوارم که سلامتی نسبی … ادامهی خواندن
تعریف و تمجید الکی یا انگیزهدهی؟ مسئله این است!
زدم بیرون از خونه و رفتم به اون کترینگ که مثلا یه غذا با قیمت ارزون واسه خودم خریده باشم و بتونم وقتمو بجای آشپزی به پولپزی بگذرونم. بچههای شهرک به شدت شاد و شولوغ به گرگم به هوا و … ادامهی خواندن
نامه ای به یک غریبه ی آشنا
سلام مجتبی. راستش مدتی بود تصمیم داشتم این مطالب رو بنویسم. فقط نمیدونستم ایمیلش کنم، پست بزنم یا اصلاً بیخیالش بشم. وقتی پست آخرت رو دیدم تصمیم گرفتم توی کامنتها بنویسم.منتها میدونم تو عادت داری بیشتر وقتا اوایل کامنتها رو … ادامهی خواندن
آدم های تنها
کسی چه می داند، در این لحظه که من با دلی سرد این کلمات را پشت سر هم می گذارم، تو یا من چه حالی داریم؟ اما به هر صورت زندگی، زندگی است و آدم تا نفس می کشد و … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده آدم های تنها, آدم های خسته, تنهایی لعنتی, دلنوشته, روزبه معین, فرار از تنهایی, کانال شخصی روزبه معین, گرمی دست ها, لعنتی
23 دیدگاه
و این گم شده، هیچ وقت پیدا نمیشه چون ما متفاوتیم و چرند…
این دو روزه که اینترنت نیومدم حالم خعلی بهتره. انگاری که یه وبایی سرطانی باشه این اینترنت. یه جور هایی یه دوست نابابه که آدمو از راه به در میکنه. من دوست دارم حتی با رفیقهای راه دور هم ارتباط … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده آب, امید, انگیزه, بی برچسب, پوچ, جنگل, جوب, چشمه, در هم, دستنوشته, دلنوشته, روستا, زندگی خصوصی, سالیتود, قرص, کامپیوتر هوشمند کوانتومی, مجتبی خادمی, هوش مصنوعی
18 دیدگاه
مزمز، طعم خوش لحظه ها
دارم تغییراتی در رویه ی معمول زندگیم میدم تا با تحول و تنوع بیشتری همراه بشم و همه چی واسم فرق کنه. خارج شدن از دایره ی عادت ها کار سختیه ولی نتیجه ی شیرینی هم داره. وقتی حس می … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده این روزام, بدهکار, بی برچسب, پول قرضی, چرت نوشت, دستنوشته, دلنوشته, زندگی خصوصی, کار, گروه صنعتی, مجتبی خادمی, نه گفتن
41 دیدگاه