جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تو خواهی آمد

وقتی سایه ی سیاه شب روی اتاقم سنگینی میکند وقتی تمام اتاقم از نبودنت پر شده وقتی تمام چیزی که از تو برایم مانده یک مشت خاطره ی شیرین است وقتی خودت هم میدانی نبودنت عجیب کلافه ام کرده دیگر وقتش است وقتش است که به خاطراتمان پناه ببرم و اتاقم در مردادیترین گرما شبی بارانی را تجربه کند منت آسمان را نمیکشم ابر چشمهایم به اندازه ی کافی بهانه برای باریدن دارد سر روی شانه ی تنهایی ام میگذارم و میبارم آنقدر میبارم تا خدا هم دلش برایم بسوزد و صبح که بیدار شدم ببینم قاصدکی برایم پیغام آورده: در یک غروب سرد پاییزی از همان غروبهایی که