دستهها
خیلی سخت بود خیلی
آسمون امروز خیلی دست و دل باز شده. امروز من و آسمون هم صدا با هم بغض مون رو شکستیم. من یه هفته ی درد ناک رو پشت سر گذاشتم. هفته ای پر از درد هفته ای …… همه چی از شنبه شب شروع شد. لعنت به اون شب شنبه خدایا دیگه اون شب برنگرده! داشتم عین تمام این روزا با کلی کتاب حقوقی سر و کله می زدم. هر از گاهی هم به کتاب اسکندر که رهگذر معرفی می کرد گوش می دادم. لیا هم نبود و این فرصت خوبی برای من بود تا به کارای خودم کمی سر و سامان بدم. رسیده بودم به آخر کتاب جامع