دسته‌ها
آموزش آموزش های رایگان رستوران محله نابینایان

طرز تهیه آش دوغ

نخود                                  250 گرم. سبزی (تره ، جعفری و شوید)   700 گرم. برنج                                   1 پیمانه. دوغ تازه ترش                       2 لیتر. نمک، فلفل ، سیرداغ به مقدار لازم. نخودها را از شب قبل خیس کنید و چند بار آب آنها را عوض کنید. برنج را نیز از شب قبل با آب و مقداری نمک خیس کنید. نخودها را در ظرف مناسبی بریزید تا همراه 6 لیوان آب بپزد. بعد از اینکه نخودها نرم شدند (تقریبا پختند)، برنج را به آن اضافه کنید و صبر کنید تا برنج کاملا مغز پخت شود. دقت کنید که آب آش زیاد نباشد و جا برای اضافه
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

پستوی خاطرات (۳): قسمت دوم از به یاد آن روزها

بسم الله الرحمن الرحیم و سلام!   هرچند از روزهای کودکی و گردش‌های بی‌دغدغه و سرخوشانه مدت‌هاست فاصله گرفتم، اما دست‌نوشته‌های بچه‌ها از محیط روستا منو یه بار دیگه به اون فضای دست‌نخورده و باصفا برد. روزایی که خونه پدربزرگ پر می‌شد از هیاهوی بچه‌ها. مهربونی‌های مادربزرگ و شیطنت‌های ما. پرسه زدنامون تو کوچه‌باغا و گاهی ایجاد مزاحمت برای دیگران. به یاد اون روزای پر از خاطره. به یاد اون روزای با هم بودن؛ یکی بودن؛ صمیمی بودن؛ یه‌رنگ بودن.   تابستون که از راه می‌رسید و از کوره‌راه صعب‌العبور امتحانا که می‌گذشتیم، نوبت به لذت بردن از طبیعت روستا بود. وقت دوباره دور هم جمع شدنا و به
دسته‌ها
اجتماعی اخبار اطلاع رسانی بازی خاطره داستان و حکایت رستوران محله نابینایان صحبت های خودمونی طنز کودکان و نونهالان گزارش مسابقه

سومین اردوی محله نابینایان هم مثل دو اردوی قبلیش خعلی خوش گذشت!

سلام سلام سلاااااام به همه ی هم محلی ها چه اونایی که توی اردو بودید، چه اونایی که نبودید. قبل از هر چیز، جا داره از تمام کسایی که دست به دست هم دادین تا این اردو تشکیل بشه، تشکر کنم. شهروز، با هماهنگی کامل و ردیف کردن محل اردو، واقعا سنگ تموم گذاشتی. امید جان، مسئول محل اردو، با فراهم کردن یه سرویسدهی عالی، واقعا سنگ تموم گذاشتی. خانواده ی شهروز، با داشتن هوای بچه ها، واقعا سنگ تموم گذاشتید. رفقای شهروز، با شرکت در جمع و تزریق شادی به اردو، واقعا سنگ تموم گذاشتید. مهدی ترخانه، با ردیف کردن اتوبوسش برای رفت و آمد بچه ها، واقعا
دسته‌ها
اجتماعی خاطره داستان و حکایت صحبت های خودمونی طنز

ماجرای اولین تجربه‌ی ساندویچ خوردن دو دوست نابینا

در یک روز آفتابی به همراه دوستم که او هم نابینا بود، از دانشگاه به طرف خانه بر می‌گشتیم. بعد از اینکه از اتوبوس پیاده شدیم، پس از مجادله‌ی فراوان تصمیم گرفتیم برای اولین بار به هر شکل ممکن یک مغازه‌ی فسد‌فود پیدا کرده و دلی از عزا در آوریم. او که در استفاده از عصا از مهارت بالاتری نسبت به من برخوردار بود، عصایش را باز کرد و به سمتی که تصور می‌کردیم مغازه مورد نظر قرار دارد حرکت کردیم. پس از دقایقی از طریق پرس و جو از رهگذران و قدرت بویایی توانستیم به هدف خود دست یافته و وارد مغازه شویم. هر دو یک همبر سفارش
دسته‌ها
اخبار صحبت های خودمونی طنز کامپیوتر کودکان و نونهالان نرم افزار های کاربردی

خبر عرضه ی پارس‌آوای نسخه ی سه، متن خوان فارسی، شاید به زودی منتشر بشود

سلام. چه خبرا لامسبا!؟ منو نمی بینید خوب پست میذاریدو عقشو حال میکنیدا! خوب توی اسکایپ و واتسآپ گوروه موروه تشکیل میدید حالشو میبریدا! آب‌پنیر! منظورم این بود که آفرین! الحق که ی مشت گوشکنی باحالو سردماغو مشتی هستید مثل خودم! به قول اون خدا بیامرز دیش دارا دیشام. دام دارا دیشام! دیش دارا دیش دام دارا دیشام… من که منظورم رهگذر نبود، اصنم فکرم سمتش نرفت، شما رو دیگه نمیدونم! جونم واستون بگه اینکه تا این لحظه خبر پارس‌آوا منتشر نشده واسه اینه که هنوز واسم نفرستادندش که منم بفرستانمش! خخخ اینکه تیتر رو با شاید نوشتم واسه اینه که اگه خبرش دیتر منتشر شد من ضایع نشم!
دسته‌ها
خاطره رستوران محله نابینایان صحبت های خودمونی طنز

کودتای نافرجام دوغ و پارچ و قیف

حالم خوبه و دست هام بوی سرشیر میده. چقدر حالم خوبه! راستیاتش من خیلی وقتی می شد سرشیر نخورده بودم و یک عدد سوپری لبنیاتی مشتی ممدلی، هم بوق داره هم صندلی، کنار محل کارم پیدا کردم که سرشیر خونگی هم می فروشه. دیشب ربع کیلو خریدم بردم خونه و امروز صبح، نصفشو با عسل و مربا، زدم به بدن! آخ که چه حالی داد. پیشنهاد می کنم شما هم حتما بخرید ببینید تا حالا که سرشیر نخریدید چقدر ضرر کردید؟ لامسب مزه ی سرشیر با خامه هزار بار متفاوت هستش و چقدر من این سرشیر جونم رو از خامه های مزخرف بیشتر می دوستمش! البته دوغ هم از