دستهها
روز مبادا
وقتی تو نیستی, هوای دلِ آسمان تار می شود. وقتی تو نیستی, آن شرحِ بی نهایتِ غم, در پژواکِ آوای مرغِ شب, تلخ, بارانی, بی صدا, بیدار می شود. وقتی تو نیستی, بهار دلگیر, تابستان تاریک, پاییز همیشه نزدیک است. وقتی تو نیستی, آه! وقتی تو نیستی! … قیصر چه خوش می گفت: -وقتی تو نیستی, نه هست های ما چنان که بایدند, نه بایدها.- وقتی تو نیستی, تمامِ عمر در سیاهیِ بی انتهای درد پیش می رود. در امتدادِ تب. تا انتهای خواب. تا ماورای شب. وقتی تو نیستی, روزهای مبادا چه بسیارند! چه سردند. چه تارند! وقتی تو نیستی, دردها, ای کاش ها, دلتنگی ها, همه بیدارند.