دستهها
یک, دو, سه, چهار
اين فقط يک داستان است و شخصيت هاي آن فرضي يک, دو, سه, چهار باز در حال قدم زدن در پارک. آرام و با احتياط, جلو مي روم و منتظرم. منتظرم که دستم را بگيرد. دستم را بگيرد که با هم قدم بزنيم. اما…. مثل هميشه چند قدم عقب تر خود را به چيزي مشغول کرده. اين بار آرام مي آيد که به مني که آنقدر آرام قدم برمي دارم نرسد. دفعه قبل به بهانه صحبت با تلفن ازم جلو زده بود که… که يک وقت دستم را نگيرد. يک, دو, سه, چهار واقعا دوست داشتن به حرف است يا عمل؟ اگر کسي را دوست داشته باشي, ولي از