ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- معرفی و دعوت به بازدید از صفحه اینستاگرام انجمن موج نور اصفهان
- رفیق
- تقدیم یازدهمین بازی از فصل سوم! پنجشنبه ها، از ساعت 22، همراه ما باشید! در فصل سوم از بازی صوتی مافیا!
- دو افزونه برای مرورگرها جهت بهبود تجربه استفاده از ویکیپدیا
- سریال یاغی، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمتهای دهم و یازدهم اضافه شد!
بایگانی برچسب: s
دلم گرفته آسمان!
صدایم کن آسمان! دلم گرفته از سردیِ بیرحمِ این خاک! دلم گرفته از شب، از سکوت، از خندههای سنگیِ نمناک! صدایم کن آسمان! خستهام از این جادههای نافرجام! خستهام از قصههای سیاه و از قدمهای ناکام! صدایم کن آسمان! دلگیرم … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده آسمان, بی نشان, پریسا, خودمونی های پریسا, خودمونی های پریسا در گوش کن, خودمونی های پریسا در محله, دل, دلم گرفته, دلم گرفته آسمان, شب, کمی از دل, کمی در شب, گوش کن, گوش کن محله ای برار ما, گوش کن محله ای برای همه, گوش کن محله من محله ما, گوش کن محله نابینایان, محله, محله ای برای همه, محله نابینایان, مرا بخوان, من و دل و گوش کن
8 دیدگاه
یک شب
شبکه قلب ورود شب را با طنینی از سکوت اعلام میکند. شب میتپد و صبح خاکستر میشود. قلب درد را فریاد میکشد. ستاره فرو میریزد و ماه درون شب دفن میشود. سوز سرمای شب عجیب آتشین است. میسوزاند و زنده … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر
برچسبشده ایکاش صبح میشد, خویی, دلنوشتی از دل, شاید از جنس درد, شب, صبح, قلب, گوشکن, محله, نابینا, یک ترسیم تلخ در محله نابینایان, یک نوشته
9 دیدگاه
یک شب, یک تماشا.
باز هم نیمه شب. درگیرم با یک کوه تکلیف نیمه نوشته و یک دریا راه تا آخر این قصه و یک جهان دلواپسی از درس های نفهمیده و امتحان های متفاوت و برنامه های پیشبینی نشده واسه یک نابینا وسط … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان و حکایت
برچسبشده از شب نوشت های پریسا, باز هم نیمه شب, پنجره, تماشا, ستاره, شب, شبی و تماشایی, من و شب, من و شب و تماشا, مهتاب
20 دیدگاه
من و شب و رویا!
دو دقیقه مونده به نیمه شب شنبه. قطار زمان داره با همون حرکت1نواختش میره طرف نیمه شب. هی بابا زمان خسته نباشی! در بالکن و پنجره آشپزخونه بازه. از بیرون صداهای شبانه میاد داخل. از پارک رو به رو صدای … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده پرواز, خواب و بیدار, در امتداد شب, دروازه طلایی, رویا, شب, کمی من و کمی رویا, کمی نیمه شبانه, من و شب
19 دیدگاه
پستوی خاطرات (۳): قسمت دوم از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! هرچند از روزهای کودکی و گردشهای بیدغدغه و سرخوشانه مدتهاست فاصله گرفتم، اما دستنوشتههای بچهها از محیط روستا منو یه بار دیگه به اون فضای دستنخورده و باصفا برد. روزایی که خونه پدربزرگ … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده اجاق, باغ, بوانات, پدربزرگ, پستوی خاطرات, خاطرات کودکی, خانه خشتی, خردسالی, دهه ۷۰, دوغ, روستا, روستای پدری, روستای مادری, سیمکان, شب, شب روستا, صبحانه, صداهای شبانه, صدای شب, مادربزرگ, مزرعه, ناهار, نیمه شب
19 دیدگاه
یادداشتی برای شبهایم
وقتی شب دوباره از راه میرسد، وقتی دوباره چادر سیاه را بر سر زمین می اندازد، و زمین همه چیز را در زیر این گنبد نیلگون در دل خود جا می دهد، من در گوشه ای در کنار شب می … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, شعر
برچسبشده ای شب ای آشنای من, برای شب, شب, من و شب, یادداشت, یادداشتی برای شب
10 دیدگاه
یک شب نرسیده به پاییز…!
شب حضور اطمینانبخشش را بر سر و روی شهر میپاشد، و ماه، غرق در ناز و عشوه، به روی هستی چشمک میزند. در این سکوت خواستنی، عطری آشنا از هر سو مشام را نوازش میکند! عطری آشنا، از جنس عاشقانه … ادامهی خواندن
حالا شبِ
بازم شب شده یه شب آروم و ساکت انگار تنها خودم هستم و خودم بازم روستا ولی این با روستای داییم اینا فرق داره اینجا خونه ی عممه این روستا انگار فصلی به اسم تابستون نمی شناسه! وسط تابستون اینجا … ادامهی خواندن
آن روز بهاری!
کنار پنجره ایستاده ام و غرق در افکار خویش، به نقطه ای نامعلوم در ظلمت بیپایان شب خیره مانده ام. ماه از پشت شیشه، گونه هایم را میبوسد و من اما بی تفاوت، به آن روز بهاری می اندیشم که … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده انتظار, بهار, خاطره ی یک روز بهاری, روز بهاری, زمستان, شب, فرزانه عظیمی, مهتاب, یاس, یاس سفید
27 دیدگاه
خدایا! سردمه!
شب… سکوت… سیاهی… مثل بختک افتاده به جونم. یه بغض نشکن توی گلومه که راه نفسام رو بسته، هر نفس هوای این اتاق واسم مثل سم شده، با وارد شدنشون به ریه هام، به مرگ نزدیکتر میشم. مرگ!!! چه واژه … ادامهی خواندن
شب است و…
شب است و بی حضور تو پر است آسمان من ز غیبت ستاره ها، شب است و عطر خاطرت نشسته توی خاطرم… دوباره خلوت و سکوت دوباره اشک بی صدا دوباره ضجه های درد و حسرت گذشته ها، دوباره… بعد … ادامهی خواندن
دلم باران میخواهد
امشب باز هوای دلتنگی به سرم زده، بغض پاهایش را روی گلویم گذاشته و فشار میدهد. باید از دستش رها شوم وگرنه خفه ام میکند… میروم کنار پنجره و به دنبال ماه میگردم تا کمی برایش حرف بزنم، اما او … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده باران, بارانی, بغض, دلتنگی, شب, شعر, فرزانه عظیمی
37 دیدگاه
مسافر شب
شبی آرام و خموش جاده ای بی پایان یک مسافر تنها سمت خورشید روان قطره قطره مهتاب می چکد بر سر و رویش هر دم عطر لبخند خدا دست پر مهر نسیم و طنین خوش مرغ سحری به نوازش گریش … ادامهی خواندن
شب نشینی یازدهم محله ی نابینایان. پنجشنبه شب ساعت 9 ادامه از کامنت 367
درود بر شما دوستان عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه. بعد از حدوداً چهل روز، سری جدید شب نشینیها رو قراره که آغاز کنیم. همونطور که توی پست نظرسنجی هم نوشتم، قرار هست که شب نشینیها از این به بعد روزهای … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, داستان و حکایت, شعر, صحبت های خودمونی, طنز
برچسبشده شب, شب نشینی, شب نشینی محله, شب نشینی محله ی نابینایان, شب نشینی نابینایان, محله, محله ی نابینایان, نابینایان
614 دیدگاه
امشب تو محله عروسی گوشکنی داریم و همه هم دعوتیم. بفرمایید تو
سلام به همه. آقااا، خانوووووم، بابا یوااااااش! چه خبرتونههههه! خب مگه چند ساله میوه شیرینی نخوردید آیا خخخ. بابا بذارید عرقتون خشک بشه لا اقل! گفتیم عروسیه نگفتیم رسیدگی به قحطی زده هااااست! حالا عروسی کیه آیا؟ کی؟ مجتبی؟ ؟ … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی, صوتی, طنز, موسیقی
برچسبشده امیر سرمدی, امیر و تبسم, پیک تماس همراه اول, تبسم, جشن, جشن عروسی, جشن عروسی امیر و تبسم, جشن عروسی گوشکنی, شب, شب عروسی, عروسی, عروسی امیر, عروسی امیر و تبسم, عروسی تبسم, عروسی گوشکنی, مراسم, مراسم عروسی
55 دیدگاه
این هم ایستگاه نهم شب نشینی. ادامه دوشنبه شب از کامنت 1144
سلام بچه ها. چه طورید؟ خب نهمین شب نشینی هم شروع شد. خب میدونید که شب نشینیها دیگه هر شب نیست و معمولاً قراره یک شب در میون برگزار بشه مگر این که به مناسبتی برسیم و نظمشون به هم … ادامهی خواندن
یک شب رؤیایی
یک شب را با چشمک مرور کنید یک شب رؤیایی برای من. برای منی کی نمی توانم فقط به صفحات مجازی دل خوش کنم. منی که نمی خواهم دیگر پست بگذارم چون امتحان دارم. منی که خیلی خسته هستم و … ادامهی خواندن