جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 37.

قصه کوکو، 30.   پیش از باز شدن پنجره کوکو حس می‌کرد بدتر از این نمیشه ولی بعد از اون فهمید که اوضاع می‌تونه از بد هم بدتر باشه. با باز شدن پنجره راه عبور هوا باز شد ولی راه موارد دیگه هم باز شد. خفاش و زهر کلامش یکی از اون موارد بود. کوکو با تمام وجود سعی می‌کرد ندیده و نشنیده بگیره ولی در شرایط موجود گاهی این کار واقعا سخت می‌شد. با باز شدن راه ورود و خروج آدم‌ها تقریبا همیشه داخل سالن نیمه ویران حاضر بودن و در نتیجه ساعتنشین‌های خونه زمان تقریبا هیچ مهلتی برای انجام آزادانه کارهایی که باید انجام می‌شدن نداشتن. شاگرد