خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

پاییز

یک فصل زرد، یک دست سرد، یک شام درد! پاییز، سرد و غم انگیز، با گام هایی خسته، ویران، شکسته، بر روح زخم خورده ی خاک، تاریک، غمناک، رد درد می پاشید. زمین، مدفنِ سردِ باغ ها شمشاد، تیره از ماتم، خسته از بیداد، زمان، در سکوتی تار، بی گذر، بیمار، در تماشای تدفینی بی تابوت، بر مزاری که نبود، آهِ سرد می پاشید. دیدگانِ دهشت، به بزمِ سرخِ تماشا نشسته بود، شبی که رفته رفته رنگ خون می گرفت، دری که بر طلوع صبح بسته بود. گشوده می شد، سینه ی سردِ این داستان، با کلیدی از جنسِ آتش، به نامِ آسمان، آسمانِ وسیع، آسمانِ پاک، و می