کار هایی که شاید خندهدار یا خیلی ساده به نظر برسه ولی باعث میشه شما توی محیط کار، توی محل زندگی و بین همسایه ها، کلا هرجا که هستید، یه فرد شناخته شده بشید و باعث میشه نه تنها ملت از شما انتظار داشته باشند، بلکه به انتظارات شما با روی خوش پاسخ بدند رو اینجا لیست می کنم. اینا چیز هاییه که من انجام میدم و به تجربه بهم ثابت شده خیلی به درد میخوره. این مسئله خیلی مهمه تا جایی که من هرچی چک می کنم، می بینم حتی مثلا انجمن موج نور در تمام جلساتی که با صاحبنظران برای تسهیل اشتغال نابینایان میذاره، توی تمام صورت
برچسب: لبخند
آبان ماه سال ۱۳۷۳ بود. محمد کوچولوی قصه ی ما به ۳سالگی رسیده بود! درست، زمانی که داشت تفاوت های خودش با بچههای توی کوچه رو حس میکرد! تفاوت هایی که داشت محمد رو از سایر بچهها جدا میکرد. محمد داشت میفهمید که دیگه از بدو بدو های توی کوچه، و گرگم به هوا های عصرانه خبری نیست یه مشکل. آره! یه مشکل داشت محمد رو از بچهها جدا میکرد! محمد داشت میفهمید که باید سرشو با خونه سازی هایی که خیلی دوسشون داشت گرم کنه! تنها چیزی که واسش یه روزنه ی امید، و یا پل فرار از تنهایی بود، وجود یه خواهر کوچولویی بود، که زمان تولدش
سلام بچه ها. خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد. راستش امروز به این فکر میکردم که چقدر زندگی ما جالبه. امروز و اینجا یکی متولد میشه و همین لحظه یکی دیگه توی یه جای دیگه از این کره ی خاکی، چشماش رو واسه همیشه روی زندگی میبنده. یکی چشماش پر از اشکه و یکی از ته دل میخنده. البته که همین تضادهاست که زندگی رو واست شیرین و خواستنی میکنه. همین که نمیدونی زندگی 1 ساعت بعد چی واست داره، همین بهت روحیه و امید واسه ادامه دادن میده. از دیروز که پست تسلیت توی محله ی همیشه خواستنیم زده شد، خوب حالم زیاد خوب
سلاااام به همگی. خوبین؟ خوشین؟ من؟؟ الآن میگم چطورم! داشتم شعر مینوشتم، بر خلاف این چند وقت اخیر شعرم شاد بود، پر از امید و لبخند و بهار و عطر صبح! یک دفعه شعر رو رها کردم و به فکر فرو رفتم. چرا این مدت همش از شب و غم و سیاهی گفتم؟ چرا چشمم رو روی این همه قشنگی بسته بودم؟ این منم، همون فرزان که کوچیکترین قضیه ای باعث شادیش بود، از همه چیزش نهایت لذت رو میبرد، حتی روزایی که قبل از ساعت 7 صبح میرفت بیرون واسه دانشگاه و بعد دانشگاهم کلاس زبان و ساعت 8 شب برمیگشت خونه، ولی شاد بود، راضی بود. چرا
سلام. چه خبرا لامسبا!؟ منو نمی بینید خوب پست میذاریدو عقشو حال میکنیدا! خوب توی اسکایپ و واتسآپ گوروه موروه تشکیل میدید حالشو میبریدا! آبپنیر! منظورم این بود که آفرین! الحق که ی مشت گوشکنی باحالو سردماغو مشتی هستید مثل خودم! به قول اون خدا بیامرز دیش دارا دیشام. دام دارا دیشام! دیش دارا دیش دام دارا دیشام… من که منظورم رهگذر نبود، اصنم فکرم سمتش نرفت، شما رو دیگه نمیدونم! جونم واستون بگه اینکه تا این لحظه خبر پارسآوا منتشر نشده واسه اینه که هنوز واسم نفرستادندش که منم بفرستانمش! خخخ اینکه تیتر رو با شاید نوشتم واسه اینه که اگه خبرش دیتر منتشر شد من ضایع نشم!
به نام آن که نامش پناه من است : الله مهربان سلام دوستان و هم محله ای های عزیز : نشستم غمگین غمگین ! یه آهنگ از مرحوم پاشایی روشنه : چجوری بهم می گفتی که مثل قدیما عاشقت میشم … ! ربطی به مشکلم نداره ولی غم دلمو تازه می کنه تا گریه کنم !دلم آخه عجیب گرفته .مثل این هوا مثل این زندگی مثل این دردا و مشکلاتی که هر بار بیشتر می پیچن و حلقه رو تندتر می کنن ! بین خودمون بمونه ها گاهی حس می کنم دارم از بغض خفه می شم … می شینم و به دلتنگیام خیره می شم و انگار که
ضمن درود فراوان و عرض ادب! لبخند: اگه نخندی خودت ضرر میکنی، یادش بخیر: دیروز عصر فلانی میخواست به اردو برود و من طبق معمول تنقلات و لوازمش را در کیفش جاسازی کردم، وقتی ساعت حدود شانزده از من خداحافظی کرد و به اردو رفت من همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم چرخی در محله زدم، سپس با دوستی تماس گرفتم و بیست دقیقه با هم گپیدیم و بعد از آن دوباره در محله چرخی زدم، سپس تصمیم گرفتم یه پست باحال بزنم، خلاصه شروع به نوشتن خاطره کردم و یک ساعت و نیم طول کشید تا خاطره را نوشتم و داشتم جملات پایانی را مینوشتم که کلید
سلام درست اومدی دوست گرامی اینجا بانک خنده هست اینجا غم نداریم فقط خنده حالا بریم سراغ اصل مطلب الان مشتری میپره وقتی دخترا تو خیابون به هم میرسن میدونی چی میگن فرانسوی خوشحال شدم تو خیابون دیدمت امریکایی وای دوست من چقدر زیبا شدی آلمانی واقعا دلم برات تنگ شده بود حالا یکی بگه ایرانی چی میگه خوب معلوم میگه هنوز عروس نشدی مورد داشتیم دختره میر پمپ بنزین پمپ چی میگه آزاد یا دولتی دختره فکر میکن میخواهد بیاد خواستگاری میگه به خدا زیاد درس خواندم اما نمیدونم چرا پیام نور قبول شدم مادر بزرگم رو بردم دکتر میگه آقای دکتر یک دارویی بنویس دردم ساکت بشه
دستهها
قلقلک
روزای خوبم میاد . . . فقط دادیم چین برامون بسازه ارزون دربیاد . . . من تا همین دیشب فکر میکردم ریلیشن شیپ یه نوع کشتی تفریحی و توریستیه … از بس که پاکم من ! تسبیح من کو ؟؟؟ من شیرجه زدن رو قبل از اینکه تو آب یاد بگیرم موقعی که رو سر عروس و دوماد پول میریختن یاد گرفتم! :)) پسر خاله ام مدارکشو داده واسه ترجمه که بره خارج بعد اومده خونه ما میگم چایى میخورى یا شربت؟؟؟ میگه قهوه ترک اگه دارى بیار ، تلخ لطفن !!!! 😐 حالا تا هفته پیش خاکشیرو با آفتابه سر میکشیدا !!! خیلی دردناکه اینهمه زحمت میکشی