ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- سریال جیران، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت سیزدهم اضافه شد.
- تقدیم پنجمین بازی از فصل سوم! پنجشنبه ها، از ساعت 22، همراه ما باشید! در فصل سوم از بازی صوتی مافیا!
- سریال بازی مرکب، Squid Game, به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت نهم و پایانی از فصل اول اضافه شد!
- تجسم یک رویای دوردست، قسمت دهم.
- سریال کرگدن، به صورت توضیح دار، اختصاصی محله نابینایان: قسمت بیستم اضافه شد.
بایگانی برچسب: s
تجسم یک رویای دوردست، قسمت نهم.
اربابی که رعیت بود. حیوان بی نفس را گوشه ای می کشاند تا حالش قدری جا بیاید. اوضاع بازار گندم و غله بر خلاف حال و احوال قمر در عقرب مملکت، خوب است. البته برای اویی که معمولا، همه ی … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان و حکایت, صحبت های خودمونی, متفرقه
برچسبشده اربابی که رعیت بود, تجسم یک رویای دوردست, تجسم یک رویای دوردست، قسمت نهم, داستان, داستان کوتاه, قسمت 9, کم بینا, متن ادبی, محله نابینایان, مهشید حسنی, نابینا, نویسنده نابینا
۱ دیدگاه
تجسم یک رویای دوردست، قسمت پنجم
عاشق ترین حضور. من تو را می بینم. حتی اگر جهان پس از شنیدن این جمله به بهتی عمیق دچار شود که تا روز رستاخیز به طول بیانجامد ! من تو را میان تاریکی های ناگزیر لحظه هایم به روشنی … ادامهی خواندن
منتشرشده در پادکست, شعر, صحبت های خودمونی, صوتی
برچسبشده تجسم یک رویای دوردست،, تجسم یک رویای دوردست، قسمت پنجم, دل نوشت, دلنوشته, شاعر نابینا, شعر, عاشقترین حضور،, قسمت پنجم،, متن ادبی, محله, محله نابینایان, مهشید, مهشید حسنی, نابینا, نویسنده مهشید حسنی, نویسنده نابینا
دیدگاهتان را بنویسید:
تجسم یک رویای دوردست، قسمت سوم.
یک درد ناگزیر! همیشه از طعم نوشابه و دوغ های گازدار بدم می اومد. در کل از هر نوشیدنی ای که گاز داشت، فراری بودم. نه خودم دوستش داشتم، نه معده ام توان هضم و تحملش رو داشت. گاهی هم … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده به قلم مهشید حسنی, تجسم یک رویا, تجسم یک رویای دور دست, تجسم یک رویای دوردست، قسمت سوم, خاطره, خاطره دوران دانشگاه, خاطره مهشید, دانشجو, دانشگاه, دل نوشته, صحبتهای خودمونی, قسمت سوم, متن ادبی, محله نابینایان, مهشید, مهشید حسنی, نابینا, یک درد ناگزیر
5 دیدگاه
وقتی شادی من متولد شد
سلام دوستان خوبم. شب همگی بخیر. از فرط بیخوابی داشتم توی اینترنت میچرخیدم که به یه متن جالب برخوردم خیلی ازش خوشم اومد گفتم برای شما هم بنویسم. هنگامی که شادی من متولد شد او را در آغوش گرفتم و … ادامهی خواندن
یادش به خیر: روز هایی که تازه از آسمان آمده بودی
ببخش اگر به خاطر تو از تو میگذرم و این جمله کلیشه ای را بهانه جدایی می کنم. عزیزکم: به اقیانوسی میمانی که اسیدی شده باشد. دیگر وقتی در تو شنا میکنم نفسم میگیرد. آب اقیانوست اسیدی شده, بد طعمی … ادامهی خواندن