خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه عصایی واسه ی نابینا خوبه؟

سه شنبه گذشته بعد از کلاس, داشتیم با دوست هام حرف میزدیم که ییهو یکی از دوستام پرسید عصام چجوری کار میکنه, منم گفتم اینطوری میله هایی که توی هم رفته با یک کش به هم وصلند و از توی هم دیگه آروم میکشی بیرون و رو هم دیگه تاشون میکنی. در حین سخنرانی بودم که دیدم دوستم گفت که عصات به سه نقطه رفت! اعصابم ریخت به هم, گفتم یعنی چی کارش کردی! گفت هیچی به خدا اصن من نبودم فلانی بود و محکم از هم آوردش بیرون و کشش این طور شد که میبینی. بعله, کشش در رفته بود عصای مظلومم و منم گویی فلج شدم و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چند خط در میان غزل

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

غمنامه بیست فروردین

این نوشته که چند دقه پیش پست کردم از نظر خودم اون قدر که میخواستم قشنگ نشد. دوست داشتم بهتر از این میشد. ظهر خیلی ترکیب و ساختار خوشگلی با کلمات بهتری از این متن به ذهنم خورد و حتی یک قزل گفتم ولی چون جایی نداشتم بنویسمش پرید. دلم گرفته، خیلی هم گرفته. نمیدونم چم شده. دوباره همون حس رخت شستن توی دلم که خوانندگان همیشگی نوشته های من میدونید دقیقا منظورم چیه. تا حالا شده به هر چیز فکر میکنید دقیقا نقطه منفی و نشدنی موضوع جلوی شما خودنمایی کنه؟ تا حالا شده هر کاری میخوایید بکنید قسمت نشدنی کار جلوی شما قد الم کنه؟ تا حالا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

2 دی 91

به لفت و لیس های پمپ بنزینی از ما ها و ماشین های دیگه قسم که امشب حالم خیلی خوبه. راننده میپرسه کجا ببرمت؟ رفیقش میگه هرجا. منم منتظرم. هر وخ هر طور شد ماهم هستیم. پایه ایم تا صبح. تا شب ولی نه تا صبح بعدی که میسنجنمون. دربدری و مسخره بازی و گشت و گردش و امیدواری به زندگی بدجور منو تو بغل گرفته. داره فشارم میده. خوشبختی دوستم داره. اگر نداشت همچین که وحشیانه میزنه رو ترمز من با لبتاپ با کله رفته بودیم تو شیشه. بچه ها مثل من روزای تعطیل بزنید بیرون. حال کنید با رفیق. بی رفیق. امروز و این روزا حال خوشی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت جمعه 24 آذر 91

درود. فقط این حقیقت را با پوست و گوشت و خون خود درک کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که می دانم هر بشری در زندگیش گهگاهی دچار فراز و نشیب های فکری و ذهنی میشود و من هم آدمم. انسانم. فقط خدا را شکر. واقعاً خدا را شکر که در محله ای به این خوبی زندگی میکنم. همیشه از پارک ها و تفریح گاه ها و بازی ها و محله های مجازی ما را بر حضر داشته اند که نکند مجازی و گذرا بودنِ مجاز و مجاز بودن به ما نیز سرایت کند! بله. درست. من از عصبانیت بدی رنج می بردم. عصبانی بودم. به معنای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 14 آبان 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امروز جمعه دارم چیکار میکنم؟ شله قلمکار!

سلام دوستای گلم. سلام ای کسایی که خیلی دوستون دارم. سلام ای جیگر هایی که با طرز فکر ها و با سطح تحصیلات متفاوت و با همه مشغولیاتی که دارید به این محله وفادارید. سلااااام. خوابگاهی که من توشم خیلی خیلی شلوغه چون خوابگاه ما یجورایی پایگاه بسیج و بسیجی هاست و جلسات و بحث های کاربردی ای که دارند این جا توی اتاق ما تشکیل میشه. این رو از این جهت گفتم که بگم جای خلوت برای ضبط آموزش های صوتی فعلا ندارم تا اطلاع ثانوی و تا وقت هایی که کسی نباشه و بشه ی کارایی کرد. در خوندن من و مطالعه های من هم که به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چهارشنبه خود را چگونه گذراندید؟

سلام بچه ها. امروز و کلاً از وقتی خوابگاهی شدم، دوستای جدیدی پیدا کردم، زندگی جدیدی را دارم تجربه میکنم. خودت ظرفاتو بشروی، چایی درست کنی، شام و ناهار و صبحانه وقتی نیست تدارک ببینی و در کل همه چیت با خودت باشه ی حالی داره که ایشالا یا توی دانشگاه تجربهش میکنید یا توی زبونم لال سربازی. دوستایی که اینجا پیدا کردم از نظر عقاید با من تفاوت هایی دارند ولی خوب داریم با هم وفق پیدا میکنیم. امشب که حمام دبشی رفتیم و لذتبخش بود در حد لالیگا شایدم ی کمی بیشتر! همین هاست که بهم انگیزه داد تا امروز از ارائه سخنرانی در کلاس، سرفراز بیرون