با نام و یاد دانای بیهمتا دوستان عزیز، اعضای محترم، و همراهان همدل انجمن موج نور به استحضار میرساند؛ کارزار درخواست ارسال بخشنامههای مرتبط با امور بانکی گروه آسیبدیده بینایی به رؤسا و کارکنان بانکها به شرح زیر به اطلاع میرسد: نابینایان و کمبینایان با مشکلات انبوهی رو به رو هستند که اکثر آنها بدون صرف هزینه و وقت و فقط با رعایت استانداردهای موجود و اندکی توجه، کاملاً قابل حل هستند. ازجمله این مشکلات که احتمالاً هم وطنان به عنوان شهروندان عادی در بانکهای مختلف و نابینایان و کمبینایان به عنوان اربابرجوع با آن مواجه شدهاند؛ شرایط سختی است که هنگام مراجعه قشر نابینا و کمبینا به بانکها
Tag: مشکلات نابینایان
سلااااااام. سلااااام و صد سلام خدمت شما هم محلی های خوب و گل. چه طورید؟ خوبید انشا الله؟ امید به این که همیشه خوب و خوش و موفق باشید و ایام به کام باشه. دوستان خلاصه بگم: ما حدود 7 8 نفر از دختران نابینا هستیم که در دانشگاه های مختلف دانشجوییم. ما اومدیمو یه قدم کوچیک برای کمک به تمامی دانشجوهای نابینای کشورمون برداشتیم. بذارید از اول اولش بگم. ساخت یک رباط تلگرامی پرسشنامه ای که در کانال محله نیز منتشر شد و نام دانشکده دانشگاه رو به علاوه مشکلات اون دانشگاه میگرفت و برای یوزر یکی از ما می فرستاد. جمعآوری اون فرم ها و نوشتن یک
دستهها
چهار دیواری
کلافه با خانم از املاکی اومدیم بیرون. گرمای هوا, تیزی آفتاب, تشنگی و از همه مهمتر بی پولی حسابی قرمزم کرده بود. می خواستم عصایم را در بیاورم و یک راست مسیری را طی کنم که خانم دستم را گرفت و گفت: کجایی؟ آره! کجا بودم. اصلا حواسم نبود خانمم همراهم است. فقط عرق از همه جایم می چکید. بی روح و بی حس گفتم: اینقدر قیمتها رفته بالا. سی میلیون, چهل میلیون, پنجاه میلیونم کجا بود. خانم در حالیکه دست من را محکم می کشید من را با خود به سمتی همراه کرد. نمی دانم چهره اش مثل من قرمز و خیس عرق بود یا نه ولی صدایش
دستهها
آه! کاش میدیدم
هشدار: تمامی اسامی، شخصیتها، و رخدادهایی که در این داستان آورده شدهاند، ساختهی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه اسامی این داستان با اسامی اشخاص موجود در دنیای واقعی، کاملاً ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. آه! کاش می دیدم: نویسنده مهدی بهرامی راد فریاد زدم. چنان فریاد زدم که یاد ندارم در عمرم حنجره ام چنین از هیجان لرزیده باشد. چنان فریاد زدم که یاد ندارم تارهای صوتی ام چنین فشاری را تحمل کرده باشند. آن موقع تمام وجودم پر از خشم و حِسّی بود که روی هم جمع شده بود؛ و باید آن موقع خالی میشد. که شاید اگر خالی نمیشد با
دستهها
دیوانه گی
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه دوستان عزیزم. سال 1397 هجری شمسی را به همه شما بزرگواران تبریک می گویم. امیدوارم در پناه خالق یکتا, سالی پر از امید و موفقیت را پیش رو داشته باشید. خلاصه دلم برای همتون تنگ شده. برایتان عیدی یک داستان آوردم. فقط ببخشید مثل پایتخت و بقیه سریالا طنز نیست. اصل داستان واقعی می باشد ولی بخاطر بعضی مسائل اسامی و بعضی نسبت ها تغییر یافته اند. دیوانگی فکر نمی کردم بعد از این همه سال زنگ بزند. شماره ام را از کجا بدست آورده نمی دانم. و باز هم نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت. بخشی از لایه های درونم خوشحال,
سلام به آقایون و خانوم های خوب هم محلی. عارضم که امروز به مناسبت گرامیداشت روز خبرنگار، من رو به همراه تبسم و آرمان، به برنامه ی خانواده ی یک که از شبکه یک سیما پخش میشه دعوت کرده بودن. برنامه ی خانواده ی یک، دو سالی میشه که جایگزین برنامه معروف سیمای خانواده شده و جزء پر مخاطب ترین برنامه های نیمروزی تلویزیون محسوب میشه. روز قبلش که دیروز باشه، خانم فراهانی، مسئول هماهنگی برنامه چندین بار با من تماس گرفت تا هم شماره و کد ملی های ما رو برای آفیش بگیره و هم اینکه ما رو با سردبیر برنامه مرتبط کنه تا در خصوص مطالبی که
سلامی به گرمی آفتاب به شما دوستان عزیز هم محله ای!. این دومین پست من در محله صمیمی و با صفای گوش کن است. در جواب سؤالی که در این لحظه از ذهنم گذشت: چرا زیاد در محله فعال نیستم و پست منتشر نمیکنم؟ باید بگویم: نوشتن, قریحه میخواهد و ذوق و میتوان گفت: من زیاد دختر با ذوقی نیستم. و اما این نوشته, عبارت است از خاطرات و تجربیات من در زندگی به عنوان یک دختر نابینای مطلق مادر زاد و بزرگ شده در یک شهر کوچک. دوستان؟ اگر به خاطر داشته باشید در تاریخ یک شنبه 11 مهر ماه سال 1395 جناب امیر سرمدی از هم محله
دانلود فایل متنی مقاله با حجم هشتصد و پنجاه و هشت کیلوبایت بررسی مسایل و مشکلات افراد نابینا و کمبینا در تعامل با جامعه اسدالله بابایی فرد[1] زهرا مهربان[2] چکیده با توجه به این که افراد نابینا به عنوان بخشی از اعضای جامعه هستند؛ روابط و مهارتهای اجتماعی آنان در تعامل با جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است. افراد نابینا به دلیل نداشتن یکی از حواس بسیار مهم در یادگیری و انجام مهارتها و ارتباطات اجتماعی با مشکلات فراوانی روبهرو هستند که این مشکلات بر جنبههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی و آیندهی آنان تأثیرگذار است. بنابراین، از یک سو، دریافت این که مهارتهای اجتماعی
سلام دوستان. متنی که می نویسم دو نوشته پیاپی از وبلاگم می باشد که تصمیم گرفتم این جا هم منتشرشان کنم؛ تا نظر شما چه باشد! یکی از دوستان عزیزم جمله ای دارند با این مضمون که تاریکی ذاتش تنهاییست و فرد نابینا هر کاری هم که بکند دنیایش از دیگران جداست و کلاً به سختی می تواند و اگر راستش را بخواهی نمی تواند با دیگران تعامل به معنای واقعی آن داشته باشد. من علاوه بر تأیید کامل نظر ایشان مطالبم را می نویسم. این جانب حدود بیست و چهار سال در این دنیا با نابینایی دست و پنجه نرم کرده ام و مثل بسیاری از انسان ها
سلام به همه دوستان خوب و عزیزم. امیدوارم شب خوبی رو داشته باشید.امشب میخوام از نگاه خودم و پیرو پست قبلی مبنی بر مطرح کردن مشکلات نابینایان به پاره ای از آنها اشاره کنم تا در شب های آینده با کمک همه دوستان به نقد و بررسی تک تک موارد بپردازیم.دوستان خوب میدونم بعضی مشکلات و مسائل از قلم افتاده .خوشحال میشم لطف کنید در همین پست به آنها اشاره کنید .مرسی از محبت های شما عزیزان جان مشکلات نابینایان: 1-مسئله ازدواج 2-نامناسب بودن معابر و عدم امنیت در تردد 3- نداشتن شغل مناسب و عدم امنیت شغلی 4-عدم درک توانایی های نابینایان از طرف سطوح مختلف جامعه 5-کمبود
سلام بچه ها. حالتون که خوبه دیگه! بچه ها داشتم قدم میزدم دیدم هوا خوبه، گفتم یه یادی هم از شما بکنم. الآن توی یه پیاده رو دارم با عصا راه میرم. شهروز بیا از این طرفتر برو. این صدای کی بود؟ صدای من. ببخشید شما کی هستید؟ منو از کجا میشناسید؟ حالا میشناسم دیگه گیر نده. خب آخه شما کی هستید؟ من کی نیستم. یه چیزی هستم. خب چی هستید؟ من خط برجسته ی پیاده رو هستم. همینایی که برای شما نابیناها گذاشتن. جاااان؟ چیه؟ خب این همه با توپ و ماشین و تیر و تخته حرف زدی یه بار هم با من حرف بزن چی میشه مگه!
چند روز پیش, مایل بودم به عنوان ناظر و فراگیرنده در جلسه افتتاحیه چاپگر خط نابینایی, در یکی از آموزشگاه های نابینایان استان اصفهان, حاضر باشم. از پیش با خودم در این فکر و خیال بودم که واقعا این چاپگر های جدید به اسم بریل باکس, چه خصوصیت برتری نسبت به چاپگر های قدیم میتوانند داشته باشند و آیا واقعا نصب این چاپگر ها چه به صورت سخت افزاری و چه نرم افزاری آیا آنچنان پیچیده است که شرکت پکتوس که خود این چاپگر ها را برای اداره استثنایی خریداری کرده, باید نماینده ای بفرستد که چاپگر ها را نصب کند؟ حتی بعد از اینکه تحقیقاتم را راجع به