سلام. Notepad++ ابزار دسترسپذیر و بسیار مناسبیست برای کسانی که با نوشتن سر و کار زیادی دارند. شاید استفاده اصلی این برنامه برای برنامه نویسان توصیه شود اما به عنوان یک فرد نابینا، شما قادر خواهید بود به کمک این برنامه، نوشته های خود را مدیریت کنید. یکی از قابلیتهای بسیار خوب این برنامه، سرعت قابل قبول آن در پردازش فایلهای متنی با حجم بالا است. این برنامه، فایلهای txt, cmd, html, json, php, py, و xml را پشتیبانی میکند. همانطور که گفته شد، موارد اصلی استفاده از این برنامه برای عموم، کدنویسی و ویرایش کدهای برنامه نویسی است. این برنامه، کدنویسی به زبانهای Python, C++, C#, html, Java,
Tag: نوشته
دستهها
رفیق
عرض سلام و وقت بخیر خدمت تمامی اهالی محله. من مدتی هست که توی موضوعات مختلف، متن و داستان، یا شاید بهتره بگم داستانک، می نویسم. تصمیم گرفتم نوشته هامو با شما هم به اشتراک بگذارم. از شما، اهالی خوب محله، به خصوص نویسنده ها دعوت می کنم نوشته های من رو بخونید و با نظراتتون به من جهت رشد و پیشرفت، کمک کنید. در ادامه، جدیدترین داستانکی که نوشتم رو خدمتتون تقدیم می کنم. رفیق اینقدر مشغله داشت که حتی خرید بلیطشو هم به من سپرده بود. از اون موقع که توی مصاحبه قبول شد، شب و روزش به کار می گذشت. از یه طرف کار شرکت
درود بر تمام ساکنین کوچه های ذوق و هنر محله نابینایان. کسایی که همیشه منتظرن که یه اتفاق جدید و خلاقانه بیفته تا بیان وسط ماجرا و قابلیتهای مختلف و متفاوتشون رو به همه نشون بدن. کسایی که علاوه بر خلاقیت، دوست دارن کنار همدیگه چیز یاد بگیرن, به همدیگه چیز یاد بدن و اعضای موثری برای یه تیم خوب باشن تا یه اتفاق خوب رو با دوستاشون رقم بزنن. امسال قرار گذاشتیم توی سال نو و برنامه سال تحویل هات گوشکن، یه چالش داشته باشیم از جنس خلاقیت گروهی: میگید چطوری؟ اگه یه کم به من دل بدین زود بهتون میگم. مسابقه ۳۳۳: چالش متن، اجرا، تدوین: در
دستهها
اولین پست من
سلام خدمت دوستان عزیز. امیدوارم در کنار هم نهایت استفاده رو ببریم. من حسین مهدوی هستم. تازه به جمع شما پیوستم. امیدوارم دوست خوبی برای شما باشم.
دستهها
باز هم نوشتم
سلام دوستان عزیز یه نوشته کوتاه نوشتم شاید تلخه و کوتاه ولی نوشتم اگه دوست ندارین فرکانس منفی بگیرین و همش دنبال افراد مثبت هستین نخونین ولی اگه می خوایید حس من رو درک کنید بخونید لطفا اگه خواستین نظر ندین ولی … آخ که دلم یه سوز سنگینی رو تجربه می کنه و رگبار باران بر اون سیلی میزنه. گویی یه کوه بزرگی جلویی نور خورشید رو از من گرفته اما نه سایه هم نیست انگار یکی خورشید رو دزدیده آره ببین تاریکی مطلقه نکنه ماه رو هم دزدیدن اما نه انگار خدا آره مهربانترین کس تصمیم گرفته دیگه نور خورشید و ماه از زندگیم خارج بشه
به نام خدا دوستان یه دل نوشته نوشته بودم گفتم با شما به اشتراک بذارم البته لطفا برداشت منفی نکنید ها کمی دلم گرفته بود همین و نوشتم بریم سراغ نوشته … ای جان تو تنها دارایی منی ولی دیگر نمی خواهمت آزادی برو . برو و دیگر در این تن تو را نیاز نیست. برو که دیگر مرا طاقت داشتنت نیست . برو که سنگینی قدمهایت از من دور شود برو و جسم مرا به بودنت نیاز نیست و جسمم به آرامشی در سینه قبرستان می اندیشد آری ای جانان این جان از من بستان که دیگر مرا هیچ سود در آن نیست می خواهم در اقیانوس آسمان
سلام. بگذارید با اینکه یک روز از ماجرا میگذرد ولی کمی از خوشحالی های دیروزم بنویسم: من یک نابینا هستم، یعنی کسی هستم که نمیتوانم از زیبایی های دنیا لذت ببرم ولی میتوانم از لذتهای غیر دیداری که وجود دارد بهترین بهره ها را ببرم. اصلا خیلی کار بی هوده ای است اگر بخواهم سر کارهایی که نمیتوانم بکنم و سر چیزهایی که نمیتوانم ببینم هی خودم را بخورم و هی در گوش همه فرو کنم که من نابینا هستم و این، آن و آن یکی مشکل را دارم. خوب تا حدی گفتن این مشکلات، باعث میشود مردم نیز در ارتباطشان با ما یک چیزهایی را رعایت کنند ولی