شما شنونده پادکست رودررو هستید! پادکستی که قراره به طرح و حل مسائل و مواردی بپردازه که میتونن نقش بزرگی در چگونگی ارتباط بهتر نابینایان با اجتماع اطراف، دستیابی به موفقیت بیشتر، احساس بهتر در زندگی فردی و اجتماعی این افراد، و همچنین آگاهیبخشی به جامعه در نوع ارتباطگیری با نابینایان ایفا کنن. در رودرروی این بار هم مثل همیشه همراه ما باشید! مشخصات پادکست: موضوع پادکست شماره 5: کودکان نابینا و کارهای معمولی، بخش دوم راوی: مریم امینی مترجم و نویسنده متن پادکست: ساقی نخعی زاده تدوین: بهنام نصیری منبع: WonderBaby.org انتشار از وب سایت محله نابینایان Gooshkon.ir باکس دانلود پادکست رودررو شماره 5 همراه با
Tag: پارک
آره واقعاً عجیبه. آخر آبان باشه و هوا این شکلی بهاری؟! آدم نمیدونه خوشحال باشه یا ناراحت. از یه طرف به عنوان یه سرمایی این شکلی راحتترم چون مجبور نیستم عین اسکیموها لباس بپوشم؛ از طرف دیگه وقتی به عمق فاجعه فکر میکنم میبینم با این بههمریختگی چرخهی طبیعت همگی دور هم قراره به فنا بریم. البته تو که با وجود این موهای روی بدنت فکر نکنم خیلی با سرما مشکلی داشته باشی. من اصلاً وجود فیزیکی ندارم که بخواد سردم بشه ِ سلام گوش کن جان. تو کی اومدی؟ جسارتاً این سؤالو با تو نبودم. پس با خودت حرف میزدی؟ نه. با پنبه. آهان. اون گربه سفیده رو
دستهها
یک, دو, سه, چهار
این فقط یک داستان است و شخصیت های آن فرضی یک, دو, سه, چهار باز در حال قدم زدن در پارک. آرام و با احتیاط, جلو می روم و منتظرم. منتظرم که دستم را بگیرد. دستم را بگیرد که با هم قدم بزنیم. اما…. مثل همیشه چند قدم عقب تر خود را به چیزی مشغول کرده. این بار آرام می آید که به منی که آنقدر آرام قدم برمی دارم نرسد. دفعه قبل به بهانه صحبت با تلفن ازم جلو زده بود که… که یک وقت دستم را نگیرد. یک, دو, سه, چهار واقعا دوست داشتن به حرف است یا عمل؟ اگر کسی را دوست داشته باشی, ولی از
? ? ? ? سلام و هزاران درود خدمت دوستان عزیز. امیدواریم ایام به کامتون باشه. ما امروز عصر از خونه زدیم بیرون و با اتوبوس واحد به پارک شهر شیراز یا همون پارک آزادی رفتیم. تصمیم گرفتیم این کاری رو که بارها خودمون تجربش کردیم به عنوان یه تجربه در اختیار شما هم قرار بدیم بلکه انگیزه ای باشه برای افرادی که به هر دلیلی هنوز اقدامی برای استقلال اون هم به تنهایی نکردن یا انگیزه ای باشه برای دوستانی که توی همه کارهاشون از آژانس استفاده میکنن و از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده نمیکنن. انشا الله که مفید باشه به ما که خیلی خوش گذشت،
دستهها
یادداشت امروز
سلام بچه ها دیشب مجموعه ای از مواد چرخ شده ی خامی که بعد از پخته شدن به غذای بسیار خوشمزه ای تبدیل می شد رو با هم قاطی کردم و نتیجه ی پیاز به اضافه آرد نخودچی به اضافه تخم مرغ به اضافه گوشت دو بار چرخ شده ی تازه ی گوسفندی به اضافه روغن به اضافه زردچوبه به اضافه فلفل سیاه به اضافه فقط کمی نمک به اضافه نعنا به اضافه رب گوجه، بعد از ورز داده شدن و شکل داده و گرفته شدن و پخته شدن، یه کباب شامی توووووپ شد. بعد از اینکه کمی هم سیب زمینی خریدم و شستم و پوست کندم و ورقه
امروز، جمعه، دهم شهریور 1396، من که نابینام به همراه یکی از دوستان نابینایم به همراه شش نفر از دوستان بینایمان ساعت ده صبح، به پارک آبی آبسار رفتیم ولی از ورود ما نابینایان به پارک آبی جلوگیری شد. پس از کسر هشت بلیت از کارت بنده، سلیمانی ناظر فنی پارک آبسار به صورت حضوری، و کیانی سرپرست فنی پارک آبسار به صورت تلفنی، از ورود من که نابینام و دوست نابینایم، ممانعت به عمل آوردند. نهایتا یک تعهد برای امضا به ما دادند که قرار بود با امضا داخل برویم ولی بعد که اثر انگشت زدیم، مشخص شد در تعهد نوشته بودند: “ما متعهد می شویم از سرسره