عمو ویکتور هوگو خدا بیامرز او وقتا که زنده بود یه بار در گوش من گف. چی گف؟ تو پنج دری گف. چی گف؟ یواش یواش گف. چی گف؟ به اینوری گف. چی گف؟ به اون وری گف. چی گف؟ گف زن عطار نشیا. کاری که عطار میکنه عالما خبردار میکنه. بعد در ادامه عرایض حکیمانه شون فرمودند: دخترم خوشبخت کسی است که به یکی از این سه چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند یا رهگذرانی داشته باشند که هی براشون کتاب بخونه دم بدقه. خب عرض سلام خدمت دوستای عزیزم عزیز جانها دوستای اهل کتاب توجه توجه. یک مسابقه کتابخوانی در راهه