خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

حالا یک خاطره

حالا یک خاطره: روز چهارشنبه-  با حرارت تمام از جا بلند شدم. میخواستم خط راست را به بچه های کلاس چهارم درس بدهم. اسم هر دو شان مهدی است. من که بنا به اقتضای شرایط آنها را مهدیا, پسرا, شازده ها, مشتیا و… صدا میکنم گفتم کتابها و خط کشهاتونو بذارید روی میز. سریع فرمان بردند. یک بار کف دستهایم را بهم کوبیدم تا خوب توجه کنند و متمرکز شوند. با قاطعیت گفتم: بچه ها یادتان هست پارسال پاره خط را باهم یاد گرفتیم؟ بچه ها سر حال جواب دادند بله خانم. با همان صلابت گفتم: خوب حالا بگین ببینم پاره خط چه جور خطی بود؟ بچه ها:…سکوت. من: