خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یک مشت اراجیف

سلام و صد سلام و هزار و یک صد سلام خلاصه بی نهایت سلام, حالا با کی ام؟! فکر کنم خودم را گفته باشم حححح, شوخی بود, با اونیم که این پست را میخونه: یه داستان آوردم براتون: یه مشت اراجیف بی خود, بستگی داره که شما چطور راجبش نظر بدید: مهم اینه که من منتظر نقد ها و نظر های شما هستم این شما هستید که بگید اراجیف یا نه؟. پس بزن بریم ببینیم داستان از چه قراره. *** بسته ی بادکنکی را باز می کند. همه ی بادکنک ها را باد می کند, همه را. دیگر جایی برای جا به جا شدن ندارد, همه سبک هستند و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مهدی قادری، تولدت مبارک

سلاااااااااااااااااااام به تموم هم محلی های گل و گلاب. ما رو نمیبینید که خوشحالید هاااااا. من کلا پست نمیذارم و فقط بعضی موقع ها میام و کامنت میدم خخخخخ. حالا اینا رو ول کنید.. نیومدم نیومدم نیومدم. آخرش با تولد اومدم اونم چه تولدی. اول یکی بیاد این بادکنکا رو ازم بگیره بادشون کنه بزنه به دیوارای محله خیلی شیک و باحال. کیکشو دیگه بودجه نداشتم نخریدم. یه نفر بیاد بانی بشه یه کیکِ خوشگل بگیره که شمعو بذاریم روش.  میدونید، خیلی گرون شده آخه.. فشفشه هم آوردم. هل ندین به همه نفری یه دونه میرسه. فقط مواظب باشید نسوزینا خطرناکه حسن. اینم یه شمعه که روش عدد 17