خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

باران، کوچولوی مامان و بابا. به این گیتی خوش اومدی

صدایمان می کنند، همراه چلوی بیایید بالا. با مادرم وسایل را بر میداریم و راهی طبقه اول بیمارستان می شویم. در پله ها هستیم که دکتر دوان دوان سمت ما می آید و می پرسد؟ این نوزادی که تازه به دنیا اومده مالِ شماست؟ پرسیدیم چلوی منظورتون هست گفت بله. گفتم بله من پدرش هستم. پرسید شما مشکل بیناییت چیه؟ گویی آب سردی بر روی من ریخته باشند گفتم مشکل بیناییم به خاطر زایمان زودرس بوده و مادرزادی نبوده. همچنان با لحن جدیتر پرسید مشکل بینایی مادرش چیه؟ در حالی که اضطراب تمام وجودم رو فرا گرفته و گلویم خشک شده، ماسکم را پایین می کشم و به آرامی
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

“فصل زندگی”

“فصل زندگی” در شب عشق که عروس زمستان بوسه بر دامادی آسمان زد، آسمان برق آسا چشم گشود و در باران شادی چشمانش رنگین کمانی از عشق بر عروس سفیدپوش زمستان تابید. در میان تابش رنگین کمان زیبای چشمانش زمین ناخواسته آبستن فرزندی شد و “بهار” پوشیده در حریری سبزرنگ با دامنی از گل متولد شد. من بهار دختر باران از واژه نامه اشک آسمان هر روز با نوازش نسیم خنکای صبح، طلوع مهر و مژده شادمانه های پرندگان آوازه خوان بیدار می شدم و شب مست از شراب سرخ شفق در زیر نگاه چشمک زن ستارگان به عشقبازی ماه می رفتم. و من بهار دختر باران از واژه
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یک شب نرسیده به پاییز…!

شب حضور اطمینانبخشش را بر سر و روی شهر میپاشد، و ماه، غرق در ناز و عشوه، به روی هستی چشمک میزند. در این سکوت خواستنی، عطری آشنا از هر سو مشام را نوازش میکند! عطری آشنا، از جنس عاشقانه های طلایی، عطری آشنا، از جنس بارانی شدنهای گاه و بیگاه، از بغضهای بیگاهتر، عطری آشنا… از جنس………. پاییز!… آری، اینک پاییز، در انتهای کوچه ی شهریور، آغوش گشوده تا جهان را در کام نابترین لحظه های عاشقانه غرق کند! روزگار داغ از روزهای تیر و عصرهای مرداد، باید به روزهای رنگپریده و شبهای سرد و بی پایان که خیال فردا شدن ندارند، عادت کند! روزهایی که خورشیدش کم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کمی در باره ی رسم بوکَ بارانَ در کُردستان

به نام خالق زیبایی ها سلام بر دوستای عزیزم امیدوارم که حال همه خوب باشه و چرخ روزگار بر وفق مراد بچرخه.! امروز اومدم با یه رسم قدیم کُردی که قدمت تاریخیش برمیگرده به زمان زردشت و اون زمان ها. این رسم که به کُردی بوکَ بارانَ نام داره و ترجمش به فارسی میشه عروس باران یه رسم بوده که در سالی که کم بارانی بوده یا چند سال باران نمیباریده برگزار میشده است!!! الآن متإسفانه دیگه یا از یاد رفته یا شاید در روستاهای کوچیک برگزار میشه که احتمال اونم متإسفانه کمه.!! من خودم فقط یه بار شاهدش بودم که اونم خیلی کوچیک بودم!! و کلا چیزی در
دسته‌ها
شعر و دکلمه

فراق یار!

ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر! تمام آرزوی او رسیدن بهار بود، چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود! چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود، میان واژه واژه اش، غم دلش نهفته بود! ولی کنون شکسته و فسرده حال و خسته است، هزارها ترک که بر غم دلش نشسته است! هوای گریه دارد از غم فراق روی یار، هرآنچه میکند ولی، نمیرسد به نوبهار! ای از تبار آسمان، در این شب خموش و تار، به قلب خشک این کویر، تو مرهمی شو و ببار!
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هوای باران!

آدم، هوای باران که به سرش بزند، فرقی نمیکند کجا باشد مشغول قدم زدن در خیابان، یا غرق در تنهایی خودش! هر کجای دنیا که باشد باید ببارد!… دیشب، هوای من بارانی بود مثل لحظه به لحظه ی تمام این سالها دلتنگت بودم و این بار دلم باران میخواست! میدانی؟ این روزها کمتر برایت میبارم و اگر هم بارانی باشد از هق هق و زار زدن خبری نیست فقط دلتنگی ام را زیر گوش باران زمزمه میکنم!… گوشه ای خلوت در لاک تنهایی ام فرو رفتم و… باران گرفت! حال خوشی بود، من، باران، و خیالت که پروانه ای شده بود و دور سرم میچرخید… چشمهایم را بستم، ناگهان…
دسته‌ها
شعر و دکلمه

بوسه ی عشق

مینویسم باران و صدای پایی بیخبر می آید از ته جاده ی تنهایی ام انگار به گوش… مینویسم مهتاب و دو چشم زیبا خیره ماندهست به من از فراسوی افقهایی دور… میسرایم از عشق و نسیم خنکی بر لبم میریزد طعم یک بوسه ی عشق… اینک این مست منم مست و دیوانه منم میگشایم پر و بال از همین نقطه ی خاکی جهان میروم تا خود ماه تا در آغوش کشم تنی از جنس حریر و تن خسته ی من حس کند دست نوازشگر عشقی زیبا
دسته‌ها
شعر و دکلمه

باران و… عطر یاس

دلم باران و عطر یاس دلم قلبی پر از احساس دلم یک اولین دیدار همینجا، زیر باران، بی حصار چتر میخواهد دلم یک اولین بوسه تپیدنهای دل از شوق حسی تازه و مبهم دلم یک حال آشفته همان حالی که یک دفعه بگویی دوستت دارم دلم از جنس این احوال میخواهد… من و تو، کوچه ای خلوت و بوی خاک باران خورده، عطر خوب نیلوفر بهار آرام و پاورچین نشسته بین دستانت دو تکه آسمان انگار شده مهمان چشمانت… تو میگیری در آغوشم نفس میگیرم از عطر بهار بین دستانت… دلم میخواهد این لحظه میان مامن آغوش گرم تو رها باشم بنوشم از شراب ناب چشمانت و هر لحظه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دلم باران میخواهد

امشب باز هوای دلتنگی به سرم زده، بغض پاهایش را روی گلویم گذاشته و فشار میدهد. باید از دستش رها شوم وگرنه خفه ام میکند… میروم کنار پنجره و به دنبال ماه میگردم تا کمی برایش حرف بزنم، اما او هم انگار با آسمان قهر کرده… باران نم نم خودش را به پنجره میکوبد، چه شب سرد و تاریکی! خیال سحر شدن ندارد! با آن هیبت سیاهش مثل بختک به جان این خانه افتاده… شب بغض و دلتنگی نمیدانم به جرم کدام گناه ناکرده دارند اینگونه قصاصم میکنند… کاش هوای من هم مثل هوای پشت پنجره بارانی شود، تا شاید این بغض که در گلویم گیر کرده رهایم کند،
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تا همیشه شاعر تمام شعرهایم باش!

در میان تمام حرفهایم در امتداد سطر به سطر تمام شعرهایم نامی از تو برایم به یادگار مانده… نامی از مهربانی ات که به من ذوق سرودن میدهد… نام تو تفسیر عشق است که چون مسیحایی به جان مرده ام روحی تازه میبخشد… نام تو آنگاه که صبح نفسهای آغازینش را میکشد، نسیم نوازشگر بامدادیست که با دست مهربانش به نوازش گلها می آید… نام تو باران، نام تو دریا، نام تو معنای زلالترین واژگان هستیست… نامت را میخوانم و با هر بار تکرار نامت شعری ناب از چشمه ی احساسم میجوشد… اصلا تمام شعرهایم حرف به حرف، واژه به واژه، معنای نام توست پس تا همیشه شاعر تمام
دسته‌ها
موبایل

دانلود اپلیکیشن ویکی صدا، و آموزش متنی برنامه

سلام بچهها خوبین؟ اصل حالتون چیجوریاست؟ هوای شهرتون چطوره؟ ما که فعلا بارون درست و درمونی ندیدیم و فکر نکنم که حالا حالاها یه بارون توپ داشته باشیم هرچی به سایت تهران ودر سر میزنیم هیچچی دستگیرمون نمیشه تهران ودرم تهران ودرای قدیم والا!!!!! این تهران ودرای جدید محض رضای خدا هم حاضر نیستن آدم رو خوشحال کنن بچهها من واسه چی اومدم اینجا؟؟ لطفا نتیجه ی بازی، نه نه. نظرسنجی نبود که!!!! پس چی بود؟؟ یادم اومد بچهها؟ قطعا کم و بیش با سایت ویکی صدا آشنایی دارین ویکی صدا یک سایت پخش موزیکه، که میتونین جدیدترین آهنگ هارو ازش دانلود کنین، حساب کاربری ایجاد کنین و کار
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟؟؟

سلام دوستان هم محله ای خوبید.. من ، سعادت نداشتم پست بزنم اینجا زیاد… دومین پستم تقدیم به هم محله ای ها.. شعری زیبا تقدیم به همه ی خوبان.. آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟ پاسی از شب که گذشته س چرا بیداری؟ آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته ای؟ دلت از غصه سیاه است چرا سوخته ای؟ تو که تصویر گر قصه ی فردا بودی.. تو که آبی تر از آن آبی دریا بودی… آدمک رنگ خودت را به کجا باخته ای؟ کاخ امید خودت را تو کجا ساخته ای؟ آخرین بار که بر مزرعه من باریدم، روی دستان تو من شاپرکی را دیدم،
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

عاشقانه های باران(بخش پایانی)

سلام به دوستای خوب هم محله ای. امیدوارم که حالتون عالی باشه. قسمت دوم عاشقانه های باران را به دختری که باران حقیقی قصه من است تقدیم می کنم. دوستی که بعید می دانم بتواند به اینجا بیاید و داستانش را بخواند. همان عزیزی که دلم می خواست بیاید و این قصه را بنویسد, انتقاد کند, تکمیلش کند و یا اگر خوشش نیامد حذفش کند. تقدیمی دوم من به تک تک شما دوستان عزیزم است که قسمت اول این داستان را خواندید و می خواهید ادامه آن را دنبال کنید. این هم ادامه عاشقانه ها. شاید دلیل نفرتم از تو بغضی است که از تو برایم به یادگار مانده
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

عاشقانه های باران

دوستای خوب و نازنینم سلام. امیدوارم در پناه یگانه پروردگار هستی خوب و خوش و سلامت باشید. امروز از عاشقانه های دختری به نام “باران” برات می نویسم. باران هم مثل من و تو قصه ای تکرار نشدنی توی زندگیش داره. امیدوارم باهاش همراه بشی و نظرت رو برای ادامه قصه بهم بگی. ممنون از تو دوست مهربونم. باز هم تنهایی را بهانه می کنم تا… از تو و برای تو بنویسم. شب از نیمه گذشته است و ماه کامل در آسمان خودنمایی می کند. گاهی وقت ها فکر می کنم ماه فقط و فقط می خواهد روشنایی افسون کننده ی خود را به رخ من بکشد. به تک