خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بی نام.

مدت هاست ننوشتم. یعنی نوشتم اما چیزی نبوده که بشه نگهش دارم. این هم نمی دونم چی در میاد. شاید از همون هایی بشه که آخرِ کار با1فشار روی دکمه ی کنسل می فرستمش به هیچستان. راستی کجاست این هیچستان! آدرسش رو می خوام. گاهی دلم سفر به هیچستان رو می خواد. واسه استراحت. واسه مرخصی از تمامِ تمامیت های اطرافم. دلم آگاهی از نشونیِ هیچستان رو می خواد تا تمامِ اسم ها و اثر ها و رد های یادگاری رو برای همیشه بفرستم اونجا و تمام. اِی کاش1روزی بشه! بیخیال. فعلا فقط دلم نوشتن می خواد. با وجود اینکه حسابی گرفتارم. با وجود اینکه1عالمه کار نکرده و درس
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من، غربت، امشب!

ساعت بین8و9داره تاب می خوره. تازه یعنی تقریبا تازه از کلاس زبان رسیدم. ترکید از بس واسه دفعه بعد تکلیف داد. بعد الکلاس چند نفر دور میزش جمع شده بودن داشتن به0هایی که امشب واسشون زده بود نق می زدن. اگر بخوام برسم باید از همین امشب بچسبم به تکلیف ها. حسش نیست. خستهم به خدا. امیر اگر بفهمه این ترم با چی طرفم کلی خوش به حالش میشه. میمیره بشنوه1کسی بالای دستم هست که بهم زور بگه و تکلیف روی دوشم بذاره و سخت بگیره و به ضرب شمشیر ازم بخوادشون. خداییش این معامله رو باهاش نمی کنم مخصوصا امسال که واسه خاطر روان خودم هم شده حس