خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

سفر بایدم!

همآوای خاموشِ تب گشته ام، سرا پای، همرنگِ شب گشته ام.   تبآلوده از درد، پر می شوم، ز شب گریه ای سرد، پر می شوم.   دلم را سبکبال پَر می دَهَم، به دامانِ دیوار سر می نَهَم.   به دل آتشی شعله ور جان گرفت، به یادت شَبَم رنگِ باران گرفت.   چه خاموش می سوزم از یادِ تو، چه بنویسم از دردِ بیدادِ تو.   شبانگاه و آهی جگرسوز و من، شبانگاه و عشقی تب افروز و من.   شبی تا ابد تار و خاموش و سرد، شبی پر ز حسرت، شبی پر ز درد.   دلم در تَبَت بال و پَر می زند، فراغت به
دسته‌ها
شعر و دکلمه

گاهی!

گاهی هوای سینه چه تاریک می شود!، گاهی سکوت تشنه ی فریاد می شود!. گاهی تمامِ قول و قسم های عقل و دل، با دست های خاطره بر باد می شود!. گاهی طنینِ فاجعه بر گوش می رسد!، گاهی مهارِ حادثه آزاد می شود!. گاهی جهان به مقصدِ وارونه می رود!، آوای عدل، آیتِ بیداد می شود!. گاهی زمان ز خونِ سحر سرخ می شود!، گاهی خزان ز فتحِ جهان شاد می شود!. گاهی تمامِ ثانیه ها خیس می شوند!، پژواکِ آه، هم نفسِ یاد می شود!. گاهی شب از حریمِ صبا پرده می درَد!، ویران سرای شام گَه آباد می شود!. گاهی ستاره تیره و خاموش می شود!،