خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطرات یک نابینا | مو‌های چرب

حالا از توی دوش آمده ام بیرون و سرم را کمی با حوله مالش داده ام. طبق رسم خودم در پاییز و زمستان، معمولا مو‌هام را روی بخاری یا زیر سشوار می‌گیرم. این دفعه، نوبت بخاریست. یک موجود فلزی تنها که فقط وظیفه ی گرم کردن دارد. توی کله‌ام ها می‌کند. هرچه گوشش را بیشتر می‌پیچانم، بیشتر ها میکند. هااااا همیشه از اینکه روی مو های در حال ریزشم که کودکان نیز می‌دوستند‌شان دست بکشم و لختی و نرمی و ولو بودن مو هام را حس کنم، لذت می‌برم. وقتی توی مو‌هام شانه می‌کشم و به همان شکلی که باید بشود می‌شود، کیف می‌کنم. اما چه سود که یکی