خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

سفرنامه‌ی یک نابینای تنها به یزد قشم و شیراز در نوروز 97

مقدمه متأسفانه یا شاید هم خوشبختانه، در سفر دلچسبی که عید تجربه کردم، وسیله‌ای برای نوشتن در اختیار نداشتم، یا اگر هم داشتم، برای ثبت خاطراتم از آن استفاده نکردم. این سفرنامه، از چهارده فروردین، یعنی یکی دو روز پس از پایان سفرم شروع شد به نگاشته شدن، و طبیعیست که با توجه به حافظه‌ی ماهیوار من، بسیاری از جزئیات را فراموش کرده باشم، توالی بسیاری از اتفاقات را از یاد برده باشم، و اسامی و وقایع حتی مهم نیز از ذهنم فرار کرده باشند. در این نوشته، باید اسامی واقعی به اسامی غیر واقعی تغییر داده شده باشند، تا اشتباه‌های احتمالیم، موجب ایجاد سوء تفاهم برای هیچ شخصی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اه. چرا دوباره تابستون داره میره؟

سرماخوردگی و در مجموع بیماری، میتونه بیشترین تأثیر منفی رو روی مود من بذاره. الان سرماخورده‌ام. یک هفته میشه که این شکلیم و اصلا راضی نیستم. خواستم یه یادداشت باحال بنویسم ولی سرماخوردگی، مسیر یادداشتمو اینطوری تغییر داد: اگرچه توی دنیای فیزیکی خیلی آدم بگو بخند و شادی هستم، ولی برعکس، توی دنیای مجازی، کمتر این شلکیم. تلفنی هم فقط با کسایی می‌جوشم که حال کنم. کسایی که چند نفری بیشتر نیستند. مجرد بودن اگرچه که معایبی داره، ولی مزایای خیلی خوبی هم باهاشه که به مجرد موندنم می‌ارزه. نمیخوام الان بحث راه بندازم. فقط میخوام از خودم بنویسم. همین. کاری ندارم کودوم فلسفه برای چه کسی جواب میده
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت هفده اسفند 95

هر روز که به این سایت سر می زنیم، انتظار اطلاعات جدیدی رو داریم. گاهیامون فقط آموزش میخوایم. گاهی فقط دل نوشته. یه عده ی خیلی کمی می گردیم ببینیم کودوم پست حس حاشیه سازیش ملسه. یه عده می گردیم به دنبال اخبار عمومی. یه عده تیتر اخبارو میخونیم ببینیم کجا شام میدن. یه عده دنبال پادکستیم. کلا هر کودوممون به یه عشق و امید و علاقه ای اینجا میاییم. اینکه شکی توش نیست. اما با خودم فکر کردم دیدم آموزش بریل که اینجا هست. آموزش جهتیابی هست. آموزش کامپیوتر هست. آموزش مبایل هست. آموزش موسیقی هست. تجربه هست. خاطره هست. کتاب هست. کلا همون حرف های تکراری دیروز.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ماشین کوکی نباشیم

چقدر دوست داشتن بی منت خوبه وقتی یکی رو نه از سر وظیفه بلکه از سر ذوق دوست دارم، یعنی ی هدف توی زندگی دارم. واسش وقت میذارم، بهش گوش میدم، خرجش می کنم، با هم تعامل داریم و ی حس دو طرفه ی خوب! حالا اونی که دوستش دارم میتونه ی آدم باشه، ی حیوان اهلی باشه یا حتی ی پرنده. همین که می دونم ی چیزی توی زندگی هست که دل من بهش خوش هست و شاید دل اونم به من خوش باشه، ی حس مفید بودن بهم دست میده. که این همه کار و کار و کار، این همه زحمت برای پیشرفت و پول درآوردن، الکی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نترس بابا اینا نمیدونند که شما دو‌تا فقط میخواید بازی کنید!

هی پاتو میکوبی به عمو. کلا میکوبی به تمام وجود عمو. یعنی از کله ی عمو تا پا های عمو کلا همگی همه ی اعضای بدن عمو دیگه با کف لطیف و در عین حال، سفت پاشنه ی پاهات آشنا شدند. هر ضربه ای که فرود میاری، کلی ذوق میکنی، به خیال اینکه عمو و اطرافیان عمو هم از ذوقت و از ضربهت ذوق کنند. اوخ. چرا اینا این شکلی نگات میکنند؟ نترس. اینا نمیدونند که تو فقط میخوای بازی کنی، هی فکر میکنند میخوای عمو رو بزنی. وقتی پاهاتو مث دو تا تار عنکبوت ضخیم، حلقه میکنی دور کمر عمو و خودتو میکشی بالا، نگو قصد گلوی عمو