خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد بچگی های من و شما: بخش دوم

بچه ها؟ یه سوال دارم. آیا من باید به کامنت های به اون قشنگی که شما توی بخش اول این مجموعه گذاشته بودید پاسخ می دادم و سلسله ی قشنگ خاطرات شما رو با حرف های بی ربطم خراب می کردم؟ هی باید می نوشتم. مرسی؟ قشنگ بود؟ ایول؟ آفرین؟ منم همینطور؟ ممنون از حضورت؟ چه جالب؟ نه بچه ها. من ترجیح میدم پست های این شکلی، کامنت هاش دست نخورده و بدون جواب باقی بمونند تا قشنگی خودشون رو حفظ کنند. خب من یه سری خاطره نوشتم، شمام نوشتید. دیگه چی باید جواب هم بنویسیم؟ پس با این دید که جواب ندادنم از روی بی احترامی نیست و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد بچگی های من و شما: بخش اول

به یاد بچگیم که وقتی توی سه چهار سالگی حوصله ام از همبازی نداشتن و بیکاری سر می رفت، مادرم منو می فرستاد دنبال قوطیه بگیرو بشین. قوطی ای که در واقع وجود خارجی نداشت و اگه هم داشت، هیچ کاریش نمی شد بکنی مگر اینکه بگیریش و بشینی یه گوشه. من که این مفهوم رو هنوز نمی فهمیدم و قدرت تحلیلم زیاد نبود، فکر می کردم قوطی بگیرو بشین، یه قوطی فلزی مثل جاسیگاری کُوِیتی بابامه، با این تفاوت که میتونه آهنگ بزنه، منو توی آسمون ها پرواز بده، باهام هم صحبت بشه، دوچرخه ام رو درست کنه، و کلی حال بده. هرچی هم خونه ی همسایه ها