شادترین سلامها به شما یاران محله نابینایان! امید که وجودتون همواره در شادی و آرامشی عمیق شناور باشه! یک پرسش بیمقدمه: آیا ما قادریم جهانرو تغییر بدیم؟ بدون اینکه خودمون متوجه باشیم بارها و بارها این سوال از ذهنمون گذشته و هر بار در هر مرحله از زندگی، شاید جوابی متفاوت براش داشتیم. اما واقعیت چیه؟ آیا تغییر جهان به دست ما امکانپذیره؟ اگر جواب مثبت باشه جهانی که هر یک از ما در آرزوی ساختنش هستیم چه جوریه؟ اگر قادر به تغییر جهان باشیم، چه دنیایی خواهیم ساخت؟ به تعداد مردمی که روی زمین در تکاپوی رسیدن به زندگی بهتر در دنیایی بهتر هستن جواب
Tag: بیمارستان
شلام شلام شلااااٱاااام،ای بابا گفتم شلاااام،اینکه کمه که واسه سه ماه غیبتم خخخ،پس شلالالالالالااااٱااااٱااااٱاااااٱاااالالالاااام،ی،که،خوبید بچهها، دلم واشتون یه عالمه تنگ لفته بود که،هوم هوم هوم،ولی خداییش همش یادتون بودم و همش دعا دعا میکردم که ای کاش زودتر بشه که من برگردم پیش دوستای عزیز و هم محله ای های مهربونم، بچهها من میخوام واستون به صورت خلاصه خلاصه یعنی کلا خلاااٱاااصه بگم که تو این مدت چه اتفاقاتی واسم افتاد…. اوهوم،اوهوم،اوهوم،میریم که بریم،خخخخخ اواخر تیرماه بود که مامانیم حالش یکمی بد شد،از مریضیش که خودتون میدونید کههه،بعد تو اواسط مردادماه بود که تصمیم گرفتیم که بریم مشهد،البته کل خانواده با هم که هم زیارت و تفریح بشه،هم مامان
آره دیگه بعضی وقتها آدم بد جور زایع می شود بد جور. کلی برنامه ریزی می کند که مثلا فلان کار را بکند بعدش می بیند هیچی به هیچی. آره بعضی وقتها آدم می خواهد بترکد اما یک جوری از افکارش رهایی پیدا کند. حالا که دارم این خطوط را برایتان می نویسم مثل زود پزی هستم که دارد منفجر می شود ولی کسی نیست به دادش برسد. در آخرین کامنتی که در پست قبلی گذاشتم گفتم یک کنفرانس دارم خیلی باحاله. چنتا بچه ها از جمله ثنا و مسعود گفتند که اگر بشود ضبطش بکنید خوب می شود. من هم تصمیمی گرفتم که ضبطش کنم. رویش خیلی کار