خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خدایا! سردمه!

شب… سکوت… سیاهی… مثل بختک افتاده به جونم. یه بغض نشکن توی گلومه که راه نفسام رو بسته، هر نفس هوای این اتاق واسم مثل سم شده، با وارد شدنشون به ریه هام، به مرگ نزدیکتر میشم. مرگ!!! چه واژه ی نزدیکی!!! پنجره ی اتاقمو باز میکنم و… نه! هوای دنیا مسموم شده، نه فقط اتاق من!!! توی هوای نمیدونم چند درجه بالای صفر، از شدت سرما دارم به خودم میلرزم!!! صدای تق تق دندونامو میشنوم! دنیای مسموم! دنیای سیاه! دنیای سرد! دنیای… بیرحم! یه گوشه میشینم و قلمم توی دستامه! خدایا! من امشب باید بنویسم! از حال مسمومم!!! از سنگدلی دنیایی که هر نفس داره به مرگ، همون
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هوای باران!

آدم، هوای باران که به سرش بزند، فرقی نمیکند کجا باشد مشغول قدم زدن در خیابان، یا غرق در تنهایی خودش! هر کجای دنیا که باشد باید ببارد!… دیشب، هوای من بارانی بود مثل لحظه به لحظه ی تمام این سالها دلتنگت بودم و این بار دلم باران میخواست! میدانی؟ این روزها کمتر برایت میبارم و اگر هم بارانی باشد از هق هق و زار زدن خبری نیست فقط دلتنگی ام را زیر گوش باران زمزمه میکنم!… گوشه ای خلوت در لاک تنهایی ام فرو رفتم و… باران گرفت! حال خوشی بود، من، باران، و خیالت که پروانه ای شده بود و دور سرم میچرخید… چشمهایم را بستم، ناگهان…
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

شگفتیهای رستوران تاریک با گارسون های نابینا!!

اگر داخل این رستوران شوید و پس از شکاندن حداقل یک لیوان بتوانید میزتان را پیدا کنید، شانس آورده اید؛ آن وقت است که معنای ثانوی جمله «متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات می تواند شما را به مسیر درست راهنمایی می کند» برایتان تداعی می شود! من هم پس از شکاندن یک لیوان در رستوران دان لو نوآر توانستم آن مقدار نانی که می خواستم را پیدا کنم. فقط امیدوار بودم که نان را به سس داخل بشقاب خودم بزنم، نه بشقاب غذای دوستم! بله این اتفاق فقط و فقط در رستوران دان لو نوآر رخ می دهد. دان لو نوآر در زبان فرانسوی معنای «در تاریکی» یا