خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

جمعه های تکراری!

در این خانه به دنبال چه میگردی؟ اینجا سالها پیش یک نفر را کشته اند! یک قربانی که حالا فقط نفس میکشد و روزها و هفته هایش را بی هدف میگذراند… جمعه های تکراری، شنبه های بی حوصلگی! اینجا به دنبال چه آمده ای؟ زمستان سالهاست در این خانه لنگر انداخته… سرد، با آن شبهای طولانی و سوزناک که خیال سحر شدن ندارند… دیگر نه اثری از حرف های عاشقانه هست، نه نوازشهای دستی گرم… تنها صدا صدای زوزه ی باد است که با سلاح سردش هر روز به دنبال قربانی میآید و هر روز همان آدم سالها پیش قربانی شده را از نو قربانی میکند، و فردا و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مدرسه رو به مدت ییه هفته گذاشتم کنار میخواید بدونید واسه چی؟

با سلاااام و به درود خخخ حالتون چه طوره من که خوبم شمارو نمیدونم لازمم نیست که بدونم خخخخخخخخخخخ هیچ چیز اون اول پست یاد یکی از مجریای فارسی که تو خارج از کشور برنامه اجرا میکنه افتادم که تعریف میکرد که ما بچگی اومدیم اینجا انشا الله خدا برا همه  قسمت بکن اونجا رو خخخ مخصوصً آقا مدیر  بله میگفت ما در اوایل جوانی اومدیم برنامه اجرا کنیم هر روز در اول برنامه  میگفتیم که با سلام و به دود  و نمیدونستیم که این اشتباه تا بیست سال دیگه که یه آقای مسنی رو دیدم اون گفت این کار شما اشتباه خخخخخخخخخخخخخ حالا از گوشه کنار و غیبتهای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوست عزیز من پلیسم

دوست عزیز من پلیسم وقتی من ماشین پلیس را با تاکسی اشتباه گرفتم آن روز جمعه بود و بنده خسته و کلافه از یک هفته کار مداوم و در عین حال کم درآمد، تصمیم گرفتم یک امروز را تخت بخوابم تا انتقام این یک هفته را که مانند یک بیل مکانیکی کار کرده بودم   بگیرم و هم اندکی تجدید قوا کنم.   شب قبل به خانمم سپردم که قرار است این صبح جمعه ای قید تدریس خصوصی و شرکت در چنتا مراسم را که من مجری برنامه هایشان را  بر عهده داشتم بزنم و با کمال آسایش استراحت کنم. ایشان که نگران دخل و خرج ما هستند به عنوان مدیر