خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه مشت پراکنده گویی

سلام به تک تک اهالی محله اعم از: چراغ روشنا، چراغ خاموشا و به کل رهگذر و غیر رهگذر که میان و پستمو میخونن. خیلی وقت بود حس و حال نوشتن نداشتم حقیقتشو بخوایید و همینجور که از اسم پست هم پیداست هنوزم حس و حال نوشتن نیست و اینا فقط یه مشت حرف هستن که نمیشه جدیشون گرفت از حال خودتون برام بگید اگه از حال منم میپرسید، ای میشه گفت بدک نیستم این روزا فقط کتاب گویا میکنم و ویرایش و خیلیا رو هم با خودم درگیر کردم خخخخ بعضی وقتا هم میشینم به خوندن کتب غیر حقوقی ولی واقعا بعضی وقتا نمیدونم برای وقتی که بخاطر
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هیچوقت منو تنها نذار

  چند ساعتی بود که دنبالش میگشتم. ای کاش اصلا به حرفش گوش نمیدادم. دیگه خسته شده بودم. نزدیک به سه ساعت بود که کل خونه زیر و رو کرده بودم. اه اه خسته شدم. رفتم یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه سرم رو گذاشتم رو زانوهام و شروع کردم به هِق هِق .  به ثانیه نکشید که یه دست رو شونه هام قرار گرفت به آرومی سرم رو بلند کردم و دیدم امید کوچولوم رو به روم ایستاده. وقتی دید دارم گریه میکنم با ناراحتی گفت :چرا داری گریه میکنی مریمی؟؟ بلندتر زدم زیر گریه و گفتم چقدر بهت گفتم من نمیتونم دنبالت بگردم و پیدات کنم. با
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت هفده اسفند 95

هر روز که به این سایت سر می زنیم، انتظار اطلاعات جدیدی رو داریم. گاهیامون فقط آموزش میخوایم. گاهی فقط دل نوشته. یه عده ی خیلی کمی می گردیم ببینیم کودوم پست حس حاشیه سازیش ملسه. یه عده می گردیم به دنبال اخبار عمومی. یه عده تیتر اخبارو میخونیم ببینیم کجا شام میدن. یه عده دنبال پادکستیم. کلا هر کودوممون به یه عشق و امید و علاقه ای اینجا میاییم. اینکه شکی توش نیست. اما با خودم فکر کردم دیدم آموزش بریل که اینجا هست. آموزش جهتیابی هست. آموزش کامپیوتر هست. آموزش مبایل هست. آموزش موسیقی هست. تجربه هست. خاطره هست. کتاب هست. کلا همون حرف های تکراری دیروز.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شایدم فعلا همین کانال خوبه. همین شبکه. آنتن رو تکون نده. دستش نزن. همینجا خوبه

سلام خوبید بچه ها؟ چه خبرا؟ این روزا کارام خیلی زیاد شده. حجم کاریم اونقدر زیاده که هفت صبح بیدارم میرم سر کار و دوازده یا یک نصفه شب به زحمت بر می گردم خونه تا شش ساعت بعد. خواب یا بیدار. گشنه یا سیر. خسته یا پر انرژی. دوباره راه بیفتم به سمت محل کارم. خوشحالم. خدا رو شکر می کنم که کار دارم. شاغلم. سر کار میرم. خسته میشم و آرزوی روز های خالی از کار می کنم. خوشحالم که وقت ندارم. خدایا شکرت که وقت برای سر خاروندن ندارم. خیلی ها بیکارند. بینا یا نابینا. فرقی نداره. شاید خیلی از شما که این پست رو میخونید
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چراغی که روشن شد

سلاااااااام یاران حالتون چطوره خوبین؟ چه خبر احوال! من عالی عالی عالی عالی عالیم یعنی بهتر از این نمیشم. خب عرزم به خدمت حضور مبارک همه ی خوشتیپها اصلا غرض از این پست چیه؟ چرا من این پست رو گذاشتم؟ الان میگم خب صبر کنین! ِ! آقایان و خانمها! ladies and gentlemen! امروز میخوام با اولین پستم چراغ خودم رو تو محله روشن کنم! چراغی که خیلی وقته هست ولی خاموشه. خب من امید هستم عاشق موسیقی زبان و درس و آشپزی تو ورزشها هم شنا رو دوست دارم. با کُشتی خیلی حال میکنم و همیشه نگاه میکنم. پسر پلیسی یا استقلالی قرقی نداره. ولی من یه چیز میخوام
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چرت‌نوشت یازده آبان

خب. حالا من موندمو یه سایت تک مدیره مثل قدیما. حس می کنم که حس نمی کنم. بازم میخوام از اون دست نوشته های چرت بگذارم. ازونا که خودمم نمی فهمم و انتظاری هم ندارم خواننده هام بفهمند. ازونا که همه میومدید توی کامنتاش می نوشتید. قشنگ بود، زشت بود، ولی ما که نفهمیدیم چی می خواستی بگی مجتبی! ازونا که گاهی کامنتاش صفر می شد! راستیاتش از زمانی که بچه بودم تا حالا شکارم کرده. بد شکارچی ای هست. بد یعنی اینکه توی کارش خوب وارده. هیچ وقت نتونستم از دامش بیرون بپرم. بدبختیمم اینه با اینکه میدونم از همه ی زندگیم منو عقب انداخته، با اینکه آگاهم
دسته‌ها
روانشناسی

زندگی من و شمای نابینا توی چی خلاصه میشه؟

بله. معلومه که تفریحات زیادی وجود داره. شایدم وجود نداره. به هر حال، مهم این نیست که چه کار هایی میشه کرد مهم اینه من و شما الان داریم چه کار هایی واسه وقت گذرانی و رسوندن روز به شب انجام میدیم. خوب. من برنامه ی کاری خودمو میگم. شما هم اگه خواستید، بی ریا و بدون دروغگویی، بدون اینکه ادای آدم های خیلی بدبخت یا ادای آدم های خیلی خوشبخت رو در بیارید، راست و درست توی کامنت ها برنامه ی روزانه ی خودتون رو بنویسید و مث من که یک سری راه حل واسه بهتر شدن برنامه ی روزانه ی خودم پیشنهاد میدم شما هم واسه اینکه
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دلم خواست حرف بزنم، این بود که…

سلام به همگی. از بس پست نزدم مدلش یادم رفته. بیخیال هر آشی شد فرستادم بیاد دیگه. خوب چه جوریایید بچه ها؟ کاش20باشید! راستش، نمی دونم از کجا شروع کنم. شاید خیلی قابل نباشه اینجا بگم ولی…دلم خواست با یکی در موردش حرف بزنم و جایی بهتر از اینجا و نفر بهتر از شما ها نشناختم. اینجا یکی از جا هاییه که من خیلی لحظه ها توش داشتم و خیلی عزیز توش دارم و خیلی حرف ها رو می تونم توش بزنم و… بگذریم باز من گیر دادم به جاده خاکی. راستش امروز اومدم قصه بگم. قصه که نه، ماجرایی از ماجرا های خودم رو بگم. می دونم که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دانلود زدگی

آن روز ها که برای اولین بار بود به فکر داشتن یک وبلاگ بودم، حتی یک سایت نابینایی فارسی زبانی که دسترس پذیر و ویژه نابینایان باشد نبود. آن روز ها، حدودا چهار سال پیش، هدفم از داشتن یک وبلاگ، فقط داشتن یک وبلاگ بود. خوب یادم هست اگر چیزی بلد بودم برای اشتراک با بچه هایی که در جامعه ی مجازی نبودند و حتی از وبم بازدید نمی‌کردند می گذاشتم به این امید که روزی کسی پیدا بشود و از مطالبم استفاده کند. بعد ها، قضیه، حالت جدیتری پیدا کرد. وبلاگم بازدید های زیادی پیدا کرد و نهایتا آنقدر بزرگ شد که سایت شد، محله شد. حالا این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

18 اسفند. کاملا پاستوریزه.

خودت میدونی فقط شاید بقیه ندونند. چند ماهی نه. چند سالی میشه همو میشناسیم. شاید بگم دو سه سال. چه حالی میده حال کردن با آدم باحالی مث تو. کاش وبم مث قدیم ی وب کوچکولو بود تا میشد توش هر کاری میخواستیم میکردیم! کاش بازدید‌کننده های روزش دو نفر بود. خودم و خودت. حالا که فعلا نه میشه کاری کرد و نه میشه درست نوشت. حالا که فعلا من موندم و ی دنیا سرگردونی از اینکه چطور حرفهامو، کارامو، حس‌مو به کلماتی کاملا پاستوریزه تبدیل کنم! طوری نیست. حالا که صحبت کردن از لحظات خاص و خصوصی منو تو اینجا محدود شده، حالا که چهارتا مریض روانی داریم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هرکی خوابه، قسطش آبه

راستش نمیدونم از کجا شروع کنم. هنوز جواب کامنتای پست قبلیمو ندادم دارم این یکی رو مینویسم. انگاری که این کرم نوشتن توی من جدیدا به جنبو جوش افتاده باشه. به هر حال که امروز طبق همون عادت بد همیشگی هرچی تلاش کردم صبح زود، بختک یا ارباب سرزمین خواب از روم پاشه نشد که نشد. هیچی دیگه، مث منگل ها ساعت نهو ده بود که زدم به قلب بیداری اما چه فایده! چه فایده که با موهایی چربالو و ژولیده‌تر از همیشه و چشمهایی پف کرده تر از پفک و لب هایی به باد کردگی ی بالش رفتم نونوایی سنگکی نون داغ خریدم ولی دادا حلیمی تمام آش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کسانی که متمایلید یادداشت امروز مدیر را بخوانید. حمله به محله و احتمال خصوصی شدنش

درود به همه هم محلی های گل گلاب. گفتم ما زیادی پشت صحنه ایم. ی کمی هم بیاییم جلوی صحنه. متأسفانه یک سری حمله های شدیدی به سایت ما شروع شده و از طرف بچه های ایرانی هم نیست. یعنی تقریبا حتی فهمیدم که از طرف چه گروهی هستش. یک سری گروه هکری و مافیایی معمولا توی دنیا هستند که سایت های جهان سومی یا سایت ها و سرور های ضعیفتر یا خارجکی رو هدف حمله قرار میدند تا بعد از هک کردنشون، این مافیا بتونند از منابع کامپیوتر مرکزی اون سایت بیچاره واسه خودشون استفاده بکنند. میدونید که هر چقدر امنیت یک سایتی پایینتر باشه، حملات نتیجه‌بخش به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از امشب و دیشب من نابینای دود زده چه خبر؟

سلام دوستان باحال ناک محله گوشکن! یک مجموعه آموزشی ایست که چند روز است دارم برای دوستان ویژه تهیه میکنم که هر دفعه یک جای کار, لنگ میشود به طوری که امروز نزدیک به یک ساعت مثل وروره جادو فک زدم و بعد فهمیدم یک کلمه اش هم ضبط نشده است و ای کاش هی خیلی ظرفیت داشته باشم که نزنم زیر همه چیز و ای کاش به ضبط این سری آموزش که باید از اول ضبطش کنم, ترغیب بشوم که مطمئنا با حمایتهایی که شما کرده اید به کارم ادامه میدهم و انصاف نیست جواب محبتهای شما را نداد. از اینها که بگذریم, یک کمی هم خبرهای خوش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 11 فروردین 91

لامسب حال کردم با این سامانه قوی و زیرساخت باحالشون! با اینکه سایت رپیدپارس امروز در دسترس نیست, ولی فایل هایی که من از یک سال پیش تا حالا توی حساب کاربریم داشتم راحت همین حالا هم قابل دانلود هستند و لینکهای محله که خیال کردم حالا همهشون شکسته میشند سالم موندند. مطمئنا خود مدیر چنین سایت بزرگ و پر مخاطبی به شدت درگیر اصلاح مشکل و بالا آوردن سایت هستش ولی میخواستم بگم ببینید آدم اگر کاردان باشه مثل مدیران رپیدپارس باید عمل کنه طوری که یک مشکل کوچیک همه چی رو زیر سوال نبره. حالا این سرویس میزبانی نگاه روشن پارس را هم ببینید … هیچی. بیخیال.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

توی دوست داشتنی, منِ چی!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 26 بهمن

میرم توی سایتی به اسم آی آر جاز دات تی کی و میبینم خیلی از امکاناتی که از کوچیکیم دوس داشتم واسه نابینا ها بسازم و طراحی کنم اونجا هست. آخه ناسلامتی منم قبلا رشتهم کامپیوتر بوده پس طبیعیه که همچین خیال هایی تو سرم داشتم. حالا سایت محمود هژبری, یکی از معدود دانشجو های نابینایی که توی بخش فنآوری اطلاعات فعال شده خیلی از آرزو هایی که خودم میخواستم محققشون کنم را براورده کرده. روزی که به علت بی پولی و بی امکاناتی و عدم همکاری کادر آموزشی دانشگاه شهرکرد تصمیم به انصراف گرفتم روز مرگ داشته هام شد. آره. آدم میتونه خودش هم کتاب های جانبی مطالعه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نمیدونم مجتبی دلش میخواد خیلی بیشتر از اینا باهاتون حرف بزنه

نمیدونم. یه جورایی خیلی خسته میشم گاهی وقتا از این زمونه. یکی توی این دولت نیست که به فکر یه جمعیت حد اقلی ای مثل ما نقص عضوی ها باشه. البته اینی که میخوام واسهتون بگم مربوط به حد اقل حد اقل هم نمیشه. نقص عضوی ها توی کشور یه هفت هشت میلیونی میشند. اگه بیشتر نشند. تا قبلا که نمیدونم چه قدر قبلا تر میشه فقط همینا میدونم که تا قبل از ترم پنج دانشگاهم, اتوبوس هایی بودند مهربان با برچسب خط 94 که از خیابان هزار جریب یعنی از روبروی درب شرقی دانشگاه اصفهان راه می افتادند و به سمت ترمینال زاینده رود و از توی اتوبان
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کمی خصوصی: در گوشی: پچ پچ مجتبی با شما

لا به لای تمام اشک ها و لبخند ها, جدی ها و شوخی ها, دروغ ها و راست ها, سیلی ها و نوازش ها, پرت کردن ها و در آغوش کشیدن ها, عشق ها و دوست داشتن ها پدیده مخوفی است که حس جدایی را با خود یدک میکشد. حرفی نگفته, کاری نکرده, دروغی گفته, اشتباهی سر زده, همه و همه و هزار مورد ریز و درشت دیگر هست که به پدیده جدایی آور در تمام رابطه ها هویتی پایدار و نابود گرانه می بخشد. این موضوع را از دیدی کاملا کلی مینگرم و به این نتایج میرسم. حتی رابطه های خیلی نزدیک پدر و فرزندی, زن و شوهری,
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیشتر از این هم میشه؟ بازدید دیروز 1004؟

به حق حرفای نشنیده و چیزای ندیده و اتفاقهای نیفتاده! امروز الان ساعت 5 و 36 دقیقه صبح دوشنبه 23 مرداد 91 خورشیدی من روی صندلی پشت میز کامپیوترم نشستم و در تعجب از این که چطور ممکنه!؟ امروز که نه. دیروز بازدید ما از مرز 900 که نه. از مرز 1000 هم گذشت و ی نگاهی که به آمار واقعی و نه آزمایشی بیندازین متوجه میشین که محلمون دیروز 1004 بازدید داشته. البته حالا فکر نکنید هی خودم میام تو محله و میرم بیرون و دوباره و سه باره و چهار باره همین کارو تکرار میکنم که بازدید زیاد بشه ها! اون جوری ارزشی نداره! من دیروز کلا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت سوم دیماه 90