خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت امروز

اوایل عید چند روزی بود بیخودی یه چی سر معده ام گیر می کرد. درد زیادی نداشت ولی اذیت می کرد. دقیقا بخش دیافراگ. هرچی حتی آب یا چایی یا هوا هم که فورو می دادم پایین، یه لحظه گیر می کرد سر معده ام و بعد رد می شد. خیلی نگران شدم. سرطان معده؟ زخم معده؟ بیماری های گوارشی؟ چی؟ یعنی چی میتونه باشه؟ شاید پرخوری؟ یعنی چی آیا؟ دوستام که فهمیدند اینطور شدم، اصرار کردند که ببرندم دکتر و زدیم بیرون که مثلا دکتر بریم. خخخ! بیرون زدن ما همان و گشت زدن های بی هدف و باری به هر جهتمان هم همان! هیچی دیگه. هرجا بگی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اولین پست من خاطره ای از تغییر قیافه دادنم

سلام ،من از نوجوانی علاقه داشتم که سروصورتی تمیز و مرتب و منظم داشته باشم. قبل از عید بدلایل عاطفی احساسی و تعصبی، نیاز بود که ریشم را نگه دارم. فقط گاه گاهی کوتاهش میکردم. منی که همیشه با صورت اصلاح شده و سه تیغ طاهر و حاضر میشدم، حالا نیاز بود چهل شبانه روز ریش داشته باشم، البته در گذشته چند باری تغییر قیافه داده بودم. مثلا چندبار در دوران تجرد و قبل از کارمند شدنم انواع ریشها رو تجربه کردم. یکبار ریش داریوشی،  بار دیگر ریش ستاری ، و بار دیگر مدل ریشم را مازیاری انتخاب کردم. البته خوشبختانه هر سه مدل به قیافه ام میاومد و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پای آشی من

کوریست و هزار درد سر! مثلا امروز بعد از کلی فیس پوک گردی گفتم برای خودم گامی در کوچه بنهم و کیفی بکنم و از حال خودم حالی بپرسم و به حال خودم حالی بدهم. گام نهادن من در کوچه همان و غرق شدن در فکر و خیال هم همان. در افکاری نزدیک به آینده ای نزدیک قوته ور بودم و از کاه کوه میساختم. در فکر یک عدد کاغذ سرنوشت ساز بودم, یک هزار تومانی که از من باشد و بتواند با خلاقیت و ابتکار و دانش و مقداری هم شانس جهشی ژنتیکی پیدا کند و به مانند سلول های سرطانی از این به بعد خصلت تکثیر شدن