خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطراتی از جنس شب! بخش اول

سلامی به گرمی آفتاب به شما دوستان عزیز هم محله ای!. این دومین پست من در محله صمیمی و با صفای گوش کن است. در جواب سؤالی که در این لحظه از ذهنم گذشت: چرا زیاد در محله فعال نیستم و پست منتشر نمیکنم؟ باید بگویم: نوشتن, قریحه میخواهد و ذوق و میتوان گفت: من زیاد دختر با ذوقی نیستم. و اما این نوشته, عبارت است از خاطرات و تجربیات من در زندگی به عنوان یک دختر نابینای مطلق مادر زاد و بزرگ شده در یک شهر کوچک. دوستان؟ اگر به خاطر داشته باشید در تاریخ یک شنبه 11 مهر ماه سال 1395 جناب امیر سرمدی از هم محله
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطرات یک نابینا | مو‌های چرب

حالا از توی دوش آمده ام بیرون و سرم را کمی با حوله مالش داده ام. طبق رسم خودم در پاییز و زمستان، معمولا مو‌هام را روی بخاری یا زیر سشوار می‌گیرم. این دفعه، نوبت بخاریست. یک موجود فلزی تنها که فقط وظیفه ی گرم کردن دارد. توی کله‌ام ها می‌کند. هرچه گوشش را بیشتر می‌پیچانم، بیشتر ها میکند. هااااا همیشه از اینکه روی مو های در حال ریزشم که کودکان نیز می‌دوستند‌شان دست بکشم و لختی و نرمی و ولو بودن مو هام را حس کنم، لذت می‌برم. وقتی توی مو‌هام شانه می‌کشم و به همان شکلی که باید بشود می‌شود، کیف می‌کنم. اما چه سود که یکی