خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هدیه ی شیرین فصل دوم

سلام بر همه ی دوستای عزیزم! امیدوارم همه گی شاد و سر حال باشید! راستش زود زود میام تا وقت امتحانات پرونده ی این بسته بشه تا از نق های …. در امان باشم.! هرچند امروز اینجا ها پیداش نشده ولی میدونم به زودی میاد و به همه گیر میده. ! بریم سراغ ادامه!! روز ها از پشت سر هم میگذرن من دیاکُ و بهروز بیشتر با هم صمیمی میشیم! البته این میان خانواده ها هم بیکار ننشستن!!! روز اول که از دانشگاه برگشتم یاسین داداش بزرگم اومد نشست کنارم و از دانشگاه پرسید منم همه چیز رو براش تعریف کردم! یاسین بیست و پنج سالشه و پنج سال
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کودتای نافرجام دوغ و پارچ و قیف

حالم خوبه و دست هام بوی سرشیر میده. چقدر حالم خوبه! راستیاتش من خیلی وقتی می شد سرشیر نخورده بودم و یک عدد سوپری لبنیاتی مشتی ممدلی، هم بوق داره هم صندلی، کنار محل کارم پیدا کردم که سرشیر خونگی هم می فروشه. دیشب ربع کیلو خریدم بردم خونه و امروز صبح، نصفشو با عسل و مربا، زدم به بدن! آخ که چه حالی داد. پیشنهاد می کنم شما هم حتما بخرید ببینید تا حالا که سرشیر نخریدید چقدر ضرر کردید؟ لامسب مزه ی سرشیر با خامه هزار بار متفاوت هستش و چقدر من این سرشیر جونم رو از خامه های مزخرف بیشتر می دوستمش! البته دوغ هم از
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دلم خواست حرف بزنم، این بود که…

سلام به همگی. از بس پست نزدم مدلش یادم رفته. بیخیال هر آشی شد فرستادم بیاد دیگه. خوب چه جوریایید بچه ها؟ کاش20باشید! راستش، نمی دونم از کجا شروع کنم. شاید خیلی قابل نباشه اینجا بگم ولی…دلم خواست با یکی در موردش حرف بزنم و جایی بهتر از اینجا و نفر بهتر از شما ها نشناختم. اینجا یکی از جا هاییه که من خیلی لحظه ها توش داشتم و خیلی عزیز توش دارم و خیلی حرف ها رو می تونم توش بزنم و… بگذریم باز من گیر دادم به جاده خاکی. راستش امروز اومدم قصه بگم. قصه که نه، ماجرایی از ماجرا های خودم رو بگم. می دونم که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و شما و تهران و گوشکن و سفر

درود به همگی! عده ی کمی که خیلی خوشحال شده بودید گوشکن تعطیل شده، به خوشحالی‌تون ادامه بدید که میگند خنده و شادی بر هر درد بی‌درمان دواست و خوب شما که از تعطیلی ی سایت خوب خوشحالید حتما ی درد بی‌درمونی دارید. مطمئنم با شادی کردن برای تعطیلی سایت، این درد بی‌درمان شما هم خوب میشه. قول میدم. ستاد حمایت از بیماری های مجازی خاص… خخخ و اما شمایی که جزو گروه اکثریت هستید که چراغ روشن یا چراغ خاموش، منتظر برگشتن سایت بودید، باید بگم شما هم میتونستید فرض کنید گوشکن واسه همیشه، تعطیل شده. اینطوری، وقتی برگشت، سورپریز میشدید. نه مگه؟ احساس می‌کنم هرچی اینجا بیشتر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خدایا این خوشی را از من در خانه ی ریاضیات نگیر!

سلام. بگذارید با اینکه یک روز از ماجرا میگذرد ولی کمی از خوشحالی های دیروزم بنویسم: من یک نابینا هستم، یعنی کسی هستم که نمیتوانم از زیبایی های دنیا لذت ببرم ولی میتوانم از لذتهای غیر دیداری که وجود دارد بهترین بهره ها را ببرم. اصلا خیلی کار بی هوده ای است اگر بخواهم سر کارهایی که نمیتوانم بکنم و سر چیزهایی که نمیتوانم ببینم هی خودم را بخورم و هی در گوش همه فرو کنم که من نابینا هستم و این، آن و آن یکی مشکل را دارم. خوب تا حدی گفتن این مشکلات، باعث میشود مردم نیز در ارتباطشان با ما یک چیزهایی را رعایت کنند ولی