خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

در هیاهوی بنبست قسمت 3

حالا دقیقا حوصله ام سر رفته است. هیچ صدایی نیست مگر فرفر پنکه و چند گنجشک از بیرون. نزدیک غروب است. چند روزیست که اصلا حوصله بیرون رفتن از حیاط خانه را ندارم. می مانم توی خانه و اصلا نمی دانم از بیکاری دست به چه کاری بزنم خوب است؟ هیچ چیز برایم درست و درمان نیست. مثلا با خودم فکر می کنم بنشینم خاطراتم را باز نویسی کنم. بعد اصلا حال و حوصله شان را ندارم. برایم هیچ خاطره ای هیچ مفهومی ندارد. همین که امروز هستم و هرچه هستم و هر که هم که هستم هنوز امروز هستم تا اگر توانستم فردا را بسازم. به دور از
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد کودکیم

سلام دوستان هممحله ای! خوب و خوش و سلامتین? با خاطراتتون که هر کدوم از اوناو براتون یادآور یه موضوع تلخ یا شیرینن چه میکنین? یعنی اونارو چطوری نگه میدارین? با آلبوم عکس? یا توی دفترچه خاطرات?. راستش من داشتم توی کمدم را مرتب میکردم. که دستم به آلبوم عکسم خورد. خب، من نمی تونم عکسای داخلشو ببینم، اما هر عکسی از دوران کودکیم که داشتیم، و در جا های دیگه، و دست هرکسی بوده، آوردم و داخلش گذاشتم. هر وقت که اونو میارم، به یه فرد بینا نشون میدم. اون فرد عکسارو میبینه. و برام توضیح میده. و من دلم به اون روزا پر می کشه، و دلم
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

راهیابی تیم دبیرستان نابینایان امید مشهد به مرحله استانی مسابقات هوا فضا

سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمام دوستانم در این محله خوشحالم دوباره فرصت بدست آوردم تا یک سری خاطراتم را برای شما بزرگواران به اشتراک بگذارم . با توجه به اینکه خیلی سریع از من خواسته شد مدیریت یک پژوهش سرا را بپذیرم ، حجم فعالیتهایم بسیار زیاد شد و حتی فرصت سر زدن به این محله خوب را پیدا نکردم در هر منطقه آموزش و پرورش یک یا دو پژوهش سرای دانش آموزی وجود دارد که باید برای هر سه مقطع ابتدایی متوسطه اول و دوم سه روز پسرانه و سه روز دخترانه برنامه داشته باشد. یکی دوبار توانستم به محله سر بزنم خبرهای خوش مرا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطرات, پراکنده گوییهایی از محبی پیشگفتار

بابا تورو سر جدتون بزارید برم شهید محبی دیگه. سامان جان, مگه شهر خودمون مدرسه هاش چشونه که میخوای بری تهران درس بخونی؟ مدرسه های اینجا پیشکش خودتون. اون از مدرسه دهم که کم مونده بود کارم رو به تیمارستان بکشونه. زشته دیگه پیش بچههای محله. خب اونجا چی داره که اینجا نداره! خیلی چیزا. اولا اونجا پایتخته. دو برابر اینجا مناسبسازی شده برا نابیناهاست. مدرسشم جای خوبیه. اونجا میتونم از همه نظر پیشرفت کنم. موسیقی, گلبال, زبان, کامپیوتر, بیشتر از اینی که هست مستقل هم میشم. تازه درسم هم صد درصد بهتر میشه. مطمئنی بری اونجا پشیمون نمیشی؟ نه نه نه مطمئنم. باشه. بسیار خب. ….. …… ……
دسته‌ها
کتاب متنی

خاطرات یک خونآشام. نترسید منظورم خودم نیست. بازم کتابه

سلام سلام دوستان گلُ گلاب. حالتون خوب که هست ایشالا. جون شیرینم براتون بگه که بازم با کتاب خدمت رسیدم. یه کتاب هیجانی, پلیسی, خونآشامی, جنایی. برا اینکه بعضیها نگن تعریف الکی می کنم یا همچی چیزی, با یه کوچولو توضیح میرم واسه لینک دانلود. خلاصه ی داستان: خاطرات خون‌آشام (به انگلیسی: The Vampire Diaries) یک سریال آمریکایی محصول سال ۲۰۰۹ شبکهٔ تلویزیونی سی‌دابلیو است که هم اکنون نیز در حال ساخت می‌ باشد و در حال حاضر محبوب‌ترین سریال تلویزیونی برای رده سنی نوجوان (۱۴-۱۹) محسوب می‌ شود. این داستان به شرح خاطرات و اتفاقاتی که برای یک خون‌آشام به نام استفن سالواتوره و یک دختر به نام
دسته‌ها
زبان خارجی

چند کلمه حرف از کمی دلتنگی و… درس 22 speak english like an american

سلام بچه ها. چه خبر؟ خوبین؟ من که یه کم دلم گرفته، دلتنگم. دلتنگ کی و چی نمیدونم، فقط دلم میخواد بگم و بنویسم. قلم رو بگیرم و بگم از خودم، حس و حالم و هر اتفاق ریز و درشتی که واسم میفته. دوست دارم قلم منتظر واژه های تکراری من نمونه و خودش بگه. بگه و بچرخه و به زبون بیاره تلخیها و شیرینیها رو، به زبون بیاره حالی که وقتی به گذشته های نه چندان دورت نگاه میکنی و آه سردی از جنس حسرت روی لبات میشینه. دیشب خواب مادربزرگمو دیدم، 15 ساله بودم که تنهامون گذاشت و رفت. توی خواب حواسم به نبودنش بود، به همین
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطرات کامبیز، بخش اول

سلام بر ما. آیا برم، آیا نرم؟ رکود فکری اینجا هم خودش رو نشون داده و تصمیم‌گیری را مختل کرده. گرمِ، حسش نیست، شنیدم یکیُ از بیمارستان مرخص کردند و قرارِ دو تا گوسفند بکشند. دوست دارم برم جگر و گوشت بخورم، تب کریمه کنگو هم در انتظارمِ. ماه رمضانِ، همه جا را بستند. برای امثال ما که نمیتوانیم روزه باشیم، خوردن کمی تا اندکی سخت، همراه با دشواریست. آیا بروم یا نروم؟ دوستان عزیز، شما تا فردا میتوانید نظراتتان را ارسال کنید تا به جمعبندی کلی برسم که آیا برم، آیا نرم؟ از محلی که مستقر هستیم، کندن، بریدن و پای در راه نهادن عذابیست غیر قابل انکار.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ما خاطرات خود را برای چی و کی نگهداری می کنیم!

آیا من می تونم آن طور که دوست دارم زنده بودنمو تضمین کنم! ضمن درود فراوان و عرض ادب! دوستان عزیز من امروز نشستم و فکر کردم که چقدر از عمرم باقی مانده و تا چند سال آینده زنده هستم و طول و عرض زندگیم را بررسی کردم… بنده به نتایج خوبی رسیدم من تا دیروزها خاطراتم را ضبط می کردم و در گوشی یا کامپیوتر ذخیره می کردم. بنده تصمیم گرفتم که از این پس از عرض زندگیم باید لذت ببرم و با طول زندگیم کاری نداشته باشم. به نظر من خاطراتی که در مغز انسان هستند خاطرات خوبی هستند و خاطراتی که برای دیگران تعریف کردنشان کمی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه خاطره خنده دار و ی کم خطرناک

سلام بچهها ایام بکامه آیا؟ آفرین حتّی اگه هم نبود بگید. بَََََََعله یادش بخیر این بله گفتن سر صف مدرسه اون وقتا که تو مدرسه استثنایی بودم میدونید, بعضی وقتها دلم به شدت برای دوستام تنگ میشه اونایی رو میگم که از بچگی تا کلاس ششم, یعنی وقتی که به مدارس عادی اومدم با هم بودیم یادمه پارسال وقتی برای سر زدن به گروه سرودشون رفتم اونجا, به شدته هرچه بیشتر دلم تنگ شد برای گشتنه تو حیاط رفتن سر کلاسها با هم قهر و آشتیهامون اون روز شاید نیم ساعت با هم بودیم البته فقط چندتایی از بچهها بودند در واقع صمیمیترینشون دفعه ی  بعد, شاید همین دو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

برگی دیگر از دفتر خاطرات 93

ضمن درود فراوان و عرض ادب!، این هم یکی دیگر از شیطنتهای اردویی بنده که قبلا در گروهی گذاشته بودم برای دوستانی که نخوانده اند بخوانند! دوستان عزیز من دوباره آمدم با یک خاطره که برای خودم هم باور نکردنی بود و هنوز مات و مبهوت دارم به اتفاقاتی که روز پنج شنبه و جمعه افتاده فکر میکنم، واقعا من اینقدر پررو هستم، خوب بگذریم، بریم ببینیم این دو روز بر من و اعضای اردو چه گذشت! من چند سال است که در اردوهای کوتاه نابینایان اروپای ایران مجردی شرکت میکنم، سه شنبه ی گذشته برای سؤالی با معلم قدیمیم که دوستم و مسئول گروه است تماس گرفتم، وی
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یکی از خاطرات دهه شصت به شعر

درود به دوستان عزیز. می خواهم امروز با آوردن شعر زیر یادی کنم از خاطرات بچه های دهه شصت یا نهایتا نیمه های دهه هفتاد که حال و هوایشان دیگر تکرار نمی شود. بچه های امروزه جور دیگری هستند یا من این طور احساس می کنم. به هر حال من کاری به این نسلهای جدید ندارم ولی خودم با خاطره آن روزها خوشم و اعتقاد دارم دیگر نه آن حال و هوا و نه آن درسها تکرار می شود. این را می گویم خاطره نسل دهه شصت. این را می گویم خاطره بچگی. این را می گویم خاطره سرزمین مادری که بر پیشانی تاریخ ثبت است. بخوانید و لذت
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یه داستان ترسناک. هشدار. اگه شب یا نصف شبِ نخونش

سلام سلام و بی نهایت سلام دوستان گل گوش کنی ببخشید که این پست رو میان خاطراتم به سفر میدم این متن رو خیلی وقته گرفتم اما فرصت نشد بدم خدمتتون من این داستان رو در یکی از سایتهایی که داشتم وب گردی میکردم پیدا کردم خیلی ترسناکه خودم خوندم یکم ترسیدم در ترس من سهیم باشید بگم که این خاطره مال من نیست ها من اگه جای این بدبخت بودم تا حالا هفت تا کفن پوسونده بودم خخخخ در ضمن اگه جواب نظرات رو دیر دادم ببخشید خب اینم داستان که یکم طولانیه. از کودکی علاقه شدیدی به دیدن مناطق جن زده داشتم از وقتی که فارق التحصیل
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

خاطرات سفر به همدان قسمت دوم. بیاا تو که تموم میشه ها

هزاران و هزاران درود خدمت شما عزیزان گوش کنی. خوبییییییید؟ قربونتون برم. از همین الان بگم که اگه دیر جواب کامنتها رو دادم به بزرگی خودتون ببخشید به هر حال. اینم قسمت دوم خاطراتم در سفر به همان خخخخخخخ همدان به کردی میشه هماان به درخواست یکی از دوستان فکر کنم زینب خانم که خواسته بودن توضیحاات بیشتری راجع به جاهای تاریخی که رفتیم بدم از کمی قبل شروع میکنم همون طور که قبلا گفتم اول رفتیم به آرامگاه ابو علی سینا چون من میانه ی خوبی با موزه و این جور چیزا ندارم خیلی اونجا بهم خوش نگذشت فقط چندتایی عکس گرفتیم ناگفته نمونه کنار آرامگاه من هم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از خاطره تا گپو گفت.

درود بچه ها. با گرما چه میکنید. راستش چند تا اتفاق جالب واسم افتاده که کلاً خاطرات جالبی شدند گفتم واسه شما هم تعریف کنم. پس بریم که داشته باشیم یکی دو تا خاطره و یه گپو گفتی با شما که امیدوارم خوشتون بیاد. نه. قبلش باید از ته دل و قلب و وجودم تولد گوش کُنو پیشاپیش به همگیتون تبریک جانانه بگم و بگم که امیدوارم بهترین روزها و سالها در انتظار گوش کن عزیز خودمون باشه. خب حالا بریم سراغ خاطرات. اینترنت, منو مخابراتو گربه. ماجرا از اونجایی شروع شد که من تو اسکایپ بودم داشتم چت میکردم. که به یک باره دیدم که اینترنت از دسترسم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی رعععد بزرگ ،کوچک بود خخخ

سلااام و سلوووم. بچه ها با روزه چه کار میکنید ؟ فک کنم دارید با خودتون میگید : خدا جونم مهمونیت خیلی طولانی شده. ما میخواییم زحمتو کم کنیم خخخ اما خدا میگه ی هفته دیگه بی برو برگشت مهمون خودم هستی . خب راست میگه . کمتر به فکر شکم باشید . مطمئن باشید زنده می مونید . تحمل کنید و نق نزنید و استفاده کنید . خب این پست به نیت خندیدن و تقویت روحیه روزه داران منتشر شده و هدفی جز بگو و بخند نداریم. بگو و بخند آزاده . اما توهین و دعوا و زیر سئوال بردن هم ممنوع . بچه ها وقتی رعععد بزرگ
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

برگی از آموخته ها و تجربیات عدسی!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خب دوباره خاطره نویس معروف و شلوغ آمد، حالا من به کمک شما دوستان نیاز دارم… هر روز زندگی من خاطره و تجربه است، حالا مانده ام که کدام خاطره را برای دوستان تعریف کنم که دوست داشته باشند و از اتفاقات آن درس بگیرند… من قبلا در آلاچیق ایستگاه سرگرمی خاطراتی برای دوستان تعریف میکردم و دوستان هم مرا برای تعریف بیشتر تشویق میکردند، اما اکنون اینجا تنها هستم و مشوقی ندارم، از مادر بزرگمهر هم مدتهاست که خبری نیست که تشویقم کند تا کمتر شیطنت کنم و بیشتر خاطره تعریف کنم، مرد تا سخنی نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد،
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

گوشه ای از خاطرات من از زندگیم

سلام هم محله ای های عزیزم. خوب و خوش و سر حال که هستید انشا الله؟ خب خدا را شکر. حالا من تصور میکنم که همه میگید: بله. خخخخخخخخ خب قصد دارم مختصری از زندگی خودم را به صورت یه خاطره اینجا براتون بنویسم. من جمله ها را نمیتونم مثل شما خوب کنار هم بچینم. واژه ها هیچوقت اون طور که میخوام تو ذهنم نمیاند. خخخخ تو مدرسه هم همیشه زنگ های انشاء عزا میگرفتم، چون قلم خوبی نداشتم همیشه انشا هامو به صورت داستان مینوشتم. مثلاً اگر راجع به فصل بهار قرار بود انشا بنویسیم من یه داستان از یه خانواده سر هم میکردم و تحویل میدادم. حیف
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سلام شهروز کوچولو.

سلام شهروز کوچولو. خوبی؟ چه خبر؟ میگم خوب واسه خودت تو اون دوران تکرار نشدنی خوش میگذرونیهااا! میدونستی چه قدر بهت حسودیم میشه؟ میدونستی هرچی دارم حاضرم بدم که جای تو باشم؟ میدونستی تو الآن یکی از خوشبختترین انسانهای جهان هستی؟ تو دنیای تو الآن خاله، عمو، عمه، دایی، بچه هاشون، پدر بزرگها و مادر بزرگهات، فامیلای دورتر، دوستای خانوادگی، همسایه های قدیمی، همه و همه جمعن. همه دور هم هستید و کلی بهتون خوش میگذره. از من میشنوی هیچ وقت آرزو نکن بزرگ بشی. هیچ وقت آرزو نکن دکتر و مهندس بشی. هیچ وقت آرزو نکن وکیل و مدیر کل بشی. هیچ جذابیتی نداره. اگر بزرگ بشی، فقط
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اردوی گوشکنیها به اصفهان و نکات جالبش برای من

سلااام بچهها خوبید؟ خوش میگذره؟ از شما دعوت میکنم که خاطره منو از اولین سفر دسته جمعی گوشکنی بخونید و بخندید و نظرها و انتقادها و پیشنهادها تونو بگید و سوالهاتونو بپرسید و جواب سوالای احتمالی منو بگید. یکی دو ساله که عضو محله گوشکن هستم. همیشه دوست داشتم، همه شما رو که با خواندن پستها و کامنت هاتون باتون آشنا شدم از نزدیک ببینم. هرچی بیشتر باتون آشنا میشدم، بیشتردلم میخواست ببینمتون و این که یه فرصتی پیش بیاد که همه رو یه جا ببینم. تا این که مجتبی یه پستی زد که اگه با برگذاری اردوی گوشکنی موافقی، بگید. من هم خیلی خوشحال شدم و موافقتمو اعلام
دسته‌ها
رادیو فیلم

سریال خاطرات یک خون آشام(the vampire diaries): فصل اول، به همراه توضیح به زبان انگلیسی با زیرنویس |فصل اول کامل شد.

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه تصمیم دارم از این به بعد، سریال خاطرات یک خون آشام (the vampire Diaries) رو برای شما بذارم تا دانلود کنید تا حالا 5 فصل از این سریال پخش شده و فصل ششم در حال پخشه؛ اما متاسفانه این فصل جدید رو هنوز توضیح دار نکردن فکر کنم تا ما به فصل ششم برسیم فصل 7 رو هم ساخته باشن. سریال خاطرات یک خون آشام (the vampire Diaries) – فصل اول نام: the vampire diaries سال: 2009 ژانر: درام| فانتزی| ترسناک. مدت زمان هر قسمت: 40 دقیقه(تقریبی) حجم تقریبی: فایل تصویری – 170 مگابایت | فایل صوتی – 35 مگابایت زبان: انگلیسی کیفیت: video